اکونومیست
این استدلال محبوب که رویکرد سیاست خارجی رییسجمهور دونالد ترمپ اساسا تفاوتی با رویکرد باراک اوباما ندارد، در حال نابودی در آتش توافقنامههای تجاری [ترمپ] است، اما در مورد افغانستان هنوز هم صدق میکند. آقای اوباما با توصیف درگیری افغانستان به عنوان «جنگی که ما باید در آن پیروز شویم» به قدرت رسید، اما به نظر میرسید که هرگز متقاعد نشد که این «پیروزی» امکانپذیر است. او پس از تلاش برای تشدید این درگیری، ریاستجمهوریاش را وقف پایاندادن به آن کرد. او در سال 2011، سالی که این جنگ به طولانیترین جنگ در تاریخ امریکا بدل شد، گفت، زمان آن رسیده که «به ملتسازی در خانه [امریکا] تمرکز کنیم.» آقای ترمپ مدتها است که عین چیز را میگوید. سال گذشته تصمیم وی برای تشدید جنگ ـ چیزی که بسیار ناچیزتر از تشدید جنگ از سوی اوباما است ـ با نزدیکترین چیزی که او میتوانست برای یک عذرخواهی ضمیمه کند، همراه شد. رییسجمهور ترمپ گفت: «غریزهی اصلی من این بود که [از افغانستان] خارج شویم و از لحاظ تاریخی، من دوست دارم غرایزم را دنبال کنم.» با اینحال، سابقهی او در افغانستان از جمله این هفته وعدهی گفتوگوهای صلح، بسیار بهتر از سابقهی همتای سابقش به نظر میرسد.
این امر اساسا نشاندهندهی این است که آقای اوباما چقدر سطح انتظارات را پایین گرفته بود. در حالیکه طالبان به سرعت در حال تصرف قلمروی بودند که از بیش از 100 هزار سرباز غربی خالی شده بود، آقای اوباما که با اکراه متقاعد شده بود، خروج از افغانستان به معنای شکست خواهد بود، تنها 8 هزار سرباز را برای حفظ سنگر در افغانستان نگه داشت. در حالی که طالبان 70 درصد کشور را تحت کنترل یا منازعه داشتند، ارتش افغانستان تا حد زیادی ناکارآمد بود و قوانین سختگیرانه امریکاییها را محدود کرده بود، معلوم نبود که چگونه میتوانند افغانستان را حفظ کنند. آقای ترمپ به درخواست جنرالهایش که به تناسب افتادن دوبارهی افغانستان به دست تروریستهای خارجی از تاثیر استراتژیک شکست در افغانستان میترسند، با اکراه به فرستادن 3500 نیروی تقویتی موافقت کرد. او همچنین قوانین دخالت نیروهای امریکایی در جنگ افغانستان را ملایم کرد و رقم حملات هوایی، تعداد مربیان نظامی و مشاورهدهی به نیروهای افغان در خط مقدم را افزایش داد. او این تغییرات را به عنوان سرزنش همتای خود پیشکش کرد. از سوی دیگر این تغییرات ممکن است به عنوان پذیرش آرزوی چروکیده آقای اوباما ـ برای جلوگیری از شکست در افغانستان تا زمانی که دولت افغانستان بتواند از خودش دفاع کند ـ و یک تلاش متوسط برای دستیافتنی کردن این آرزو دانسته شود.
جای تعجب نیست که اقدامات آقای ترمپ تغییری در میدان جنگ نیاورده است و روند صعودی طالبان در جنگ ادامه دارد. گفته میشود که امریکا به جای تشویق دولت افغانستان به پسگرفتن قلمرو ـ به منظور کاهش تلفات ـ خواستار عقبنشینی نیروهای افغان از پاسگاههای دورافتاده شده است. سطح خشونت به خصوص میان غیرنظامیان همچنان وحشتناک است. تعداد کشتهها در شش ماه اول سال جاری بیشتر از سال گذشته بوده است که بخشی از آن به دلیل افزایش بمباران نیروهای امریکایی است. با اینحال در این که میتوان از تصرف شهرهای بزرگ به دست طالبان جلوگیری کرد، حداقل [نسبت به سال گذشته] اعتماد به نفس بیشتری وجود دارد و گفته میشود که نیروهای مسلح 315 هزار نفری افغانستان در حال بهبودی است. در نتیجه، در مقایسه با افتضاحی که آقای ترمپ به ارث برده، این نشاندهندهی پیشرفت است.
پردهبرداریها مبنی بر این که آلیس ولز یک دیپلمات ارشد امریکایی ماه گذشته با نمایندگان طالبان در قطر ملاقات کرده، نیز دلگرم کننده است. امریکا و افغانستان از آنجا که تشدید کوتاه مدت جنگ از سوی اوباما و ناکامی آن ثابت کرد که نمیتوانند از راه نظامی در این جنگ پیروز شوند، مشتاق مذاکره با شورشیان اند. اما آنها عموما اصرار کردهاند که دولت افغانستان باید این تلاش را رهبری کند. در عینحال طالبان برای تاکید بر این که تقاضای اصلی آنها خروج سربازان خارجی از افغانستان است، میگویند که آنها تنها با امریکا صحبت خواهند کرد. بنابراین، درخور توجه است که نشست ولز با طالبان بدون حضور مقام رسمی دولت افغانستان صورت گرفته است. هرچند با تاخیر، اما این نشاندهندهی اذعان امریکا به این است که طالبان به اندازهی کافی نیرومند هستند که شرایط مذاکره را تعیین کنند. این امر همچنین بیانکنندهی این است که امریکا صرفا ابزار خیرخواهانهی اراده دموکراتیک افغانها نیست ـ آنچه که امریکا ادعای آن را دارد ـ بلکه یک بازیگر مستقل در یک درگیری داخلی چندلایه است که ادامهی حضورش در افغانستان موضوع بحث است.
این مسأله از ارائه یک راه خروج به آقای ترمپ بسیار متفاوت است. گروههای قومی متخصاصم افغانستان که در اواخر قرن نوزدهم توسط امپریالیستهای بریتانیایی یکجا شدند، هرگز با میل خود قدرت را به اشتراک نگذاشتهاند و 40 سال جنگ داخلی نیز آنها را به تشریک قدرت بیمیلتر کرده است. دولت افغانستان عمیقا در امتداد خطوط قومی تقسیم شده است. دشوار است تصور کنیم که اعضای چنین دولتی ممکن است با طالبان ـ حتا اگر بخواهند ـ کنار بیایند. معلوم نیست که آیا ملاها دست از پیروزی نظامی شستهاند یا خیر؟ حتا معلوم نیست که نمایندگان طالبان در قطر از طرف کدام جناح طالبان ـ رهبری بنیادگرای آن یا اندک اعضای عملگرای آن ـ صحبت میکنند. اگر آقای ترمپ به این گفتوگوها را ابزاری برای اعلام پیروزی و ترک افغانستان بداندـ آنطور که بعضیها گمان میکنند ـ به این معنا است که او واقعا دست از افغانستان برداشته است.
با اینحال، اگر رییسجمهور هنوز بخواهد از [تسلیمشدن] اجتناب کند، احتمالا میتواند تا بینهایت این کار را انجام دهد. جنگ افغانستان تریلیونها دالر هزینه ـ در واقع بیشتر از آنچه که امریکا براساس طرح مارشال صرف بازسازی اروپا کرد ـ و جان 2300 سرباز را روی دست امریکا گذاشته است. با اینحال، هزینه کنونی جنگ ـ تقریبا 45 میلیارد دالر و جان بیش از چندین سرباز در یک سال ـ به اندازهی کافی کم است که بتوان علاقهی ناچیز کنگره یا رسانهها را به آن جلب کرد. این نشان میدهد که استراتژی آقای ترمپ پایدار است.
هندوکوششدهی واقعیت
با اینحال راههای زیادی وجود دارد که این [استراتژی] میتواند به شکست بیانجامد. آنچه که موفقیت آقای ترمپ دیده شده، به این دلیل که تا حد زیادی بازتاب شکست اوباما است، شکننده است. این مسأله نشاندهندهی این است که نگرش امریکا نسبت به افغانستان همواره به تناسب واقعیت افغانستان، توسط سیاست داخلی ایالات متحده شکل گرفته است. دولت بوش برای توجیه جنگ علیه تروریسم، طالبان را به عنوان تروریستهای شرور به تصویر کشید. بخشی از دلیل آقای اوباما برای تشدید جنگ این بود که او از دیر زمانی در مورد افغانستان به عنوان وسیلهیی برای انتقاد از جنگ عراق دم زده بود. و بخشی از دلیل آقای ترمپ هم با فرستادن 3500 سرباز، پس زدن اوباما بود. اما واقعیت افغانستان همیشه در پایان خودش را اثبات میکند. انتخابات ریاستجمهوری سال آینده میتواند بحرانی را ایجاد کند که ممکن است هر رییسجمهوری را در امریکا متقاعد کند که دست از این کشور بشوید.
با اینحال، در حال حاضر چیز غیرمنتظرهیی در شرف وقوع است. ترمپ در حال به دست آوردن یک پیروزی متوسط سیاست خارجی است در حالیکه آقای اوباما در آن به شدت شکست خورد. و این پیروزی ترمپ در حالی است که دیدگاهش دربارهی افغانستان دیدگاه سلفاش است و تنها تغییرات کوچکی در سیاست او ایجاد کرده است.