چرا برخی از جوامع تصامیم فاجعه‌بار می‌گیرند؟ – بخش چهارم

جارد دایموند
مترجم: غفار صفا

شاید یکی از رایج‌ترین وضعیتی که در اثر آن جوامع در پیش‌بینی یک مشکل ناکام می‌مانند، وضعیتی است که با نوسانات بالا و پایین، به‌گونه‌ی تدریجی و آهسته تحول می‌کند. عمده‌ترین نمونه‌ی آن در زمان معاصر گرمایش زمین (goloble warming) است. حالا ما درک می‌کنیم که میزان حرارت سراسر جهان طی دهه‌های اخیر به‌تدریج افزایش یافته است، که قسمت عمده‌ی آن نتیجه‌ی عملکرد انسان‌هاست. هم‌چنان، این واقعیت نیست که آب و هوا از یک سال تا سال دیگر دقیقاً ۰،۰۱ درجه گرم‌تر می‌شود. برعکس، چنان‌که می‌دانیم نوسانات بالا و پایین آب و هوا از یک سال تا سال دیگر به‌طور نامنظم صورت می‌گیرد: یک تابستان سه درجه گرم‌تر نسبت به تابستان پیش‌تر، و بعد دو درجه گرم‌تر از تابستان دیگر، چهار درجه پایین‌تر از تابستان بعدی، بازهم پایین‌تر در تابستان بعدی، و بعد پنج درجه بالا و به همین منوال. یک چنین نوسانات بزرگ و غیرقابل پیش‌بینی، زمان طولانی را در برمی‌گیرد تا میزان متوسط افزایش ۰،۰۶ را از میان آن‌همه نشانه‌های آشفته تعیین کرد. به همین دلیل بود که چند سال پیش عمده‌ترین متخصصان هواشناسی که قبلاً نسبت به گرمایش زمین شک داشتند، اکنون این واقعیت را پذیرفته‌اند. تا لحظه‌یی که من این سطرها را می‌نویسم رییس‌جمهور بوش هنوز قانع نشده و فکر می‌کند ما به پژوهش‌های بیشتری در این زمینه نیاز داریم. باشندگان سده‌های میانه‌ی گرینلند نیز در تشخیص این‌که اقلیم‌شان به‌تدریج رو به سردی می‌رود و مایاها و آناسوزی‌ها در تشخیص این‌که اقلیم‌شان خشک‌تر می‌شود، مشکلات مشابهی داشت.
سیاست‌مداران برای توضیح یک چنین دگرگونی‌هایی آهسته و پنهان در نوساناتِ نامرتب «نورمالیته‌ی خزنده» (creeping normalcy) را به‌کار می‌برند. هرگاه شرایط اقتصادی، وضعیت مکاتب، سنگینی ترافیک، یا هرپدیده‌ی دیگری صرفاً به آهستگی رو به وخامت می‌گذارد، مشکل است تشخیص بدهیم که این شرایط در هریک از سال‌های متوالی به پیمانه‌ی محدودی بدتر شده است. هم‌چنان مشکل است معیاری اساسی برای آن‌چه دگرگونی تدریجی و ناگهانی «نورمالیته» را شکل می‌دهد تعیین کنیم. ممکن است چند دهه از یک چنین توالی درازمدت تغییرات جزییِ سال به سال بگذرد تا مردم با یک تلنگر در یابند که این وضعیت در چند دهه‌ی پیش‌تر بسیار بهتر از این بود و آن را به‌عنوان سقوط نورمالیته بپذیرند.
