من مسئولم! با من در نیفتید

نعمت قاسمی
فاجعه پشت فاجعه! با گذشت چند روز از تکرار فاجعه، هنوز نمی‌توانم تصویری را که دیدم و خبر‌هایی را که شنیدم، باور کنم! نمی‌توانم با کلمات بازی کنم و احساسم را در شنیدن خبر وحشت‌ناک فاجعه به تصویر بکشم و شریک کنم. نمی‌دانم از بودنم بشرمم یا از نبودنم در متن. نمی‌توانم تصور کنم در جوزجان بر سر زنی که تجاوز گروهی صورت گرفت، چه گذشت و دادخواهی پدر و مادرش به کجا انجامید. آیا باید پدر و مادرش در انتظار‌خانه‌ی عدالت به آتش کشیده خواهند شد؟ قضیه‌ی شکیلا‌ها و صابره‌ها به کجا انجامید، انتظار تکرار خشونت علیه عاشق و معشوق در هلمند، دیگر‌ از ستاره چه بگویم؟ ستاره‌ای که توانست صرفا با خشونت ستاره شود. ستاره‌ای که عکسش نمایان‌گر اوج توحش و فاجعه بود. در نبود فرهنگ عقلانی، عکس‌ها در شبکه‌های مجازی و رسانه‌ها تکرار می‌شوند. ناعقلانیت موجود در جامعه‌ی سنتی افغانستان نشان‌گر تشدید خشونت مشروع می‌شود که هر کس حق دارد به تناسب نوع نگاهش برای ادای دین، تصویر خشن این فاجعه را به نمایش بگذارد. این امر نشان‌گر آن است که خشونت و توحش در لایه‌ی زیرین فرهنگ و ذهنیت ما وجود دارد. امری که در تطور تاریخی جامعه‌ی افغانی راز‌های نهفته در دل دارد و کسی را یارای راز‌گشایی از عمق فاجعه نیست. راز‌هایی که سرنوشت مختوم خرد را در جامعه‌ی افغانی با توحش گره زده و توان نگرش عقلانی به قضایا را به یغما برده است. فاجعه در همه‌ی ابعاد زندگی انسان افغانی هویداست. فرهنگ سنتی به تناسب شناختش از توحش و ناعقلانیت در راستای تداوم بی‌خردی گام بر می‌دارد و ارزش‌ها و هنجار‌های سنتی نهفته در دل فرهنگ افغانی عجین با غیرت و توحش را به نمایش می‌گذارد. سخن معروفی وجود دارد که می‌گوید تنها زمانی می‌توانیم از خشونت دوری گزینیم، که در عرصه‌ی اجتماعی نیز به نگرش عقلی پا‌بند باشیم، زیرا هر نگرش دیگری به‌راحتی به کاربرد خشونت منتهی خواهد شد. اما این‌جا افغانستان است و گریزی به عقلانیت و خرد که محور تشخیص عمل فردی و اجتماعی باشد، نیست. این‌جا تنها فاجعه معنا می‌یابد و هر کسی که تصویر دقیق‌تری از عمق فاجعه داشته باشد، عکسی یا فیلمی از سر بریدن‌ها و بینی بریدن‌ها در اختیار داشته باشد، تا میزان خشونت و فاجعه را با چشم ببیند. به تعبییر دیگر، باید از فاجعه فیلم داشت تا بتوان به عمق فاجعه پی برد و درک کرد که میزان و وحشت فاجعه چگونه است. شاید در جوزجان پولیس فیلم یا عکس از تجاوز گروهی ندارد که نتوانست در رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی انعکاس یاید، ولی عکس‌های منتشر شده‌ی ستاره، زنی که در هرات مثله شد، توانست در شبکه‌های اجتماعی بعضی‌ها را تکان دهد، یا به نوعی انسان افغانی توانست با تکرار فاجعه، نهایت توحش و دیوانگی انسان افغانی را به نمایش بگذارد. اما سوال اساسی این‌جاست که چرا باید سکوت را با نمایش عکس بشکنیم. چرا با تکرار نمایش عکس، فاجعه را تکرار کنیم. ‌این یک طرف قضیه بود که مردم به آن واکنش نشان دادند، اما تأثیرات چنین واکنشی برای مقام‌ها تا کدام اندازه می‌تواند باشد. شاید هیچ‌کدام گرفتار چنین عملی نشده باشند، زیرا هیچ‌مسئولی نمی‌تواند تصور داشته باشد که به چنین فاجعه‌ای گرفتار آیند. چرا تعلل در اجرای وظیفه و سهل‌انگاری در اجرای قانون چنین ذهنیتی را در نزد افکار عامه و ذهن پدر گل چمن به وجود بیاورد که اگر به خواستم رسیدگی نشود، خودم ، خانمم و دخترم را آتش می‌زنم. چرا مسئولان با این توجیه که من مسئولم، با من در نیفتید، به نشر یک اطلاعیه اکتفا و بسنده می‌کنند؟ تا هنوز مسئولان درک دقیقی از فشار افکار عامه ندارند و نتوانسته‌لند به‌رغم نشر اطلاعیه‌های تقبیحی، عاملان فاجعه را دستگیر ‌یا از چنین رویداد‌هایی جلوگیری به عمل آورند. اعمال مسئولین مصداق این حرف است که اگر در بی‌عدالتی بی‌طرف هستید، بدانید که طرف ستم‌گر را گرفته‌اید!

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *