پشت‌پرده‌ی گفت‌وگوهای پنهانی طالبان برای پایان‌دادن به طولانی‌ترین جنگ امریکا‌

پشت‌پرده‌ی گفت‌وگوهای پنهانی طالبان برای پایان‌دادن به طولانی‌ترین جنگ امریکا‌

دیلی‌‌بیست سپنسر اکرمن


اگر طولانی‌ترین جنگ خارجی ایالات متحده واقعا از راه مذاکره به پایان نزدیک باشد، مقدار قابل‌توجهی از امتیاز آن به یک دگروال سابق ارتش و یک دیپلمات ارشد پیشین ایالات متحده تعلق خواهد گرفت.

در ماه نوامبر، کریس کولندا و رابین رَفِل برای گفت‌وگو با نمایندگان طالبان، به دوحه‌ قطر پرواز کردند. این شروع ارتباط بی‌سر و صدایی بود که در متقاعد کردن اداره‌ی ترمپ و به ویژه مقامات ارشد پنتاگون و ارتش ایالات متحده سودمند واقع شد؛ این‌که یک فرصت واقعی برای پایان‌دادن به جنگ وجود دارد. مقامات ایالات متحده نه هزینه‌ی سفر این دو مقام پیشین را پرداخته بودند و نه هم از آن‌ها خواهان انتقال کدام پیامی [به طالبان] شده بودند.

کولندا، کهنه‌سرباز ارتش امریکا است که قبلا خود نیز در افغانستان بوده است. او در آن زمان بخشی از تلاش نهایتا بی‌ثمر اداره‌ی اوباما برای گفت‌وگو با طالبان بود. اما کولندا به دیلی بیست گفته است که این‌بار «من از آن‌چه که سطح بالاتری از جدیت برای پایان‌دادن به این درگیری بود‌ـ‌جدی‌تر از آن‌چه که من در سال 2011 دیدم ـ تحت تاثیر قرار گرفتم.»

این جدیت از طریق انعطاف‌پذیری رهبران طالبان در مورد آینده‌ی حضور نیروهای ایالات متحده در افغانستان، معلوم شد. طالبان با وجود موضع سخت عمومی شان مبنی بر این‌که سربازان امریکایی باید خارج شوند، به رَفِل و کولندا اظهار داشتند شرایطی وجود دارد که براساس آن می‌توانند زندگی با حضور دوامدار ایالات متحده در افغانستان را تصور کنند. آن‌ها بازهم قول دادند افغانستانی که آغوشش برای مشارکت سیاسی طالبان باز باشد، میزبان تروریست خارجی نخواهد بود؛ امری که هدف اصلی امریکا در این جنگ 17 ساله را برآورده می‌کند.

کولندا می‌گوید: «ما قادر بودیم که دیدگاه‌های آن‌ها را به شدت به چالش بکشیم و نه هرچیزی را که طالبان به ما می‌‌گفتند، قبول کنیم. آن‌ها گفتند که اگر پس از یک توافق سیاسی، یک دولت فراگیر در افغانستان ایجاد شود، نیازمند حضور نیروهای بین‌المللی برای آموزش نیروهای امنیتی این کشور است. طالبان گفتند که آن‌ها با این مسأله مشکلی نخواهند داشت. زیرا آن‌ها در این تصمیم سهیم خواهند بود.»

در طول بیش از 9 ماه، کولندا و رَفِل سه بار بین واشنگتن و دوحه رفت و آمد کردند و ماه گذشته، کابل نیز به برنامه‌ی سفر آن‌ها افزوده شد. دیلی بیست می‌تواند موجودیت دیپلماسی غیررسمی آن‌ها را که حالا به ملاقات 23 جولای آلیس ولز با مقامات طالبان در دوحه منجر شده است، فاش کند. آلیس ولز مقام  وزارت امور خارجه ایالات متحده در امور جنوب آسیا است و نشست وی با طالبان، اولین گفت‌وگوی ایالات متحده و طالبان در هفت سال گذشته است.

این گفت‌وگوها به گفته‌ی یکی از مقامات طالبان فقط مذاکرات «مقدماتی» بوده‌اند و کولندا هم یادآوری می‌کند که همه‌ی تصمیم‌گیری‌های سخت از جمله سرنوشت نیروهای ایالات متحده در پیش‌رو قرار دارند.

رَفِل می‌گوید: «موقعیت دولت ایالات متحده متحول شده است. آن‌ها در نهایت پذیرفتند که این [جنگ] واقعا یک بن‌بست است. در صورتی ‌که طالبان نمی‌توانند به روش سنتی پیروز شوند، ما هم نمی‌توانیم برنده شویم.» رَفِل اذعان می‌کند که دیپلماسی آرام و غیررسمی وی یکی از چندین عامل در رسیدن دولت ایالات متحده به این درک جدید بوده است.

تحولات متعددی در میان خود افغان‌ها، به ویژه یک آتش‌بس محوری و راهپیمایی‌های صلح در سراسر کشور، منجر به شیوع جدید از دیپلماسی شده است. اما جانی والش مقام سابق وزارت امور خارجه و یکی از محققان انستیتوت صلح ایالات متحده که خود نیز در تلاش‌های صلح افغانستان دخیل است، می‌گوید: «کریس و رابین در مطرح‌کردن این مسائل در یک اداره‌ی جوان که درگیر تاریخچه‌ی روند صلح افغانستان نبوده است، واقعا مفید واقع شده‌اند.»

این اولین باری نیست که مقامات ایالات متحده سعی در مذاکره مستقیم با طالبان دارند. در سال 2011، اداره‌ی اوباما ارتباط [با طالبان] را به عنوان راهی برای جوردرآوردن افزایش سربازانش با یک توافق دیپلماتیک امتحان کرد. اما گفت‌وگوها پیش از این‌که به‌جایی برسند به خاطر افشاگری‌های اولیه و مخالفت از سوی دیوید پتریوس، فرمانده وقت ارتش ایالات متحده، به هم خوردند. نتیجه این شد که یک کارزار نظامی قبل‌ازقبل دشوار راه‌حلی ندارد.

جنگ با تغییر دولت امریکا همچنان ادامه یافت. در حالی‌که هر افسر نظامی و مقام ارشد امریکایی در عموم اظهار می‌‌‌کردند که هیچ راه‌‌حل نظامی برای این درگیری وجود ندارد ـ حتا با این‌که طالبان از 2015 تا 2017 به موفقیت‌‌‌های شان در میدان جنگ افزودند ـ طوری عمل می‌‌‌کردند که گویا راه‌‌حل نظامی برای این جنگ وجود دارد.

اما طالبان کمتر از آن‌چه که تصور می‌‌‌‌شد، منزوی بودند. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با ایجاد یک دفتر سیاسی در دوحه، تماس‌‌‌‌‌های بی‌سروصدای دیپلماتیک را با انواع طرفین گفت‌‌وگو، دولتی و خصوصی، رد و‌ بدل کردند. در میان مجراهای خصوصی یکی هم کنفرانس ضد هسته‌‌یی پگواش بود که طی چند سال در دوحه، دوبی و کابل برگزار شد. چهره‌ کلیدی که این ارتباط را با طالبان برقرار کرده بود، دبیر کل پگواش، پائولو کوتا راموسینو فیزیک‌دان کوانتوم ایتالیایی بود. کسی که طی پنج سال، ارتباط با طالبان را حفظ کرده و به دنبال یک فرصت بود.

کوتا راموسینو «سال‌های بسیاری بود» که رَفِل را می‌شناخت زیرا رَفِل در چندین کنفرانس پگواش حضور یافته بود. رَفِل، یک سفیر بازنشسته، یکی از چهره‌های اصلی دیپلماسی منطقه‌یی بود. او اولین دستیار وزیر امور خارجه برای جنوب آسیا بود که ارتباطات گسترده‌یی در پاکستان داشت و برای طالبان یک چهره شناخته شده بود. در اکتبر 2017 کوتا راموسینو متقاعد شد که روزنه‌یی برای صلح در میان طالبان پدید آمده است. رَفِل که تصور کرد این روزنه ارزش پی‌گیری را دارد، می‌خواست که اعتبار یک افسر نظامی ارشد ایالات متحده را که در افغانستان جنگیده بود، به صلح باور داشت، و احتمال  این‌که دستگاه نظامی به او گوش دهد، وجود داشت، داشته باشد.

کولندا مناسب این کار بود. او زمانی مشاور معاون وزیر دفاع اوباما، میشل فلورنوی و مشاور استنلی مک کریستال، فرمانده جنگ در افغانستان بود. رابرت گیتس وزیر دفاع پیشین حتا کولندا را به عنوان نماینده‌ی خود برای گفت‌وگوهای ـ بی‌نتیجه ـ با طالبان در سال 2011، انتخاب کرده بود. تجربه‌ی کولندا در افغانستان هم نماینده‌ی 17 سال جنگ و هم به خودی‌خود منحصر به فرد است.

دگروال کولندا، همانند صدها هزار کهنه سرباز دیگر، هزینه‌ی جنگ افغانستان را می‌داند: او در سال‌های 2007 و 2008 چهار تن از سربازانش را در کنر و نورستان از دست داد. یکی از آن‌ها تورن تام باستیک بود که کولندا هفته‌ی گذشته از او در بخش 60 قبر 8755 قبرستان ملی ارلینگتون بازدید کرد. اما کولندا سال‌ها است که با شور و شوق از مقامات ایالات متحده می‌خواهد تا برای غلبه بر این سطح بالایی از رخوت که باعث شده جنگ به صورت خودکار ادامه پیدا کند، به دنبال یک توافق دیپلماتیک باشند. رَفِل می‌گوید:‌ «او در پنل‌های مختلفی در اطراف شهر ظاهر می‌شد و برخلاف تعداد زیادی از مردم، کاملا منطقی صحبت می‌کرد.»

کولندا از دنبال‌کردن صلح با طالبان نه به عنوان یک چاره‌اندیشی موقت یا نقشه‌ی خیالی، بلکه به عنوان یک وظیفه صحبت می‌کند.

او می‌گوید: «مسئول مرگ صدها نفر در صدها نفر در صدها نفر از این آدما هستم. اما هرگز لحظه‌یی ناراحت نشده‌ام، زیرا می‌دانم که ما کار درست را به نحو درست آن انجام می‌دهیم. اما خشونت به خودی‌خود یک پایان نیست. هنگامی که دشمن شما آماده است تا اهداف جنگی شما را بپذیرد، من فکر می‌کنم که شما باید یک راه جدی برای پایان‌دادن به جنگ داشته باشید.»

موضع طالبان در مذاکرات شان با رَفِل، کولندا و کوتا راموسینو، حداکثر تکامل موضع قبلی شان ـ که اغلب توسط امریکایی‌ها ‌رد شده است ‌ بوده است تا یک دگرگونی کامل. اما آن‌ها در طالبان نشانه‌یی از یک فوریت دیده‌اند. مقامات طالبان به آن‌ها گفته‌اند که می‌ترسند افغانستان به «سوریه دوم» تبدیل شود؛ امری که مطمئنا ناشی از افزایش حضور دولت اسلامی (داعش) در این کشور است؛ داعشی که در حال مکیدن هواخواهان و قدرت سیاسی طالبان در افغانستان است.

موضع عمومی طالبان این است که اشغال افغانستان به دست نظامیان خارجی باید به عنوان پیش شرط مذاکرات، پایان یابد. اما در خلوت، طالبان انعطاف‌پذیری فوق‌العاده و حتا در تئوری برای پذیرش حضور نیروهای امریکایی باقی مانده در افغانستان، از خود آمادگی نشان داده‌اند.

مذاکره‌کنندگان طالبان گفته‌اند که اگر دولت تحت حمایت ایالات متحده افغانستان قانون اساسی را اصلاح ، نظام سیاسی را باز و مشارکت طالبان را بپذیرد، آن‌ها این ایده را که دولت آن زمان [دولتی که پس از مشارکت سیاسی طالبان، اصلاح قانون اساسی و نظام سیاسی، تشکیل خواهد شد] می‌تواند از نیروهای ایالات متحده به ماندن در افغانستان دعوت کند، پذیرا خواهند شد. بعد از آن نیروهای ایالات متحده می‌توانند به آموزش سربازان افغانستان و فرضا فرماندهان سابق طالبان ادامه دهند. آن‌ها گفته‌اند که در آن زمان، حضور خارجی اشغال نخواهد بود. آن‌ها حتی پذیرای ایده میزبانی از ایستگاه‌های نظارتی استماعی ایالات متحده خواهند بود.

کوتا راموسینو می‌گوید که طالبان می‌توانند سوال حضور سربازان را در داخل یک «چارچوب توافق» وسیع‌تر در کمک‌های بین المللی دوام‌دار، قرار دهند. اما پیش از این چارچوب، تغییر موضع عمومی آن‌ها در مورد اخراج نیروهای خارجی، خطر یک شورش از سوی اعضای عادی طالبان را در پی خواهد داشت که توانایی طالبان برای اجرای وعده‌های شان را تهدید خواهد کرد.

کوتا راموسینو می‌گوید: «آن‌ها سربازان [خارجی] را نمی‌خواهند. اما اگر ضمانت‌های کافی وجود داشته باشد که این نیروها با آن‌ها نمی‌جنگند، آن زمان می‌توان در مورد آن بحث کرد.»

همچنین آنچه که در گفت‌وگوهای طالبان با این سه نفر ناگفته پیدا بوده این است که به نظر می‌رسد، آن‌طور که کولندا می‌گوید، طالبان دریافته‌اند که «دوران موفقیت آن‌ها در میدان جنگ اواخر دوران اوباما پایان یافته است.»

طالبان پیش بینی می‌کردند که دونالد ترمپ از افغانستان خارج می‌شود. اما کولندا نتیجه‌گیری کرده است وقتی که ترمپ این کار را نکرد و با بی‌میلی روی‌کرد مشاور امنیت ملی سابق مک ماستر را برای ماندن به طور نامحدود و افزایش متوسط در رقم نیروهای امریکایی در افغانستان پذیرفت، طالبان حس کردند که اهرم فشار آن‌ها به اوجش رسیده است و خواستند که آن را در همان‌جا نگه دارند و در همان حال هشدار دادند که افغانستان بشکه باروتی است که می‌تواند در انتخابات سال 2019 منفجر شود.

رَفِل می‌گوید: «آن‌ها با ملاحظه و جدی بودند. آن‌ها در مورد عصر قدرت شان و این‌که اشتباهات جدی را مرتکب شده بودند، عمیقا فکر کرده بودند. آن‌ها می‌گویند که نمی‌خواهند گروه تروریستی خارجی در خاک افغانستان باشد و اجازه نخواهند داد از خاک افغانستان در آن راه استفاده شود.»

از منظر کولندا، این همه به این معناست که طالبان خواهان زندگی با منافع اصلی ـ بدون تروریسم، ثبات تحت یک حکومت فراگیر و مشروع، محافظت از حقوق بشر و جلوگیری از تجارت مواد مخدر اند؛ منافعی که ایالات متحده برای تامین آن بیهوده جنگیده است.

اما در واشنگتن شک و تردید در مورد طالبان و همین طور عادت به چنین جنگ طولانی، بالا بود. کولندا و رَفِل پس از سفرشان [به دوحه] هنگام گزارش‌دهی به مقامات دولت با آن مواجه شدند. در ماه جنوری، امریکایی‌ها طی یک سفر به دوحه از طالبان خواستند تا بیانیه عمومی را که نشان دهنده‌ی تمایل آن‌ها به دیپلماسی با شرایط ایالات متحده باشد، اعلام کنند. در این سفر کوتا راموسینو نتوانسته بود حضور داشته باشد. در 14 فبروری، طالبان بیانیه خود را ایراد کردند. بیانیه‌ی آن‌ها با اشاره به «سیاست‌های خام رییس‌جمهور ترمپ و مشاوران جنگ‌طلب او» خصلتا پرخاش‌آمیز بود. اما طالبان آشکارا اظهار کردند که این گروه «هیچ برنامه‌یی برای ایفای یک نقش مخرب در هر کشور دیگری ندارد» و «هیچ‌کس دیگری را اجازه نخواهد داد که از قلمرو افغانستان علیه هر کشور دیگری استفاده کند.» پیام اصلی آن‌ها این بود که زمان گفت‌وگو با ایالات متحده رسیده است.

با این‌حال طالبان هنوز هم در حال جنگ بودند. آن‌ها در پایان ماه جنوری، مسئولیت یک بمب‌گذاری انتحاری عظیم توسط یک آمبولانس را که باعث کشته‌شدن 100 نفر در کابل شد، به عهده گرفتند. کابل، پایتختی که فقط گاه و بیگاه شاهد خشونتی است که این جنگ نصیب مناطق دورافتاده‌تر کشور کرده است.

در عرض دو هفته پس از بیانیه طالبان، اشرف غنی رییس‌جمهور تحت حمایت امریکا در افغانستان، پیش‌درآمد خودش را پیش کشید. غنی وعده داد که با طالبان «بدون پیش‌شرط» وارد روند صلح می‌شود. او همچنین پیشنهاد به رسمیت شناختن مشروعیت طالبان به عنوان یک طرف این درگیری ـ هدف دیگر طالبان ـ را ارائه کرد. او حتا با وجود بمب‌گذاری انتحاری اخیر، بحث آتش‌بس را برای برجسته‌کردن جدیت‌اش مطرح کرد. رویترز خاطر نشان کرد که این «‌تغییر لحنی از سوی غنی بود که مرتب طالبان را “تروریست” و “شورشی” می‌خواند.»

اما در حالی که به نظر می‌رسید این دو بیانیه، بیان‌گر حرکتی برای صلح اند، در واقع اشاره‌یی به یک بن‌بست دیپلماتیک بودند. طالبان حکومت غنی را به عنوان یک حکومت دست‌نشانده رد می‌کنند و ترجیح می‌دهند با حامی آن، ایالات متحده، معامله کنند. غنی که از پشتیبانی صریح امریکا برخوردار است، خودش را چهره اصلی گرفته است. مذاکرات دوجانبه ایالات متحده و طالبان می‌تواند دولتی را که واشنگتن 17 سال را صرف حمایت از آن به عنوان صدای مشروع افغانستان کرده است، تضعیف کند. رَفِل می‌گوید: «یک بن‌بست وجود داشت.»

در اداره‌ی ترمپ نیز شک و تردید قوی وجود داشت مبنی بر این‌که آیا طالبان می‌توانند براساس وعده‌هایی که آن‌ها توسط رَفِل و کولندا شنیده‌اند، عمل کنند یا خیر؟ سال‌ها است که مقامات ایالات متحده به این باورند که طالبان گروه ‌‌غیرمتمرکز جناح‌های مختلف است تا یک نیروی متحد. تاثیر چنین دریافت متعارفی این است که دیپلماسی بیهوده دانسته شود. زیرا این معلوم نبود که آیا طرف مذاکره‌کننده طالبان واقعا از کس دیگری نمایندگی می‌کنند یا خیر؟

با این حال در ماه مِی کولندا، رَفِل و کوتا راموسینو برای دور دیگری از گفت‌وگو با چهره‌های طالبان که پیام شان این بود، خواهان مذاکره با امریکایی‌ها اند، به دوحه بازگشتند؛ همین‌طور در ماه نوامبر و جنوری. زمانی که آن‌ها به واشنگتن بازگشتند، یک بار دیگر به اداره دولت در مورد تفکر طالبان گزارش دادند. کولندا می‌گوید: «ما بعد از هرگونه ارتباط، به مقامات وزارت دفاع در دی سی و همچنین در کابل گزارش می‌دادیم. همچنین ما با به‌روزرسانی‌های کلامی و گزارش‌های نوشتاری رهبری ارشد را به خوبی مطلع نگه می‌داشتیم.»

بعد از مدتی نه چندان طولانی، پیشرفت از راه رسید.

در 5 جون غنی آتش‌بس یک‌جانبه ماه رمضان را به عنوان یک حرک صلح، اعلام کرد. جنرال جان نیکلسون فرمانده ارتش امریکا در افغانستان با این‌که نمی‌دانست واکنش طالبان چه خواهد بود، بلافاصله از آن حمایت کرد. پاسخ طالبان اما متزلزل بود: چهار روز بعد، آن‌ها آتش‌بس خود را برای تعطیلات عید اعلام کردند؛ آتش‌بسی که با افغان‌ها، نه نیروهای ایالات متحده به کار بسته شد.

آن‌چه که از درون این آتش‌بس بیرون آمد، فوران شادی و هم‌بستگی در سراسر کشور بود. سربازان افغان با دشمنان طالب خود سلفی گرفتند. افغان‌های معمولی در آن ماه راهپیمایی عظیم صلح را از هلمند، ولایت جنگ‌زده در چند صد کیلومتری پایتخت، به کابل متقبل و خواستار برقراری صلح پایدار میان دولت و طالبان شدند.

اما دگرگونی بنیادی 7000 مایل دور، در حال وقوع بود. طالبان برخلاف پندار چند ساله پنتاگون، ثابت کردند که آن‌ها توانایی صدور دستور و اجرای آتش‌بس را دارند؛ به این معنی که آن‌ها از کنترل متمرکزی بر جنگ‌جویان خود برخوردار اند. درستی این ماجرا به این معنا بود که در جانب طالبان کسی است که ایالات متحده ـ اگر مایل باشد ـ با او گفت‌وگو کند.

با این‌حال، بن‌بست دیپلماتیک برقرار ماند. ایالات متحده نمی‌توانست غنی را زیر پا بگذارد. اما در 16 جون، وزیر امور خارجه مایک پمپئو حرکت خودش راپیاده کرد. او در موافقت با شعار ایالات متحده که تمامی مذاکرات باید «به رهبری افغان‌ها» باشد، پیشنهاد مذاکرات یک جانبه نداد اما گفت که «ایالات متحده آماده‌ی حمایت، تسهیل و سهم‌گیری» درگفت‌وگوها میان طالبان و دولت افغانستان است.

این اقدام با این‌که طالبان پس از پایان آتش‌بس 30 سرباز افغان را کشتند و در روزهای بعدی نیز موجی از حملات مرگ‌بار را که باعث کشته‌شدن 16 سرباز دیگر شد، به راه انداختند، گامی بود بدون توافق برای مذاکرات ایالات متحده ـ طالبان اما حرکتی بود در همان جهت. با وجود خونریزی طالبان، پنتاگون ـ که از اظهار نظر در این مقاله خودداری کرده است ـ خودش را برای گفت‌وگوی مستقیم آماده می‌کرد.

تا اواخر جون یا جولای، حمایت طالبان از آتش‌بس عید باعث ایجاد آن‌چه که کولندا آن را «شور و شوق» برای گفت‌وگوهای صلح می‌خواند، شد. جیمز متیس وزیر دفاع، جنرال جوزف دانفورد رییس ستاد مشترک، جنرال جو ووتل فرمانده فرماندهی مرکزی و نیکلسون حالا آگاه از این‌که دیگر هیچ منابع اضافی از سوی ترمپ برای پیش‌بردن آن موجود نخواهد بود، خواستار ادامه گفت‌وگوها بودند.

هنگامی که حمایت پنتاگونِ متحد منعقد شد، شک و تردید از جانب وزارت امور خارجه فروکش کرد. اما برخی از مقامات هنوز دو دل بودند: این‌که آیا گفت‌وگوی امریکا و طالبان، غنی را تضعیف نخواهد کرد؟

ولز معاون دستیار وزیر امور خارجه برای آسیای جنوبی و آسیای مرکزی فرمولی را ارائه داد که بر مخالفت بروکراتیک نهایی غلبه کرد. این‌که ایالات متحده می‌تواند وارد «گفت‌وگو» شود نه «مذاکرات». این امر مانند یک «ترجیح بلا مرجع» به نظر می‌رسد اما برای آن یک اصل وجود داشت، این‌که ایالات متحده میکانیزم طالبان را بررسی می‌کند تا روند صلحی را شروع کند که با آن، واشنگتن تحت نظارت افغانستان همکاری کند. و این‌که این روند، مذاکره در موردآینده افغانستان نباشد؛ این‌که آینده افغانستان مربوط به خود افغان‌ها خواهد بود.

وزارت امور خارجه ایالات متحده از پاسخ‌دادن به سوالات خاص برای این مطلب خودداری کرد. اما یک سخن‌گو بیانیه‌یی را برای ما فراهم کرد که به نظر می‌رسد بازتاب دهنده مفهوم گفت‌وگوهای ایالات متحده و طالبان است. البته نه از آن دست مذاکراتی که مسائل مرتبط با حاکمیت افغانستان را زیر سوال ببرد: «سیاست ما حمایت از یک روند صلح تحت رهبری افغان‌ها است . هرگونه مذاکره در مورد آینده سیاسی افغانستان میان طالبان و دولت افغانستان خواهد بود. همان‌طور که وزیر امور خارجه پمپئو در کابل گفت: ایالات متحده از این مذاکرات صلح حمایت خواهد کرد، آن را تسهیل خواهد کرد و در آن سهیم خواهد شد. اما تصمیم صلح به دست افغان‌ها است و در میان آن‌ها حل و فصل می‌شود. ایالات متحده آماده است کاری را انجام دهد که دولت افغانستان خواهان آن است.»

