مشکل افغانستان با جدایی از همسایه‌هایش حل نمی‌شود

نشنال انترست/محمد ایوب
ترجمه: جلیل پژواک

تازه‌ترین کشتار و خون‌ریزی در افغانستان که شنبه‌ِ گذشته اتفاق افتاد و بیش از صد نفر کشته برجای گذاشت، بار دیگر این مسأله را روشن کرد که تهدید طالبان و نیز تهدید روزافزون داعش احتمالا به این زودی‌ها از بین نمی‌روند. در واقع، در حالی‌که دولت افغانستان به‌طور فزاینده‌یی به‌دلیل مخالفت بین رییس‌جمهور اشرف غنی و رقیب وی، رییس‌ اجراییه عبدالله عبدالله، رو به بی‌ثباتی است، به‌نظر می‌رسد که تهدیدات هم در حال افزایش است. توافق تشریک قدرت میان دو رقیب سیاسی که بر سر احراز کرسی ریاست‌جمهوری به میدان رقابت رفتند، به‌جای آوردن ثبات به افغانستان، دولت را فلج کرده است.
با ظهور داعش در افغانستان به‌عنوان یک رقیب جدی برای طالبان، سیل حملات تروریستی به‌نظر می‌رسد که در حال شدت یافتن است. اما تروریسم یگانه تهدید برای دولت نیست. دولت افغانستان، به‌رغم حمایت یازده هزار سرباز امریکایی و وعده‌ی دولت ترمپ به اعزام چهار هزار نیروی اضافی، به‌صورت پیوسته در حال از دست‌دادن قلمرو به طالبان و سایر مخالفانش است. بر اساس گزارش اخیر سیگار، کمتر از دو-سوم قلمرو کشور تحت کنترل –صوری- دولت است. برای طالبان، همان‌طور که تجربه‌ی این گروه در ولایت کندز در شمال افغانستان در سال 2015 نشان داد، حفظ قلمرو در مناطق شهری دشوار ثابت شده است. درست است که حمایت از آ‌ن‌ها –طالبان- عمدتا به مناطق تحت سلطه‌ی پشتون‌ها محدود می‌شود و آن‌ها در میان گروه‌های قومی تاجیک، هزاره و اوزبیک از کشش و جذبه‌ی اندکی برخوردار اند. اما، با توجه به نقاط ضعف چندگانه‌ی دولت، آن‌ها –طالبان- بنیه‌ی کافی برای دایمی‌کردن بن‌بست در کشور و ادامه‌ی غیرقابل‌کنترل‌سازی بخش‌های بزرگ افغانستان را دارا اند. همان‌طور که ست جونز به‌صورت فشرده آن را بیان کرده است: «طالبان برای پیروزی بسیار ضعیف و برای شکست بسیار قوی‌اند».
افزایش حضور نظامی ایالات متحده –در نخست طبق وعده‌ی دولت ترمپ با چهار هزار نیروی اضافی- بعید است که این وضعیت را به‌صورت جدی و اساسی تغییر بدهد. این بدان علت است که دولت و اکثر تحلیل‌گران در ایالات متحده با بحران افغانستان به‌عنوان یک مسأله‌ی جداافتاده و مستقل از آنچه که در منطقه و اطراف آن –به‌ویژه از ناحیه‌ی منافع و سیاست دو همسایه‌ی اصلی افغانستان، ایران و پاکستان- اتفاق می‌افتد برخورد می‌کنند.
دولت ایالات متحده اکنون پاکستان را مسوول بخشی از فعالیت‌های تروریستی طالبان، قلمداد می‌کند. دولت امریکا همچنین تهران را، به‌رغم شکاف ایدئولوژیک پرنشدنی بین شیعه‌ی ایران و طالبان بنیادگرای سنی، به‌حمایت از طالبان متهم می‌کند. اما این تنها آغاز دانایی از سوی واشنگتن است نه درک کامل از این واقعیت که هیچ راه‌حلی برای پایان مناقشه‌ی افغانستان پیدا نمی‌شود، مگر این‌که افغانستان منافع اساسی پاکستان و ایران را در کابل، آن‌گونه که توسط تهران و اسلام‌آباد تعریف شده، تضمین کند. پاکستان بخش جدایی‌ناپذیر محاسبات امریکا در رابطه به افغانستان، از زمان حمله‌ی شوروی به این کشور در سال 1980، بوده است. پاکستان به‌عنوان مجرای اصلی تامین تسلیحات جنگی و مهمات امریکا برای شورشیان افغان در امر مبارزه با دولت تحت حمایت شوروی عمل کرده است. سودبردن پاکستان از ناحیه‌ی تامین تسلیحات و چشم‌بستن واشنگتن به برنامه‌ی مخفی هسته‌یی پاکستان تا زمان خروج شوروی در سال 1989، نیز می‌توانند قطعاتی برای تکمیل این پازل باشند.
اما روی‌هم‌رفته، ایالات متحده ارزش پاکستان برای خودش را در ماهیت به‌عنوان یک ابزار سودمند و قابل استفاده دانسته بود. به همین دلیل است که استراتژی‌های امریکا و پاکستان بلافاصله پس از خروج شوروی از افغانستان، شروع به انشعاب کردند. در حالی‌که ایالات متحده اساسا افغانستان را با سرنوشت آشفته‌ و مملو از هرج‌ومرج‌اش تنها گذاشت، پاکستان اما با یک جناح پشتون، که عمدتا محصول مدارس دینی-مذهبی پاکستان بودند و به‌عنوان طالبان (دانش‌آموزان) شناخته می‌شدند، متحد شد؛ گروهی که بالاخره در سال 1994، با حمایت ارتش پاکستان در کابل به قدرت رسید.
هرچند که پاکستان در سال 2001 با حمله‌ی امریکا به افغانستان مجبور به همراهی با ایالات متحده شد –زیرا دولت بوش پاکستان را تهدید کرده بود که در صورت عدم همراهی با امریکا این کشور را در سرحد عصر حجر بمباران می‌کند- اما به‌حمایت مخفیانه‌ی خود از طالبان و سایر شبکه‌های تروریستی که درگیر جنگ با نیروهای امریکایی بودند، ادامه داد. زیرا پاکستان این گروه‌ها را به‌عنوان دارایی‌های بالقوه در راستای سیاست‌اش در قبال افغانستان و نیز اختلافات‌اش با هند بر سر کشمیر، در نظر گرفته بود.
همین جدایی و انقسام در اهداف و مقاصد ایالات متحده و پاکستان است که بنیان تنش‌های شدیدی را گذاشته و اکنون روابط واشنگتن با اسلام‌آباد را تحت تاثیر قرار داده است. این تنش‌ها در اوایل سال جاری به اوج خود رسید. ترمپ در نخستین توییت خود در روز اول سال نو، پاکستان را مورد انتقادی شدید قرار داد. در پی این توییت، اعلام شد که واشنگتن تقریبا تمامی کمک‌های امنیتی خود به پاکستان را به حالت تعلیق درآورده است، کمک‌هایی که ارزش مجموعی آن سالانه به 1.3 میلیارد دالر می‌رسد.
چنین اقداماتی به‌وضوح نشان می‌دهد که واشنگتن در برابر درک دلیل واقعی پاکستان برای دخالت در افغانستان، نفوذناپذیر است. سیاست خارجی پاکستان عمدتا بر محور روابط خصمانه‌ی این کشور با همسایه‌ی بزرگ‌تر و قدرت‌مند‌ترش، یعنی هند می‌چرخد. هند نه‌تنها در شرایط متعارف از لحاظ نظامی قدرت برتر است، بلکه این برتری را در سال 1971، هنگامی که پاکستان را در جریان یک جنگ دو هفته‌یی دوپارچه کرد، از خود به‌نمایش گذاشت. علاوه‌براین، هند برتری خود را با حفظ دو-سوم قلمرو مورد مناقشه‌ی کشمیر به‌رغم سه جنگ (جنگ 1947-48، 1965 و 1999) که از سوی پاکستان برای تغییر وضعیت کشمیر به نفع پاکستان آغاز شده بود، نشان داد.
