رادیویی خبر داده که در جوزجان یکی از ملاها بر دختر چهارده سالهی خود تجاوز کرده. هنوز روشن نیست که این خبر درست است یا نیست و جزئیات آن چیستند. اما واکنش بسیاری از شهروندان افغانستان به این خبر جالب است. بسیاری تکان خوردهاند که چهگونه یک روحانی و عالم دین دست به چنان جنایتی زده است. گویی اگر کسی صفت روحانی یافت یا بهجای کسب اطلاعات در زمینههای دیگر ذهن خود را از اطلاعات دینی انباشت، آن صفت و آن اطلاعات به نحوی اتوماتیک او را فردی پرهیزگار و اخلاقی میسازند. به نظر میرسد که هیچ مقدار شواهد از دستدرازی اینگونه روحانیان به جان و مال و ناموس دیگران نیز نمیتواند مردم افغانستان را متقاعد کند که یک روحانی یا ملا صرفا بهخاطر تعلق خود به صنف روحانیان تبدیل به فرشته نمیشود و در برابر میل به تخطی از قوانین یا ضوابط اخلاقی مصونیت نمییابد. واکنش بسیاری از ما در برابر این خبرها معمولا این است که بهجای تصحیح تلقیات نیازمودهی خود در مورد روحانیان مواردی از قبیل تجاوز بر کودک جوزجانی را مواردی کاملا خارج از چارچوب حیات روحانیان بررسی کنیم و اینگونه موارد را از جملهی عارضههای شیطانی کاملا استثنایی در سیستمی از پارسایی و پرهیزگاری بشناسیم. اما واقعیت آن است که این رخدادهای شرمآور در میان روحانیان به هیچوجه اموری غیرعادی و استثنایی نیستند. به این معنا که فرکانس وقوعشان در حدی هست که تصوراتمان در بارهی گناهناپذیری و خطاپرهیزی روحانیان را دوباره ارزیابی کنیم و از این خیال خوش که تقوای آنان تضمین کنندهی درستکاریشان هست، دست برداریم.
حالا سوال این است که تا کی و کجا ما روحانیان را در پناه تصورات غلطی که از کاروبار سراسر دنیویشان داریم، از روبهرو شدن با تنگناهای قانون مدنی معاف میکنیم؟ روحانیان چه کارهای دیگری هم باید بکنند که ما سرانجام قبول کنیم که آنان نیز انساناند و باید مثل دیگران در برابر قوانین مدنی پاداش رفتارهای خود را بگیرند. واقعیت آن است که روحانیان بهخاطر پایگاه اجتماعی محکم خود و اقتداری که این پایگاه به آنان میدهد، بیشتر در معرض وسوسهی استفاده از قدرت خود هستند و دقیقا به همین خاطر باید بیشتر هم در معرض نظارت و تردید باشند.