کشتن مردان بد نیست؟

در پیِ کشتار بی‌رحمانه‌ی هفت مسافر ربوده‌شده‌ی هزاره در زابل، بیشتر کسانی که از این عمل وحشیانه‌ی طالبان تکان خوردند و لب به اعتراض گشودند، بیزاری خود را بر قتل زنان و یک کودک دختر متمرکز کردند. روشن است که بریدن سر زنان و کودکان برای اکثر ما نامتعارف‌تر و بنابراین تکان دهنده‌تر است. اما یک چیز دیگر هم هست:

در افغانستان رفته-رفته این نگرش عمومی و پایدار شده که «مرد ِبالغ» به صورت اتوماتیک در دایره‌ی «هدفِ قتل» قرار می‌گیرد. مرد بالغ یعنی کسی که یا می‌کشد و یا کشته می‌شود. بنابراین، وقتی که می‌شنویم ده نفر از مردان کشور در فلان منطقه تیرباران شده‌اند، این واقعه چارچوب انتظارات ما را نمی‌شکند. چرا که پیشاپیش قالب پذیرش ذهنی چنین چیزی را داریم. و همین نگرش عادی شده به زند‌گی و مرگ مردان بالغ است که به قوی‌تر شدن چرخه‌ی خشونت و کشتار کمک می‌کند و هزاران مفسده‌ی اجتماعی دیگر نیز به دنبالش می‌آیند.

در افغانستان «مرد باش» یعنی از رویدادهایی که ممکن است زمینه‌ساز مرگت هم باشند، نترس و پروا نداشته باش. این معنایی جز این ندارد که اگر می‌خواهی در افغانستان زند‌گی کنی، باید حافظ نظام جنگلی در روابط اجتماعی ساکنان این مملکت باشی. مناسبات قدرت در افغانستان را مردانِ بالغ شکل می‌دهند و سر پا نگه می‌دارند. و وقتی که جان همین مجموعه ارزان می‌شود و کشته شدن مردان بالغ در چارچوب طبیعی انتظارات ذهنی ما به یک قاعده‌ی معمول تبدیل می‌شود، آن وقت این توقع که خشونت در کشور کاهش بیابد توقعی بی‌اساس است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *