باغ بابر؛ نماز جماعت در سایه‌ی کنسرت صلح

جلیل تجلیل

نزدیک‌های غروب آفتاب دفتر را به قصد اشتراک در کنسرتی که تحت عنوان «کنسرت صلح» در باغ بابر برگزار شده بود، ترک کردم. تند تند قدم می‌زدم تا خود را به جاده‌‍‌ی عمومی برسانم و سوار موتر شوم. در گوشه‌‌ای ایستاده‌ام و متوجه می‌شوم که دوست‌ دوران دانشگاهم از داخل موتری به من اشاره می‌کند. گوشه‌ی سرک موتر را متوقف می‌کند و من هم سوار موتر می‌شوم و به قصد باغ بابر به پیش می‌رویم، اما دوست دیگرم که نیز روزنامه‌نگار است، در ایستگاه «گذرگاه» انتظارم را می‌کشد.

با یک‌جا شدن با دوستم، به سوی باغ بابر راه می‌افتیم. کوچه‌ی بغل قصر ملکه شلوغ‌ است. تعداد زیادی از جوانان انتظار باز شدن دروازه‌ی قصر را می‌کشد تا در کنسرت اشتراک کنند. نیروهای امنیتی نیز بر فراز دیوارهای اطراف باغ و کوچه‌ی بغل‌دستی قصر دیده می‌شوند. پس از چند‌لحظه انتظار، به سوی محافظان دروازه‌ی ورودی باغ می‌رویم و از آنان خواهان باز کردن دروازه می‌شویم تا به باغ داخل شویم، اما اجازه نمی‌دهند. می‌گویند باید انتظار بکشیم تا کنسرت شروع شود.

چند‌لحظه‌‌ای در انتظار گذشت تا این که به سراغ یک‌تن از سربازان دیگر‌ رفتیم که مسئولیت محافظت از دروازه‌ی کلانی را داشت که موتر‌ها در آن پارک می‌شدند و راه ورودی به قصر را هم از آن‌جا ساخته بودند. بعد از مطرح کردن مسئله و معرفی خود که ما جمعی از خبرنگاران هستیم، از ما پذیرایی نموده و به داخل باغ راه‌نمایی نمود‌. خبرنگار‌ دیگری نیز به جمع ما افزوده شد.

قصر ملکه زیبا و قشنگ بود. عده‌ی زیادی از جوانان، موسفیدان، خانم‌ها و دختران انتظار می‌کشیدند تا کنسرت رسما شروع شو‌د. ما هم با راه‌نمایی مأموران انظباط کنسرت در جایی که برای رسانه‌ها در نظر گرفته شده بود، راه‌نمایی شدیم. غروب آفتاب نزدیک شده بود. از میان هنرمندان تنها آریانا سعید دیده می‌‎شد که تمرینات را اجرا می‌نماید وآمادگی برای چند‌لحظه بعد را می‌گیرد که به شکل زنده اجرا نماید.

دمادم غروب آفتاب بود که آریانا سعید چندین آهنگ را برای آزمایش اجرا کرد. در این وقت بود که ملای محله از مسجد بغل‌دستی باغ اذان می‌داد. عده‌‌ای در رقص و پای‌کوبی با آهنگ‌های آریانا سعید خود را مصروف ساخته بودند و عده‌‌ی دیگر کمی آن‌سوتر از استیژ، جانمازی‌های‌شان را پهن کرده و مصروف نماز خواندن شدند. اجرا و جمع شدن این دو پدیده‌ی متضاد و کاملا متفاوت، بسیاری از بینندگان را متعجب ساخته بود.

در فرهنگ و جامعه‌ی ما تاهنوز سنت‌هایی حاکم‌اند که به زنان اجازه‌ی آهنگ خواندن، رقصیدن و حتا شرکت در محافل رقص و پای‌کوبی را نمی‌دهد. تا هنوز با پدیده‌‌ای به نام موسیقی، به دیده‌ی بد و منفی می‌نگرند. موسیقی را چیزی خلاف شرع و شریعت می‌خوانند. اما در این شب به یادماندنی، همه‌چیز را برعکس آن‌چه تصور داشتیم، یافتیم. موسیقی و برگزاری نماز در کنسرت که تابه‌حال شاید کم‌تر اتفاق افتاده باشد، اتفاق و رخ‌داد‌ جدیدی به نظر می‌رسید؛ زیرا این دوپدیده‌ تابه‌حال کاملا تعریف متفاوت و در ضدیت با هم‌دیگر داشته‌اند؛ یک حرکت پارادوکسیکال و سنت‌شکن که تاهنوز اتفاق نیفتاده بود. به نظرم جالب می‌رسید، اما در نیافتم که از روی فهم و درک این دو کنار‌ هم گرد آمده بودند، یا هم از روی ناچاری و شوق‌هایی که اهالی مجلس را نمی‌گذاشتند که هم این را از دست بدهند و هم آن یکی را.

به هر صورت، این تفاوت‌ها و تحمل ‌پذیرش هم‌دیگر در یک محل و چهار دیواری باغ، امید و روشنی دهنده‌ی یک آینده‌ی بهتر را به همراه دارد و گذری است از زمانی که گرفتن کنسرت بر علاوه‌ی این که با تکفیر مواجه بود، محافل و بینندگان‌شان نیز از حکم ملاها و مفتی‌ها‌ در امان نبودند. در جاغوری چندین بار کنسرت‌ برگزار گردید، اما ملاها نگذاشتند برگزار شود. اگر برگزار هم کردند، بسیار با تشنج و هیاهوی زیاد همراه بود که آن شور و هیجانی که از روی شوق بود، در سایه‌ی ترس چوب به‌دستان ملاها کم‌رنگ می‌شد.

در بامیان نیز کنسرتی برای تجلیل از روز جهانی جوانان برگزار شده بود که ملاها و مفتیان شهر دخالت نمودند، اما مردم صلح‌دوست و آگاه بامیان در تقابل با آنان قرار گرفتند و از هنرمندان حمایت نمودند. کنسرت آن شب در ولایت بامیان در مقابل بودا، نماد فرهنگ و تمدن آن سرزمین‌، تاریخ‌ساز و به یادماندنی شد.

کنسرت یک شب و روز باغ بابر که توسط رادیو جوانان برگزار شده بود‌ نیز از کنسرت‌های به یادماندنی است. در این کنسرت عده‌‌‌ی زیادی از شهروندان از هرگروه و طبقه‌ا‌ی که بودند، شرکت نموده بودند. آنان هم‌دیگر را در این شب از نو یافته بودند؛ باهم می‌خندیدند، می‌رقصیدند و شادی سر می‌دادند. دو خاطره‌ی چنین هم‌گرایی و صمیمیت را میان شهروندان مشاهده نمودم. جشن پیروزی تیم ملی فوتبال کشور و کنسرت دیشب هنرمندان که از کشورهای مختلف در افغانستان آمده بودند. این دو جشن و محفل توانست ‌شهروندان را از آن تعریف‌ها که رنگ‌وبوی قومی، سمتی، مذهبی و زبانی داشتند، دور نگه‌دارند و به سرحد یک خانواده نزدیک سازند.

هنرمندانی که در این کنسرت حضور یافته بودند، یک تن از کشور پاکستان، یک جفت از هند و یک نفر بانوی هنرمند از کشور تاجکستان، به شمول چند‌گروه از داخل کشور بودند. شبکه‌ی تلویزیون یک افغانستان این کنسرت را لحظه به لحظه به گونه‌ی مستقیم پخش می‌نمود. خوشی‌های این جمع و جماعت را به درون خانه‌های شهروندان برده بود. آن‌هایی که نتوانسته بودند در این کنسرت برسند، از طریق تلویزیون برنامه را مستقیم تماشا می‎نمودند.

کنسرت از نزدیک به ساعت پنج بعداز‌ظهر شروع شد‌ و تا ساعت ده شب دوام داشت. در این کنسرت مهمانانی نیز از مقام‌های بلندپایه‌ی دولتی و خارجی آمده بودند. اطراف این محوطه توسط نقاشی‌هایی که پیام صلح و آشتی می‌‎دادند، مزین شده بود. تصاویری را در آن‌جا نصب نموده بودند که بوی محبت و صمیمت را با خود به شهروندان منتقل می‌کردند. بر اسلحه خط بطلان کشیده شده بود و کبوتران که نماد صلح و آشتی‌‌ا‌ند، با ظرافت‌کاری‌های ماهیرانه در حال پرواز نقش شده بودند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *