عابر شایگان
ساعت 8 شب بود که از خانهاش بیرون شد. فکر میکرد هنوز سر شب است و برای رفتن به جمنازیوم و بازی فوتبال دیر نشده است. میخواست مسیر دارالامان-شهر را با تاکسی برود. سوار تاکسییی میشود با سه سرنشین. در صندلی عقباش مینشیند، درست در کنار مسافری که در آن جمع از همه درشتهیکلتر بوده است. هنوز صد متر از جایی که سوار تاکسی شده بود، دور نمیشود که ناگهان مسافر کناری، سرش را زیر بازوی درشت و سنگیناش میفشارد. بعد دیگر مسافران و راننده همه یکدست عمل میکنند؛ یکی دست به تفنگچه میبرد، دیگری چاقو به بطناش میگیرد و سومی هم چشمانش را با پارچهیی میبندد: «احساس کردم که مرا از جلوی مکتب حبیبیه دوباره به سمت دارالامان بردند. داروندارم را گرفتند. گوشیام سامسونگ بود و پولم هم در حدود یک هزار و 300 افغانی. حلقهی مرا هم گرفتند، وقتی گفتم طلا نیست دوباره پس دادند. بعد رانندهاش به دیگران گفت این را یک دو چاقو بزنید. وقتی التماس کردم که من آدم فقیری هستم، مسوولیت یک خانواده بر دوشم هست، رهایم کردند».
وقتی دزدان رستم را کمی جلوتر از دانشگاه امریکایی افغانستان از موتر پایین انداختند، چشمانش سیاهی میزد و تنها 50 افغانی در جیباش داشت: «50 افغانی برایم دادند و گفتند این کرایهی راهت».
او در نقطهیی از پایتخت (کارته سه) زندگی میکند که پولیس دارد. وقتی به پولیس جریان را بازگو میکند، سرباز پولیس با بدرفتاری به رستم میگوید: «من مربوط حوزهی سوم هستم، آنجایی را که تو میگویی مربوط حوزهی ششم پولیس است».
رستم 24 ساله در آن تاریکی شب و لحظهی مختصر اتفاق، فرصت نیافته بود که رنگ و روی دزدان و موترشان را درست تشخیص بدهد اما این کار را دوربین امنیتی که در آن بالاها بیسروصدا نظاره میکرده، انجام داده است.
وقتی او متوجه نصب دوربین امنیتی پولیس کابل در نزدیکیهای رویداد میشود، قضیه را به فرماندهی پولیس کابل گزارش میدهد و خواهان بازبینی تصاویر ثبتشدهی دوربین امنیتی میشود.
به گفتهی پولیس کابل هنوز شمار دوربینهای امنیتی در این شهر اندک است. سخنگوی پولیس کابل میگوید که مقامهای امنیتی وعده دادهاند که در سال آینده، تمام شهر کابل زیر پوشش این نوع دوربینها قرار گیرد. او تاکید میکند که دوربینهای فعلی هر چند شمار آن ناچیز است اما سطح جرم را پایین آورده و کار تعقیب متهمان را ساده کرده است: «از طریق این دوربینها، تا حدی جلوی جرم گرفته میشود. بسیاری از حادثههای جرمی را از طریق این دوربینها، دنبال میکنیم. اما شمار این دوربینها آنقدر نیست که پاسخگوی نیاز مردم باشد».
پس از گذشت دو هفته طیمراحل زمانگیر، پولیس کابل دزدان را شناسایی میکند. البته رستم میگوید بخشی از تاخیر، تعلل خودش بوده اما اگر کسی بهطور جدی و پیوسته پروندهاش را دنبال کند در مدت دو-سه روز به شکایتاش رسیدگی میشود.
هنوز دزدان بازداشت نشدهاند اما رستم میگوید تصاویر ثبتشده بخشی از مشخصات دزدان را در همان زمان و مکان نشان میدهد که سرنخی به دست پولیس داده است؛ کرولای سفید با پلیتی که با شمارهی 872 شروع میشود.
رستم حداقل با دو عضو دیگر خانوادهاش در اینگونه پیشامدها تجربهی مشترک دارد: «امسال برادر و خواهرزادهام را هم یکبار در کنار پارک شورویها دزد زده بود».