در 23 جون کندا، رَفِل و کوتا راموسینو بار دیگر سوار هواپیما شدند. مقصد این یکی دوحه نه، بلکه کابل بود. آن‌ها هفته‌ی بعدش را صرف گفت‌وگو با حدودا 40 افغان از جمله چهره‌های عمده مانند غنی، عبدالله عبدالله، حامد کرزی رییس جمهور پیشین و حتی گلبدین حکمتیار، جنگ‌سالار و رهبر شورشیان که از امریکایی‌ها در ویلایش در کابل پذیرایی کرد، کردند. چیزی که آن‌ها شنیدند، روی‌هم‌رفته شور و شوق برای روند صلح بود و این حس که ایالات متحده باید به شکستن بن‌بست دیپلماتیک که در آن به سر می‌برد، کمک کند.

در فضای عمومی ایالات متحده هنوز اصرار داشت که در کارها تغییری نیامده است. اما پنتاگون در حال آماده‌شدن برای پیامدهای یک روند صلح بود. به گفته یکی از مقامات ایالات متحده، دانفورد و ووتل «حمایت داخلی» برای یک «راه رو به جلو» را برای ادغام جنگ‌جویان طالبان در صفوف نیروهای ملی امنیتی افغانستان ـ در صورتی‌که روند صلح به اندازه کافی به پختگی برسد _ شروع کردند. پنتاگون در حال آماده‌سازی روزی است که دشمنان و مشتریانش متحد شوند.

در 23 جولای، ولز برای گفت‌وگو با طالبان وارد دوحه شد. مقامات طالبان این نشست را که نخستین بار توسط وال استریت ژورنال گزارش شد، تایید کرده‌اند. در پاسخ به دیلی بیست، وزارت امور خارجه از تایید برگزاری چنین نشستی طفره رفت و تاکنون فقط این را که ولز در آن تاریخ به دوحه سفر کرده، تایید کرده است. اما مقدمه چیده شده بود.

هر کسی که در این روند دخیل است، تاکید می‌کند که روند به سختی آغاز شده است. هر سوال سخت در مورد آینده افغانستان و حضور ایالات متحده در این کشور، توسط دیپلماسی احتمالا سختِ پیش رو امتحان‌نشده باقی مانده است. این دیپلماسی باید با زخم‌های دو نسل جنگ در افغانستان دست و پنجه نرم کند.

اما این دیپلماسی رزمندگان است. جنگ به طور نامحدود با اندکی حرکت برای یافتن راهی برای خروج از درگیری، از طریق آموزش افغان‌ها و تدریجا کنارکشیدن از این کشور، گویا که طالبان ربطی به آینده ندارند، نیست.

رَفِل می‌گوید: «مسئولیت و وظیفه ما پی‌گیری یک راه‌حل دیپلماتیک برای این درگیری است. و با توجه به تحولات سال گذشته، روشن است که یک فرصت به وجود آمده است. مسئولیت ما این است که آن را بقاپیم. ما با توجه به تعداد افغان‌ها، امریکایی‌ها و دیگر کسانی که در این جنگ کشته شده‌اند، نمی‌توانیم بیاستیم و اجازه دهیم [این فرصت] از دست برود.»

و برای کولندا، روند پیش رو نشان‌دهنده نزدیک‌ترین چیزی است که ایالات متحده می‌تواند آن را پیروزی بخواند: توافق بر سر آینده افغانستان برای اطمینان از به دست آوردن اهداف جنگی پس از حملات یازدهم سپتامبر. کولندا می‌گوید: «شما باید کینه‌های شخصی را کنار گذاشته و به آنچه که به خیر منافع ملی است، نگاه کنید. این کار آسان نیست. آسان نیست که آن احساسات شخصی را کنار بگذاریم. اما شما باید این کار را اساسا به منظور پیروزی در یک جنگ از طریق یک برآیند مذاکره شده، انجام دهید. این یک وظیفه است.»