نقطه سر خط!

انیس آذر
ساعت تفریح است و من در گوشه‌یی از فضای سبز مکتب به تماشای خنده و همهمه‌ی شاگردان مکتبی که قرار است در آن برنامه‌یی داشته باشیم، ایستاده‌ام. هر گوشه‌ی سالون تعدادی از دانشجویان گرد‌هم آمده‌اند و از فرصت محدودی که دارند نهایت استفاده را می‌برند. با شروع برنامه وارد صنف درسی می‌شویم، حدود سی دانش‌آموز برای درس‌های امروزمان که با موضوعات «حقوق و مسوولیت شهروندی و بریکزت (خروج بریتانیا از اتحادیه‌ی اروپا» آغاز می‌شود، گرد‌هم آمده‌اند.
Democracy in School/ «دموکراسی در مکتب»، عنوان برنامه‌یی است که تازگی‌ها، بعد از رأی موافق بریتانیایی‌ها مبنی بر خروج از اتحادیه‌ی اروپا، توسط بنیاد شهروندی این کشور آغاز به فعالیت نموده است. در این برنامه از دانشجویان دانشگاه‌ها درخواست همکاری کرده و من نیز یکی از همکاران این برنامه‌ام. هدف این برنامه علاوه بر بلند بردن سطح آگاهی سیاسی دانش‌آموزان مکاتب، ایجاد پل ارتباطی میان دانش‌آموزان مکتب و دانشجویان دانشگاه نیز است. جدا از هدف این بنیاد به‌منظور راه‌اندازی برنامه‌ی «دموکراسی در مکتب»، آن‌چه بیشتر توجهم را جلب می‌کند، تأکیدات فراوان مسوولین این بنیاد در خصوص پرسش نظرات و افکار دانش‌آموزان پیرامون موضوعات این برنامه و بهترسازی چگونگی ارائه‌ی آن است. آن‌چه مرا ترغیب به نوشتن این متن می‌کند، اهمیت دادن به نظرات دانش‌آموزان در مکتب است. زیرا فقدان چنین موضوع حیاتی و مهم در نظام آموزشی افغانستان است که به‌نحوی همه‌مان را بنا بر داشتن تجربه‌ی یکسان گذار از مراحل مشابه آن، به‌هم وصل می‌کند، کاملا مشهود است.
با ورود ما و بعد از مختصر معرفی، خانم معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که خودشان در مورد انتخاب هم‌گروهی‌شان تصميم گرفته و سه گروه ده نفری تشکیل بدهند. من و گروه ده نفری از این دانش‌آموزان روی موضوع «حقوق و مسوولیت شهروندی و بریکزت» وارد گفت‌وگو می‌شویم. دانش‌آموزان نوجوانی که پیرامون هر یک از موضوعات بحث حرفی برای گفتن دارند و حرف‌هایی برای شنیدن، در ابراز اندیشه‌شان بی‌باک‌اند و بدون هیچ‌گونه قیدوشرطی نظرات مستقل و انفرادی‌شان را بیان می‌کنند. آن‌ها با فردیت و آزاداندیشی خو گرفته‌اند و یاد گرفته‌اند که آزادانه نظر بدهند و حرف بزنند. این دانش‌آموزان به‌عنوان شهروند از حقوق و مسوولیت‌های شهروندی‌شان در قبال جامعه‌یی که در آن زندگی می‌کنند به‌خوبی آگاه‌اند و آموخته‌اند تمامی تفاوت‌ها و تضاد‌های موجود آن جامعه را ارج بگذارند. از این‌که می‌بینم چه‌ اندازه با رعایت اصول و قواعدی که مستلزم یک گفت‌وگوی آزادمنشانه و دموکراتیک است بحث می‌کنند، شگفت‌زده می‌شوم. کنار حق تحصیل و آزادی اندیشه یکی از مهم‌ترین حقوق و مسوولیت‌های شهروندی از منظر دید و تجربه‌شان، حق برخورداری و حفظ حریم خصوصی‌شان است. زمانی‌که در جریان گفت‌وگوی‌مان به چند نمونه از مسایل خصوصی می‌پردازم و بنا ‌بر تجربه‌ی کاملا متفاوتی که از محیط مکتب دارم، کنجکاو هستم بدانم حق برخورداری و حفظ حریم خصوصی برای جوانان در این سن‌وسال چه تعریفی دارد و چه موضوعاتی را شامل می‌شود. برای همین، از چگونگی دریافت نتایج امتحان‌شان حرف می‌زنم و از این‌که اگر نتایج امتحان‌شان به‌صورت علنی و عمومی اعلان شود، چگونه واکنشی خواهند داد؟ از سوالی که پرسیده‌ام تعجب می‌کنند و یکی از میان جمع می‌پرسد، «مگر می‌شود؟»
