۱. ما طی یک و نیم دهه گذشته در افغانستان به یک سرمایه خوب و فراگیرِ اجتماعی دست یافته ایم که میتواند بن مایة اتحاد واقعی، همدیگر پذیری واقعی، زبان و حس مشترک مردم – اعم از تاجک و ازبک و هزاره و پشتون و قزلباش و … – در این کشور شود. این سرمایه خوب اجتماعی در سراسر کشور در بین تمام مردم به جز مقامات قدرت، به مادی ترین شکلش قابل حس و قابل لمس است: نفرت و بیزاری عمومی از فساد، تبعیض، رهبری بد و بی کفایتِ رهبران سیاسی. این سرمایه در هر جامعه ای محروم و استبداد زده وجود دارد. اما در یک جای در واکنش به یک خودسوزی اعتراضی، به یک بسیج ملی و نقطه عطف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در یک کشور میانجامد، دیوارهای استبداد، خودکامگی و فساد را فرو میریزد و مردم را از حاشیههای که محرومیت تقدیر شان محسوب میشد، در محور قدرت میراند. در اینجا – در افغانستان اما – این امکان وجود دارد که واکنش مردمی به تصمیمِ ناشی از تبعیض و فساد و بی کفایتی رهبری سیاسی در قبال ملتش، به یک بسیج ملی – حتی اگر نمادین باشد – بر ضد تبعیض، فساد و بی کفایتی رهبری سیاسی، تبدیل شود. این سرمایه اجتماعی میتواند جریان ساز بیخکَنَک برای ۲۰۰ سال حکومت به روش استبداد قومی-قبیلوی و یک و نیم دهه حکومت به روش ساخت و سازِ سران قومی و تنظیمی، شود. بناً خلق ادبیات و میتود فهم و درک قومی از این سرمایه همه شمول اجتماعی به خلق زمینه و شیوههای بهره گیری از آن توسط شکارچیان قومی – تنظیمی قدرت، کمک میکند. خواهیم دید که قومی ساختن این گونه قضایا، بهرة سیاسی و اقتصادی و اجتماعیِ آنرا به حساب سران قوم و قبیله و تنظیم خواهند ریخت، نه به حساب مردم. در حالیکه مردم اعتراض میکند تا فساد محو شود و تبعیض نابود گردد، اما کسانی که خود شان در حوزه اقتدار شان تبعیض و فساد مثل آفتاب آشکارا اعمال میشود، دل ما را با حمایت از اعتراض ما خوش میکند.
۲. در صورتیکه حرکتهای اعتراض آمیزِ جریان ساز که ریشه در سرمایههای اجتماعی دارد، در حلقه تنگ قومی و تنظیمی فروکاسته شود، کلان ترین دست آورد آن برای آینده، به ویژه آیندة سیاسی کشور اقتدار بخشیدن به شیوة حکومت داریِ “ساخت و ساز سران قومی – تنظیمی” است. چون ساختار اجتماعی جامعه و منطبق به آن، ساختار قدرت سیاسی طوری است که سران قومی و قومی – تنظیمی در هر حالت به عنوان نمایندگان قومی و قبیلوی سر در آخور قدرت خواهند ماند و مردم در حاشیهی قدرت. من ضمن اینکه جوانب مثبتِ همصدایی و حمایت کسانی مثل عطا محمد نور، محمد محقق، کریم خلیلی و … را از صدای اعتراض مردم درک کرده و احترام میگذارم، اما در عین حال تب و تابهای اینها را در اوج تب و تاب تصمیم مردم برای اعتراض به تبعیض و فساد تحت نام “جنبش روشنی” در چتر همان حکومت داری به شیوة ساخت و ساز قومی-تنظیمی درک و قضاوت میکنم. بر این اساس مطمئنم که اعتراض جمعی با رنگ و بوی قومی، راه را برای بهره گیری سیاسی سران قومی هموار تر و سهل تر میسازد و پایههای اقتدار قومی را در سطح دولت تحکیم میبخشد و رقابتِ قدرت نمایی مردمی را تحریک و تشدید میکند. دور از احتمال نیست که وقتی کریم خلیلی و محمد محقق مردم را به اعتراض فرا بخواند، رقبای سیاسیِ غیرهمتبار شان در دولت از نفوذ قومی شان برای وتوی قومی اعتراضات، استفاده نکند.
ممکن ما دلخوش این باشیم که خلیلی و محقق اگر اقتدار قوی داشته باشند در سطح دولت، به نفع ما است. اما واقعیت عینی این دلخوشی را بازتاب نمیدهد یا کمتر بازتاب میدهد. آقایان و خانمهای متخصصی که از دایرة تنظیمی و فامیلی و منطقوی و حزبی و شبکه ای این سران قومی و تنظیمی و قبیلوی، بیرون باشند، از سر تا پای شان اگر دانش و تخصص هم ببارد، رانده درگاه قدرت میباشند. قومیت به شیوة که طی یک و نیم دهه گذشته، معیار توزیع و مدیریت قدرت در افغانستان بود، کمر قانون و مردم را شکستانده است. بناً این سرمایه اجتماعی (نفرت عمومی از فساد و تبعیض و بی کفایتی و قوم گرایی و تنظیم بازی در سطح دولت) اگر ملی هدایت و رهبری شود، جریانی را بنیاد خواهند گذاشت که سران قومی و تنظیمی مجبور باشند تا به مردم و قانون اقتدا کنند.
۳. تمام قوانین ملی ما، به ویژه قانون اساسی، متضمن حق مردم، رفاه مردم، امنیت جان و مال مردم، آزادی مردم، برابری مردم و توسعه و پیشرفت ملی کشور است و تنها مردم است که متقابلاً، باید قانون را پاسداری کند و اقتدار قانون را مافوق اقتدار شخص، تنظیم، سران قومی و قبیلوی، شبکههای مافیایی قدرت و امثال اینها قرار دهند. بر همه هویدا است که در این کشور حاکمان واقعی اشخاص میباشند نه قانون و مردم. مثلاً در تمام ادارات دولتی رایج است که وقتی کسی مطالبه غیر قانونی دارد، برایش میگویند حکم فوق العاده بیار تا کارت انجام شود. حکم فوق العاده یعنی اینکه قانون در موجودیت فلان رئیس و وزیر و وکیل و… ی مقتدر، تعطیل است. برای آن مقتدر این نمایش سلطه است. اما برای مردم فاجعه میباشد. مگر رئیس جمهور در مورد سرپرستیها این کار را نمیکند؟ کدام قانون مانع رفتار فراقانونی اش شده؟ … بناً این سرمایهی اجتماعی اگر به شکل حرکت فراقومی تبارز کند، جریانی خلق خواهد شد که قانون را همراه با مردم در کانون قدرت هدایت میکند. استمرار و نهادینه شدن این گونه جریانها مردم و قانون را در دراز مدت در کانون قدرت میراند.