در سالهای اخیر، شمار مهاجران افغانستانی در کشورهای اروپایی افزایش یافته است؛ اما رسیدن به کشورهای غربی پایان ماجرای مهاجرت نیست. بخشی از این مهاجران در کشور جدید با مشکلات زیاد، از جمله افسردگی مواجه میشوند.
عبدالجبار (نام مستعار) ده سال پیش وقتی راه مهاجرت را در پیش گرفت، تصور میکرد بعد از تحمل مشکلات به آسودگی میرسد. او از افغانستان به پاکستان رفت و از آنجا به ایران. ایران ایستگاه آخرش نبود و از طریق ترکیه عازم اروپا شد. رنجها و چشمدیدهای او در مسیر ترکیه به کابوسی برایش تبدیل شده است. عبدالجبار در مورد مسیر ترکیه میگوید: «ما 32 ساعت پیاده روی کردیم. در بین راه گرسنه شدیم وعلف خوردیم. اجساد و قبر مسافران و مهاجرانی را دیدیم که در بین راه به دلیل بیماری و یا سردی هوا مرده بودند».
یک صحنه هنوز در ذهن عبدالجبار زنده است. بر سر یک قبر نشانههایی را یافتند که نشان میداد این فرد یک افغانستانی بوده و در اثر اپندکس جان داده است. مسافران دیگر، او را در آنجا به خاک سپرده بودند. ظاهراً او نیز مانند عبدالجبار به قصد رسیدن به یک کشور غربی این مسیر را در پیش گرفته بود.
عبدالجبار به لندن رسید، سختیهای مسیر راه گذشت؛ اما اثراتش بر روان او تاهنوز باقی است. برعلاوه، رسیدن به لندن برای عبدالجبار شروع مشکلات تازه بود. خودش شرح میدهد: «بعد از ده سال، تقاضای مرا رد کردند و گفتند که باید به افغانستان بروم. من به تکلیف روانی مواجه میباشم. وکیل ندارم و پول هم ندارم. وکیل 700 پوند میخواهد که من ندارم».
داستان مهاجرت عبدالجبار بیان کنندهی سرنوشت هزاران افغانستانی است که با از دست دادن همهی امکانات مالی و با قبول خطرات زیاد، خود را به اروپا میرسانند. شمار کمتر مهاجران با رسیدن به یک کشور اروپایی زندگی موفقانه را از نو شروع میکنند. برای آنها، محیط جدید، دشواریهای جدیدی در پی دارد.
شکیلا نوازی، مددکار اجتماعی در یک کارگاه مشورهدهی در شهر هانوور آلمان است که اغلب به مهاجران فارسی زبان از افغانستان و ایران کمک میکند. به گفتهی او، در سال جاری دست کم 700 مهاجر از این کارگاه خواستار کمک شدهاند.
مشکل پس از مشکل
اسماعیل درمان، روان شناس افغانستانی در ایالات متحدهی امریکا، مشکلات مهاجران را به سه دسته تقسیم میکند: دشواریهای پیش از مهاجرت، مشکلات مسیر راههای قاچاقی و مشکلاتی که در کشور جدید برای مهاجران پدید میآیند. اما به گفتهی او، این مشکلات برای همهی مهاجران قابل تعمیم نیست، بلکه عدهای از آنها با این دشواریها مواجه میشوند.
خانم نوازی میگوید، اکثر این مهاجران از نوعی «تراوما» یا ضربهی روانی رنج میبرند: «اینها وقتی اینجا میآیند، بینهایت ترس دارند. با شرایط جدید روبهرو میشوند. فکر میکنند در مملکت جدید، شاید مسایل ساده شوند؛ اما مشکلات تازه آغاز میشوند». به گفتهی این مددکار اجتماعی، زنانی که به تنهایی راه مهاجرت را در پیش میگیرند، وقتی در کمپها نگهداری میشوند، با مشکلات بیشتری مواجه اند؛ زیرا آنها در محیط اجتماعی دیگری زندگی کردهاند و از زندگی در کمپها ترس دارند. از سوی دیگر، بسیاری این مهاجرین از خانوادههای شان جدا افتادهاند و بدون دورنمایی برای آینده میباشند. خانم نوازی ادامهی مشکلات مهاجران را این گونه شرح میدهد: «وقتی که شرایط برای این مهاجران بینهایت خراب میشود و مجبور میشوند که به داکتر مراجعه کنند، زبان یاد ندارند که در واقع به مشکل حادتری مواجه میشوند».
اسماعیل درمان که از دانشگاهی در کالیفرنیای ایالات متحدهی امریکا در بخش روانشناسی بالینی ماستری گرفته است، میگوید که چگونگی کنار آمدن مهاجران با محیط جدید به توانایی، استقامت، سن و سال و وضعیت خانوادگی آنها ارتباط دارد. به گفتهی درمان، مشکلات اکثر مهاجران افسردگی یا اختلال روانی حاد نیست، بلکه آنها دچار افسردگی و اضطرابی میشوند که در چند جلسهی مشورهدهی میشود آن را حل کرد. او دلیل این افسردگی را تجربهی «دورهی سوگواری» مینامد. به گفتهی او «دورهی سوگواری» مرحلهای است که مهاجران ممکن است بستگان شان را از دست داده باشند، رفاه اجتماعی کشور اصلی شان را نداشته باشند یا با دلبستگیهای کشور خود قطع تعلق کرده باشند.
آقای درمان که یک سایت اختصاصی روانشناسی را مدیریت میکند، میگوید: «تمام مهاجران به اختلال روانی مواجه نمیشوند؛ اما نشانههای جسمی چون سردردی، کمردردی و کمتر بودن علاقه یا بیخوابی در آنها دیده میشود. این اختلال روانی یا افسردگی نیست، بلکه چیزی میان اختلال روانی و سلامت روانی است و این از لحاظ روانشناختی یک تجربهی کاملا عادی است». (دویچه وله)