برای پاکستان، سیاست‌اش در رابطه با افغانستان در امتداد و افزونه‌یی بر سیاست‌اش در قبال هند است. اسلام‌آباد داشتن یک رژیم دوست در افغانستان را برای آمادگی دفاعی کامل در برابر هرگونه درگیری بعدی با هند -که همیشه احتمال آن وجود دارد- یک ضرورت می‌داند. پاکستان توانست تنها در طی سال‌های 1994 تا 2001، زمانی که طالبان در کابل قدرت را در اختیار داشتند، به این هدفش هرچند کوتاه و مختصر دست یابد. از سال 2001 به این‌طرف، پاکستان تاس افغانستان را در دست هند، تحت حفاظت تسلیحات ایالات متحده و آماده بر علیه خودش می‌بیند. و این‌که افغانستان پس از 2001، مورد هجوم اقتصادی و سیاسی هند قرار گرفته است.
دولت‌های پسا-طالبان در افغانستان پیوسته هند را به‌خاطر دلایلی که (در دل) دارند، نسبت به پاکستان ترجیح داده‌اند اما بخشی از این تصمیم به این برمی‌گردد به این‌که آن‌ها متوجه شده‌اند ایالات متحده نیز این موضع را می‌پسندد. ارتباط استراتژیک هند و ایالات متحده در منطقه‌ی هند و اقیانوس آرام، که با توافق هسته‌یی غیرنظامی و معاملات تسلیحاتی روزافزون بین دو کشور صورت خارجی به‌خود گرفته، دستگاه استراتژیک پاکستان را ترسانده است.
این مسأله دلیل اصلی این امر است که پاکستان از حمایت طالبان در افغانستان دست‌بردار نیست. بر اساس محاسبات پاکستان، در صورت نبود ابزار ثانی، شورش‌گری نیرومند طالبان به‌تنهایی برای بی‌ثبات نگه‌داشتن دو کشور کافی است. و نیز طالبان برای برهم زدن تعادل دولت افغانستان به‌منظور بازداشتن آن از عمل به‌عنوان پروکسی هند در مواقع جنگ و صلح، کافی است. این امر همچنین اهرم فشاری در اختیار پاکستان در برابر ایالات متحده قرار می‌دهد، مبنی بر این‌که هیچ راه‌حلی برای بحران افغانستان بدون توافق و رضایت پاکستان پیدا نمی‌شود. علاوه‌براین، چنین توافقی بدون پذیرش و پی‌بردن ایالات متحده به ارزش استراتژیک افغانستان برای پاکستان و موافقت به نگه‌داشتن نفوذ هند در افغانستان در حداقل‌ترین سطح ممکن، آمدنی نخواهد بود.
ایران، دیگر همسایه‌ی بزرگ افغانستان، نیز دارای منافع عمده‌یی در افغانستان است و درست همانند پاکستان، به‌اندازه‌ی کافی در افغانستان نفوذ دارد تا مانع حل‌وفصلی –برای بحران افغانستان- شود که منافع اساسی ایران را حفظ نمی‌کند. از سویی، تهران دوست ندارد یک رژیم بنیادگرای سنی چون طالبان، بر افغانستان حکومت کند. در واقع، تهران در دهه‌ی 1990 تقریبا با رژیم طالبان وارد جنگ شد و حمایت‌اش از اتحاد شمال تحت رهبری تاجیک‌ها علیه طالبان را تا سرحد سرنگونی این رژیم در افغانستان ادامه داد.
در عین‌حال، ایران علاقه‌مند کاهش و در صورت امکان از بین‌بردن حضور امریکا در افغانستان است. بخشی از دلایل ایران برای این کار برمی‌گرد به رویکرد خصمانه‌ی واشنگتن نسبت به ایران –که بیشتر در موضع رییس‌جمهور ترمپ در مورد توافق هسته‌یی با ایران بازتاب یافت. اگر به اختیار ترمپ می‌بود، او یک سال قبل زمانی که به قدرت رسید، به توافق با ایران پشت‌پا می‌زد. این واقعیت که توافق هسته‌یی با ایران یک توافق چندجانبه است و پنج عضو دیگر گروه «پنج‌به‌علاوه‌ی یک» آن را سودمند یافته‌اند، پر وبال ترمپ را بسته است. علاوه بر این تهران با وسواس سهم‌اش در این توافق را همان‌طور که به‌صورت دوره‌یی از سوی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تصدیق شده، ادا کرده است. با این‌وجود، دولت ترمپ، در صورتی‌که این توافق به خواست منافع خودش و یا منافع دستگاه لابی‌گری اسرائیل تغییر نخورد، به‌وضوح علاقه‌مند پشت‌‌پا زدن به این توافق است.