مفهوم دیگری که با نورمالیته‌ی خزنده رابطه دارد عبارت است از «فراموشی چشم‌انداز» (landscape amnesia): به‌دلیل تغییرات تدریجی طی سال‌های متوالی فراموش می‌کنیم که چشم‌انداز های پیرامون ما پنجاه سال پیش چگونه به نظر می‌رسید. یک نمونه‌ی آن آب شدن یخچال‌ها و حوزه‌های برف گیر مونتانا در اثر گرمایش زمین است (فصل ۱). سال های ۱۹۵۳و ۱۹۵۶، هنگامی‌که هنوز نوجوانی بیش نبودم، تابستان‌ها را در منطقه‌ی «بیگ هول باسین» مونتانا سپری می‌کردم و سپس ۴۲ سال دیگر به این ساحه نرفتم، تا این‌که سال ۱۹۹۸ دوباره به سفرهای سالانه‌ی خود به مونتانا آغاز کردم. روشن‌ترین خاطرات من از دوره‌ی نوجوانی در مونتانا این است که حس می‌کردم برف‌های قله‌های کوه‌های اطراف ما حتا در نیمه‌های تابستان، همچو یک کمربند سفید در آسمان، ساحه‌ی «بیگ‌هول باسین » را محاصره کرده و مخصوصاً این‌که باری با دو دوست نوجوان خود این کمربند جادویی را عبور کردیم. مدت ۴۲ سال من شاهد نوسانات تدریجی و ذوب‌شدن برف‌های مونتانا در تابستان‌ها نبودم. وقتی در سال ۱۹۹۸ دوباره به آن‌جا برگشتم این موضوع مایه‌ی سرخوردگی و ناراحتی من شد. چون دیگر آن کمربند سفید تقریباً ناپدید شده و در سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ همه ذوب شده بودند. وقتی از دوستان خود در مونتانا چگونگی این همه تغییرات را پرسیدم، آگاهی‌شان در این زمینه بسیار اندک بود: آن‌ها ناآگاهانه آن کمربند را با چند سال پیش‌تر مقایسه می‌کردند. نورمالیته‌ی خزنده و فراموشی چشم‌انداز، فهم این موضوع را که سال‌های پنجاه چه وضعیتی در آن‌جا حاکم بود، برای آن‌ها نسبت به من دشوارتر ساخته بود. یک چنین تجربه‌یی نشان می‌دهد که چگونه مردم در اطلاع‌یافتن از تحول یک فاجعه ناکام می‌مانند، و زمانی آگاه می‌شوند که دیگر بسیار دیر شده است.
من شک دارم که فراموشی چشم‌انداز، پاسخ قانع‌کننده‌یی برای این پرسش شاگردان من که «فردی که در جزیره‌ی ایستر آخرین درخت را قطع می‌کرد با خود چه می‌گفت؟» فراهم کرده باشد. ما به‌طور غیرآگاهانه‌یی یک دگرگونی نامطلوب را در ذهن خود چنین تصویر می‌کنیم: سال اول هنوز جزیره پوشیده از جنگلات درختان بلند بوده که در تولید و این، میوه، و چوب جهت انتقال و برپا داشتن مجسمه‌های بزرگ استفاده می‌شده؛ سال بعد، فقط یک درخت باقی مانده بود که یکی از باشندگان جزیره حرکتی فوق‌العاده احمقانه و خود-ویرانگر را مرتکب شد. با این حال، دگرگونی‌ها در پوشش جنگلات از یک سال تا سال دیگر، به احتمال زیاد قابل دید نبوده است: بلی، امسال چند درخت را از این‌جا قطع کردیم، اما به‌زودی به‌جای آن‌ها نهال‌های جدیدی در این ساحه‌ی تخلیه‌شده رشد خواهند کرد. تنها سالمندترین باشندگان این جزیره که درباره‌ی گذشته و دهه‌های خاطرات کودکی‌شان فکر می‌کنند، می‌توانند تفاوت‌ها را درک کنند. ولی، آن‌گونه که پسران ۱۷ ساله‌ی من روایت‌های من و همسرم را درباره‌ی لاس‌انجلس ۴۰ سال پیش می‌توانند بهتر درک کنند، فرزندان آن‌ها نمی‌توانستند روایت‌های والدین‌شان را درباره‌ی جنگل‌های بلند بفهمند. به‌تدریج درختان جزیره‌ی ایستر محدودتر، کوچک‌تر وکم‌اهمیت‌تر شدند. در زمانی‌که آخرین درخت میوه‌دار قطع می‌شد، نوعیت‌اش مدت‌ها پیش اهمیت اقتصادی خود را از دست داده بود. تنها نهال‌های کوچک و کوچک‌تر درخت‌ها همراه با سایر بوته‌ها و شاخچه‌ها، برای قطع کردن سالانه باقی مانده بودند. هیچ‌کس متوجه برافتادن نهال کوچک درخت خرما نشد. در آن موقع، خاطره‌ی جنگل با ارزش درختان خرما سده ها پیش به باد فراموشی چشم‌انداز سپرده شده بود. برعکس، سرعت انتشار قطع جنگلات در توکوگاوای قدیم جاپان این فرصت را برای شوگان (یکی از سران ارتش-م) فراهم کرد تادگرگونی‌ها در دورنما را درک کند ودست به اقدامات پیشگیرانه بزند.