از ایندست دزدیها در چهار گوشهی کابل، کم اتفاق نمیافتد. احمد 30 ساله، امسال سه بار با دزدان تاکسیران روبهرو شده است: «یکبار میرفتم جایی، هنوز ساعت 8 صبح بود. یک کیف و دوربین عکاسی هم در دستم بود. در مقابل وزارت زراعت سوار تاکسی شدم. دو مسافر دیگر هم داشت؛ یکی در جلو و دو در عقب. همینکه جاده کمی خلوت شد جابهجا دوربین و سه صد دالرم را گرفتند. مرا گفتند باید از موتر پایین شوم. وقتی پایین شدم کیف لبتاب مرا هم گرفتند. من همیشه با خود چاقو دارم. آن روز هم داشتم. با چاقو زدم به بازوی راننده. بعد کیف را رها کرد و فرار کردند. یک روز دیگر همینطوری در شهرک داوود خان، گوشی و هشت صد دالرم را گرفتند».
همیشه هم اینطور نیست. گاهی برعکساش هم اتفاق میافتد. کم نیستند دزدانی که در شکل و شمایل مسافر، داروندار تاکسیرانان را میبرند. عبدالغفار یک روز سه مسافر داشت. یکش در صندلی جلو و دو نفرش در صندلی عقب موتر نشسته بودند؛ مسافرانی شاد و خوشبرخوردی که در مسیر راه با عبدالغفار خنده و مزاح میکردند. تا آخر مسیر آنقدر معمولی نقش بازی میکنند که در ذهن عبدالغفار، هیچ شکی نسبت به آنها راه باز نمیکند: «در کوتل خیرخانه که رسیدم التماس کردند که ما را به داخل کوچه برسان. گفتند سومین خانهی این کوچه از ماست. وقتی دور زدم، رفتم داخل کوچه، همان یکی که در کنارم نشسته بود چاقو کشید و دیگرش تفنگچه را. گفتند کلید و جوازسیر موتر را بگذار و خودت پایین شو. من گفتم این موتر را تازه گرفتم. تا چهار سال دیگر باید قسطاش را بپردازم. گفتند پس چه داری؟ یک گوشی نوکیا داشتم و سه هزار افغانی. همه را گرفتند و چند مشت و لگد دیگر هم تحویلم دادند. از همان وقت تعهد کردم که دیگر شبانه کار نکنم».
پولیس کابل میگوید در هر هفته، دو-سه مورد اینچنینی در این شهر ثبت میشود. بصیر مجاهد، سخنگوی فرماندهی پولیس کابل افزود که تیمهای کشفی و جنایی این فرماندهی بهطور جدی اینگونه افراد را تعقیب میکنند: «در جریان همین هفته دو قضیه در ساحهی حوزهی هفتم داشتیم که عاملان هر دو قضیه گرفتار شدهاند. هفتهی قبل هم گروهی از دزدان در ساحهی حوزهی یازدهم بازداشت شدند. اینها کسانی بودند که در موترشان، اموال، پول و گوشی شهروندان را دزدی میکردند».
آقای مجاهد میگوید که در هر گوشه و کنار شهر کابل، پولیس وجود ندارد و باید شهروندان در این زمینه همکار پولیس باشند: «شهروندان باید در مواقع اضطراری و اتفاقهای جرمی به شمارههای 119 و 100 تماس بگیرند و گزارش دهند».
رویهمرفته وقتی آن حادثه برای رستم اتفاق افتاد، او کمازکم پس از سه روز طی مراحل اداری نفسگیر، توانست اجازهی بازبینی و بررسی تصاویر شب حادثه را بگیرد؛ فاصلهی زمانییی که در خلال آن دزدان میتوانند خود را در دورترین نقطهی افغانستان برسانند. حالا وقتی از سخنگوی پولیس کابل چرایی این بروکراسی زمانگیر را برای رسیدگی به یک حادثهی جرمی حساس پرسیدم، گفت: «هرگونه حرکتی که پولیس انجام میدهد بر مبنای قانون است. اینجا هر چیز مرحلههایی دارد و طبق لایحهی وظایف، مسوولان کار میکنند».
کابل شهر مسافر و تاکسی است. جمعیت زیاد مسافران سبب شده که در کنار تاکسیهای شهری، خودروهای شخصی هم مسافرکَشی کنند. حالا این بازار حملونقل، نه نظم دارد و نه هم ناظمی. در این شلغبازار بیمدیر، چیزهایی اتفاق میافتد که گاهی مسافر و زمانی هم راننده به سرنوشت غمانگیزی برمیخورند.
مدیریت تاکسیها و رانندگان خودروهای شخصی و نظم ترتیب کار آنان، مسوولیت مدیریت ترافیک کابل است. بارها با این اداره تماس گرفتم اما پاسخی دریافت نکردم.