در مسیر برگشت به دانشگاه، ذهنم درگیر روزهایی می‌شود که خودم دانش‌آموز بودم و روزهای دانش‌آموزی‌ام را مرور می‌کنم. از خودم می‌پرسم که من چگونه دانش‌آموزی بوده‌ام؟ حقوق و مسوولیت شهروندی برای من چه مفهمومی را افاده می‌کرد؟ حریم خصوصی برای من چه تعریفی داشت و چه حوزه‌هایی را شامل می‌شد؟ من در طی دوازده سال دانش‌آموزی‌ام، چند بار فرصت این را داشته‌ام که با هم‌صنفی‌هایم روی موضوعات اجتماعی، سیاسی و یا حتا درسی به بحث و گفت‌وگو بپردازم؟ و یا این‌که چند بار در مورد موضوعی از من نظرخواهی شده است و حتا آیا به من گاهی هم حق ابراز نظر آزادانه داده شده است؟
ذهنم درگیر جستن جوابی برای سوالاتم می‌شود اما در نهایت به هیچ جواب مشخصی دست نمی‌یابم که بتواند یکی از این سوال‌ها را به مرحله‌یی از رضایت خاطر پاسخ‌گو باشد. به این فکر می‌کنم که آیا من در نظام آموزشی درستی درس خوانده‌ام؟ شاید اگر من و امثال من نیز نظام آموزشی خوبی را تجربه می‌کردیم، می‌توانستم جوابی برای سوالاتم داشته باشم. اما نظام آموزشی مکاتب افغانستان نظام «نقطه سر خط» است، نظامی که تمام قوانینش بر مبنای مطلق‌گرایی بنا نهاده شده است -طوری‌که چهاردیواری صنف درسی بیشتر دربردارنده‌ی مشخصات حکومت مطلقه است که معلم به‌عنوان مختار مطلق و دارای قدرت نامحدود، بر دانش‌آموزان حکم‌رانی می‌کند. در نظامی که من نیز در آن بزرگ شده‌ام و درس خوانده‌ام، در هیچ موردی نظر یک دانش‌آموز به‌عنوان یک تصمیم‌گیرنده نه‌تنها در مورد مسایل عمومی بلکه در مورد خصوصی‌ترین مسایل ممکن نیز پرسیده نمی‌شود.‌ حصار‌های بلند مکتب گنجایش تعریف مشخص حقوق و مسوولیت شهروندی برای دانش‌آموزان را ندارد. من هیچ‌وقت این را تجربه نکردم که در مکتب ما از حقوق و مسوولیت شهروندی حرفی زده شود. در نظامی که من در آن درس خوانده‌ام به دانش‌آموزان از تفاوت‌ها و تضاد‌های موجود در جامعه حرفی زده نمی‌شود که دانش‌آموزان بتوانند نه‌تنها آن‌ها را بفهمند بلکه به این تضاد‌ها و تفاوت‌ها با دید مثبت بنگرند و این باعث شود تا به تفاوت‌های اندرون خویش پی ببرند. در نظام آموزشی ما به فردیت و استقلالیت فکری اهمیت داده نمی‌شود. علاوه بر این، حوزه‌های دربرگیرنده‌ی حریم خصوصی برای جوانان در این سن‌وسال هر چند شاید متفاوت باشد، اما در میان دیگر دغدغه‌ها، چگونگی دریافت نتایج امتحان از معدود دغدغه‌هایی است که اگر برای تمام دانش‌آموزان شامل حوزه‌ی حریم خصوصی نشود، برای تعداد زیادی از دانش‌آموزان می‌شود. با اعلان نتایج امتحان به‌صورت علنی و عمومی، خط سرخ حریم خصوصی رنگ می‌بازد و تجاوز به غرور دانش‌آموزی که نتیجه‌ی مطلوب را به‌دست نیاورده است، امری عادی می‌شود. دانش‌آموز وضع موجود را می‌پذیرد و بدون تلاش برای تغییر آن همین‌گونه یکسان و یکنواخت با حفظ کردن مواد درسی بی‌کفایت پیش رفته و فارغ می‌شود و بدون اینکه آمادگی لازم برای مبارزه با مراحل دشوار و جدی زندگی در جامعه‌ی افغانی را داشته باشد، با چالش جدیدی به نام دانشگاه روبه‌رو می‌شود.
آن‌چه که ما و نسل‌های قبل ما را به‌هم وصل و پیوند ناگسستنی میان‌مان ایجاد می‌کند، همین نظام آموزشی فرسوده و سیستم درسی منسوخ و ناکارآمد است که نه دانش‌آموز را به‌عنوان انسان مفرد با اندیشه مستقل به بار می‌آورد و نه تلاشی برای شناسایی و رشد استعداد‌های‌شان در چارچوب کهنه‌ی آن صورت می‌گیرد. اینک بار دیگر زنگ معارف به صدا درآمده است و ما شاهد آغاز سال تعلیمی جدید و دیگری هستیم. صنف‌های درسی مملو از دانش‌آموزانی است که فردا با مسوولیت‌ها و چالش‌های سنگین‌تری دست‌وپنجه نرم خواهند کرد. اما علی‌رغم این، میان همهمه‌ی صدا‌های این دانش‌آموزان، چهاردیواری کانکریتی صنف درسی، آواز بلند معلم را انعکاس می‌دهد که بلند دیکته می‌کند، نقطه سر خط!