ویتگنشتاین میگوید بر پدر زبان لعنت. البته او نمیگوید. اما من فکر کردم که چون آثار او بسیار دشوارفهماند و بعید است که کسی برود تمام آثار او را جستوجو کند تا این جمله را در آنها بیابد، با خود گفتم چهطور است یک نقلقولی بکنم که کلاه از سرتان بیفتد. حالا این رسم هم شده. در فیسبوک نمیبینید آینشتاین و برتراند راسل چه چیزها میگویند؟ قریب است دربارهی شکریه بارکزی هم سخن گفته باشند.
اصل مطلب یادم نرود. قصه از این قرار است که با زبان خیلی کارها میتوان کرد. مثلا حالا ما سیب را سیب میگوییم. می شد آن را شفتالو بگوییم و همین سیب محترمی که حالا متهم به کشف جاذبهی زمین توسط مرحوم نیوتن است، به نام شفتالو مشهور میشد. آنوقت هر کس میگفت شف شف نگو شفتالو بگو، سیب یادم میآمد. یکی از موارد کاربرد بهینهی زبان در عالم سیاست است. همانجا که در آن هیچ افغان از هیچ افغان دیگر کمتر یا برتر نیست. در عالم سیاست شما میتوانید شورای کویتهی داخل افغانستان را مثلا شورای امنیت ملی بنامید. نمیگویم که شورای امنیت ملی شورای کویته یا معادل آن است. فقط میگویم که اسم گذاشتن توسط زبانی که توسط ویتگنشتاین لعن شده چهقدر آسان است. یا مثلا شما یک نفر رییسجمهور دارید و زمانه طوری شده که در کنار این رییسجمهور یک نفر مزاحم انشاءاللهگوی نیز باید باشد. نمیشود که او را به اسم مزاحم صدا کنید. اسم پستاش را می گذارید ریاست اجراییهی دولت اسلامی افغانستان. این فقط مثال است. وگرنه رییس اجراییهی ما همکار رییسجمهور که نیست هیچ، حتا مزاحم او هم نیست. آمدیم سر مسالهی سخنگو. رییسجمهور ما سرِ سخنگویان خود اسمهای جالبی گذاشته. یکی را معاون دوم نام نهاده و دیگری را باز معاون دوم نام نهاده. البته برای اینکه مردم فرق کنند که معاون دومِ اول کیست و معاون دومِ دوم کیست، کلاه یکی را برداشته و بر سر دیگری گذاشته و سرش هم دستار بسته. آری، میتوان یک نفر را سخنگو گفت و میتوان همان آدم را با اسم معاون دوم مسمی کرد. ویتگنشتاین نیست، یک دفعه برای تحقیقات زبانی به کابل تشریف میآورد.