ماهها قبل مولوی نذیر حنفی اهانتی کرد به یک خانم خبرنگار و آن اهانت برای چند روز در صدر خبرهای رسانههایی چون فیسبوک ماند. مولوی مذکور آن قدر طعن و ملامت و دشنام شنید که صدا و سخن خود را انکار کرد و گفت که ویدیوی مورد بحث دستکاری شده. البته جناب مولوی میتوانست یکی دو روز دیگر هم طاقت بیاورد تا فاجعهیی رخ بدهد یا یک مولوی دیگر سخنی بسی وقیحتر از آن ِ او بگوید تا همه چیز به روال عادی خود بیفتد.
در روزگاری که نشانی از انترنت و رسانههای بیستوچهار ساعتهی هر لحظه نبود، اگر لکهی رسواییی بر دامن کسی مینشست پاک کردن آن با آب زمزم هم ممکن نبود. مخصوصا طبق قاعدهی «لاجرم آن کس که بالاتر نشست، استخوانش سختتر خواهد شکست»، روحانیان بسیار آسیبپذیرتر بودند و اگر رسوا میشدند رسواییشان همچون زنگاری دایمی بر دامنشان میماند. اما حالا اینطور نیست. همان رسانهیی که مولوی زنستیزی چون عبدالصمد تخاری را رسوا میکند، با پوشش سریع خبرهای بسیار دیگر به او این امکان را هم میدهد که در غلغلهآباد هیاهو آهسته از زیر چراغها بلغزد و در کنج فراموشی بخزد. فردا دیگر کسی به یاد نمیآورد که یک مولوی در مجلسی در پایتخت خطاب به زنان چه گفته بود. مگر به یاد داریم که در گذشتهی نهچندان دور یک قاضی به خانمی که مورد تجاوز قرار گرفته بود نهیب زد که چرا خودت را نکشتی؟… رسانهها تنها رسوا نمیکنند، رسواییها را شستوشو هم میدهند. در اینمیان، روحانیانی که پیوسته از زوال دیانت و اخلاق در رسانهها شاکیاند باید خیلی سپاسگزار این رسانههای عیبپوش باشند.