جمعهخان حسن همدرد، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ جهان در دانشگاه شهید بهشتی تهران
دموکراسی واژهی چندپهلو است که از آن تعریفهای زیادی ارایه شده است، اما با قاطعیت میتوان خاطرنشان کرد که همهی دانشمندانی که در این عرصه نظریهپردازی کردهاند، به صورت متفقالقول بر پشینهی این مفهوم در یونان باستان و مردمیبودن آن در هر تعریف تلاش دارند تا به سه شرح متفاوت و موازی، دموکراسی را بسط و توضیح دهند که هدف هرکدام تکامل بخشی به این مفهوم پرمحتوا است؛
نخست؛ دموکراسی همچون اصل یا نظریه برای ایجاد و تداوم دولت-ملت
دوم؛ دموکراسی به مثابهی مجموعهی ترتیبات نهادی یا دستگاههای قانونی
و سوم؛ دموکراسی به عنوان شکلی از رفتار (مثلا رفتاری که نه تمکینی باشد و نه جامعهگریزی)
موارد شرحشده همواره قرار نیست که یکجایی گرد آید. به همین لحاظ این واژه (دموکراسی) با معناهای متعددی که دارد، هنوز در عالم کنونی، به خصوص افغانستان جایگاه وسیع خود را ندارد، اما خیلیها سعی دارند، آن را دستیافتی سازند.
بدون شک دموکراسی از استوارترین مفاهیم سیاسی است که تا کنون پاینده به جا مانده است و گویی اینکه در این راه دراز، تحولات قابل اعتنا به خود دیده است، ولی همچنان در مدیریت سیاسی جهان امروزی به حیث تفکر برتر جا دارد و آنچه از گذشتهها تا اکنون، مبانی فکر دموکراسی بر آن استوار است، همانا سه اصل؛ آزادی، برابری و مشارکت میباشد.
انتخابات یکی از مؤلفههای محوری دموکراسی است که هر سه اصل فوق را در خود جا داده است. به صورتی که بدون انتخابات، دموکراسی معنی و مفهوم ندارد. زیرا دموکراسی مردم سالاری است و سالاربودن مردم در پروسهی انتخابات متجلی میشود. اگر دموکراسی را به عنوان یک گفتمان در نظر بگیریم، انتخابات از نگاهی، دال مرکزی دموکراسی محسوب میشود. زیرا در انتخابات مؤلفههای دیگر دموکراسی نیز متجلی میشود. به صورت نمونه در دموکراسی اصل برابری مطرح است؛ اصل برابری که بیش از همه در انتخابات متجلی میگردد. در انتخابات از رییس جمهوری تا یک فرد عادی کشور همه دارای رأی برابر میباشند؛ برابری که هم در کمیت و هم در کیفیت مطرح است. با تحقق اصل برابری در انتخابات، کرامت انسانی به عنوان عنصر دیگر دموکراسی نیز تبلور مییابد. در عین حال برگزاری انتخابات شفاف، عادلانه و سالم میتواند معیاری برای سنجش میزان دموکراتیکبودن نظام سیاسی باشد. همچنانکه انتخابات تنها مجرای کسب مشروعیت برای نظام سیاسی از مردم میباشد. لذا در نظامهای دموکراتیک، بدون برگزاری انتخابات ممکن نیست دولتها مشروعیت تداوم داشته باشد. زیرا نظام ممکن است با بحران مشروعیت مواجه شده و در نهایت سقوط کند. بنا بر این انتخابات مجرای کسب مشروعیت سیاسی نیز میباشد.
با درنظرداشت اینکه در دموکراسیها، حاکمیت از آن مردم است، مردم به صورت غیرمستقیم حکومت میکند و از آنجایی که حکومت مستقیم مردم به نسبت میزان نفوس و جمعیت بالا ممکن نیست، به همین خاطر مردم نمایندگانی را به منظور وضع قوانین، نظارت از اجرا و داوری در مورد آن انتخاب میکند و مردم این مهم را از مکانیسم انتخابات انجام میدهد.
باور دارم دستکم بخش عظیم جامعه و به خصوص قشر فرهیختهی کشور، به این نکته پی برده است که “ندادن رأی” به معنی سقوط دموکراسی نوپای افغانستان در درون نظام قبیله خواهد بود. نظامی که چالش جدی برای بقای روند مردمسالاری محسوب میشود. در واقع شرکت در انتخابات، به معنی تمثیل حقوق شهروندی و نهگفتن به سازوکار نظام قبیله است. شهروندی که به مثابه عضو فعال و مسوولیتپذیر جامعه، برای دستیابی به حقوق مدنی/سیاسی خویش، سازوکارهای پذیرفتهشده را با عینک مکدر قبیله نمیبیند و برای رسیدن به پویایی کلیت جامعه و با توجه به حقوق شهروندی به شایستهسالاری و نخبهگرایی در کلیت نظام دموکراسی از فلتر انتخابات باور دارد. پس به عنوان یک شهروند، جدا از رأیدادن به کاندیدای مورد نظر خویش، باید به نفس انتخابات و مردمسالاری رأی دهیم.