خصومت امریکا نسبت به ایران جز به تندروهای داخل ایران که همیشه مخالف توافق هسته‌یی بوده‌اند، به هیچ‌کس دیگری کمک نمی‌کند. این تندروها از هم‌اکنون بسیاری از اعضای میانه‌رو و اصلاح‌طلب دستگاه نخبگان سیاسی ایران را متقاعد کرده‌اند که ایالات متحده دشمن دیرینه‌ی نه‌تنها رژیم ایران بلکه خود ایران است، –ایالات متحده- نگرش‌اش نسبت به ایران را تغییر نمی‌دهد و این هم مهم نیست که چقدر ایران برای تطابق با منافع امریکا، کوتاه می‌آید. بدین‌ترتیب، دستاوردهای دولت اوباما در روابط‌ش با ایران، در حال هدر رفتن است.
واشنگتن تحت اداره‌ی ترمپ، به‌جای استفاده از «برجام» به‌عنوان اولین قدم برای بهبود روابط‌اش با ایران –قدرت برتر در خلیج سرشار از انرژیِ فارس- به اعتبارزدایی از دولت میانه‌رو روحانی که متعهد به حفظ سهم ایران در این توافق شده، پرداخته است. بدین‌ترتیب، واشنگتن پیوسته با تمسخر توافق هسته‌یی، اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران –و بدون ارتباط به موضوع هسته‌یی- و جلوگیری از برخورداری ایرانی‌هایی که توقع داشتند از توافق هسته‌یی کشور شان با ایالات متحده سودی به آن‌ها برسد، باعث تقویت مخالفان تندرو ضدامریکایی دولت روحانی می‌شود.
از این جهت است که تهران هیچ انگیزه‌یی برای راحت‌گذاشتن ایالات متحده در افغانستان ندارد. ایران ابزار خودش را در افغانستان -به‌ویژه در افغانستان مرکزی که اکثر جمعیت آن شیعیان هستند و در هرات که بخشی از منطقه‌ی فرهنگی فارس است- دارد، ابزارهایی‌که می‌توانند زندگی را برای نیروهای امریکایی در افغانستان دشوار کنند. ایران همچنین با جناح‌های مرتبط با طالبان اتحاد تاکتیکی ایجاد کرده است. هرچند که این گروه‌ها از لحاظ ایدئولوژیک با ایرانِ شیعه در تقابل است، اما ایران به آن‌ها به‌عنوان بخشی از طرح‌اش برای محبورکردن نیروهای امریکایی به ترک افغانستان، تسلیحات، پول و زمینه‌ی آموزش فراهم کرده است.
تلاش واشنگتن برای حل‌وفصل اختلافات افغانستان از راه نظامی، در حالی‌که پیوسته با ایران ضدیت دارد و پاکستان را -طوری که رهبران آن بچه‌های کوچک باشند- ملامت می‌کند، به بن‌بست و ناکامی می‌انجامد. حل بحران پیچیده‌ی افغانستان تنها در صورتی امکان‌پذیر است که هر سه قدرت دخیل در بحران افغانستان یعنی ایالات متحده، پاکستان و ایران، بتوانند در مجموعه‌یی از جلسات سه‌جانبه شرکت و از اختلاف و تفاوت‌های‌شان نسبت به مسأله‌ی افغانستان و سایر مسایل به‌صورت کامل «سر دربیاورند». در غیر این‌صورت، منازعه در افغانستان احتمالا تا بی‌نهایت ادامه خواهد یافت و روی دست ایالات متحده، هم از خون و هم از پول، هزینه خواهد گذاشت.