سخیداد هاتف

چه‌کسی سوار است؟

در روزگاران قدیم، عده‌یی زمزمه می‌کردند که پادشاه باید فردی عادل باشد. می‌گویید چرا زمزمه؟ خوب، اگر با صدای بلند این را می‌گفتند پادشاه آدم می‌فرستاد که سر آن‌عده را زیر بال‌شان کند. حتا بدتر. از آن‌جا که در آن زمان مردم بال نداشتند تا سر شان را زیربال‌شان کنند، سر افراد را که می‌زدند سر نیزه می‌گذاشتند و در کوچه‌ها می‌گرداندند. این است که مردم فقط زمزمه می‌کردند. خودشان با همین زمزمه خوش‌حال بودند. می‌گفتند تا جایی که امکان دارد برای عدالت مبارزه می‌کنیم و زمزمه کردن یکی از راه‌های موثر مبارزه است. شاید حالا شما بخندید و بگویید زمزمه راه مبارزه است و آن‌هم راه موثر مبارزه؟ نخندید. باور کنید زمزمه آدم را دیوانه می‌کند. می‌گویند فردی گوسفند دزدیده بود و هر جا که می‌رفت می‌دید که مردم حرف می‌زنند. خوب که گوش می‌گرفت کلمه‌ی «گوسفند» را می‌شنید. می‌دید که پسران ده‌گانه‌ی مردی زیر توت پیش حویلی نشسته‌اند و درباره‌ی این‌که اوستا قیوم ده‌بالا را کی و در کجا لت کنند مشوره می‌کنند. این آقای گوسفنددزد که خوب گوش می‌گرفت، چندین بار کلمه‌ی «گوسفند» را می‌شنید. زن‌ها که کنار چشمه از دست شوهران پست و خشن خود شکایت می‌کردند، این آقا سراپا گوش می‌شد و در گفت‌وگوی آن‌ها مکررا کلمه‌ی «گوسفند» را تشخیص می‌داد. آخر یک روز مردم را در میدان بزرگ دهکده جمع کرد و گوسفند دزدی‌شده‌ی مذکور را آورد و گفت: «من این گوسفند را نخواستم. از شما باشد». مردم تعجب کردند و از او پرسیدند که منظورش چیست و آن گوسفند چه حکمتی دارد؟ هیچ‌کس نمی‌دانست او چرا از گوسفند خود بیزار شده!
اما بعدها مبارزان گروه زمزمه متوجه شدند که حتا اگر شخص پادشاه عادل باشد، می‌تواند مشکل زخم روده داشته باشد و روزی عصبانی شود و کارهایی بکند که هیچ‌کس نتواند جلوش را بگیرد. دیدند که عادل بودن پادشاه درد زیادی را دوا نمی‌کند. این است که از سوال «چه‌کسی حکومت کند؟» به سوال دیگری عبور کردند: «چه‌گونه باید حکومت شود؟». اشتباهی که گروه زمزمه در این مرحله کردند این نبود که سوال بهتری مطرح کردند. اشتباه‌شان این بود که از خیر سلاح بسیار نیرومند «زمزمه» گذشتند و شروع کردند به فریاد کشیدن. مثلا در میزگردهای تلویزیونی همان دوران مشت بر میز کوفتند و فریاد کشیدند که پادشاه دیوانه است. مردم گفتند آقا جان، شما خودتان دیوانه‌تر هستید! به نظر من اگر همان روش زمزمه را ادامه می‌دادند بهتر بود. دیر یا زود پادشاه به تنگ می‌آمد و ترک سلطنت می‌کرد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *