سید عبدالهادی، دبیر، نامزد پیشین انتخابات ریاست جمهوری و رییس روند صلح بینالافغانی
انتخابات پروسهی دموکراتیک برای انتقال مسالمتآمیز قدرت از یک شخص یا جریان سیاسی به شخص یا جریان سیاسی دیگر است. انتخابات تنها فرآیندی است که در آن مطالبات و ارادهی شهروندان برای تغییر مثبت و اصلاح ساختارها بازتاب مییابد و چگونگی مشارکت سیاسی مردم عامل تعیینکننده در مشروعیت انتخابات میباشد. در کشورهای در حال منازعه و کمتجربه در زمینهی دموکراتیزهشدن، تدویر انتخابات چالشهای زیادی به دنبال دارد و نمیتوان یک انتخابات کاملا شفاف، سالم و قانونمند را سراغ داشت.
مشارکت سیاسی به عنوان یکی از حقوق اجتنابناپذیر اساسی شهروندان برای خلق چشمانداز جدید سیاسی، زمانی معنادار میشود که شهروندان به عنوان طرف قرارداد اجتماعی و حکومتشونده، به صورت آگاهانه و شعوری ارادهی سیاسیشان را به نمایش بگذارند و در تقویت مشروعیت و کارآمدی آن، نقش مثبت ایفا کنند. راهاندازی انتخابات در افغانستان یک پدیدهی جدید سیاسی میباشد و مردم انتظارات و توقعات زیادی از برآیند انتخابات دارد.
سه دور انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی و دو دور انتخابات پارلمانی در فضای نبود اگاهی لازم حقوقی-سیاسی از ضرورت و اهمیت انتخابات، فقدان معیارهای گزینش نامزدان و سایر مشکلات موجود در پروسهی انتخابات به تجربه گرفته شد و مردم با درنظرداشت گرایشهای قومی، سمتی و فامیلی به گزینههایی رأی داد که محصول چنین تجربهی ناقص و ضعیف انتخابات، وضعیت آشفته و ناکارآیی نهادهای دموکراتیک، مانند پارلمان بود که سوگمندانه به جای حل مشکلات مردم و نمایندگی فعال و واقعی، به بخش کلان مشکلات جامعه مبدل شده بود. پارلمانی که سه ماه وقتاش را بر سر جنجالهای تعیین رییس گذراند، ظرفیت و حوصلهی شنیدن افکار و دیدگاههای مخالف را نداشت، به جای منطق و گفتوگو به پرخاش و برخورد فزیکی میپرداخت، در جادهها پولیس و افراد ملکی را مورد آزار و اذیت قرار میداد و به انواع معاملهها و عملکردهای خلاف منافع ملی دست میزد.
انتخاباتهای پیشین ریاست جمهوری و پارلمانی با افتضاح و تقلبهای وسیع، به مثابهی تمرین دموکراسی دایر شد و نتوانست به مطالبات و نیازمندیهای مردم پاسخ درخور توجه بدهد. مردم عامل انتخاب درست یا نادرست میباشد؛ مردمی که به افراد معاملهگر،خاین، جاسوس، بیسواد و زورگوی رأی داد و زنانی که به ماشین خیاطی و چادر رأی دادند، سزاوار چنین وضعیت اند.
کاربرد رأی منفی، تغییر و تحول منفی و نامطلوب ایجاد میکند و نتیجهی آن بیمیلی و نارضایتی مردم نسبت به انتخابات و گرفتن کارت رأیدهی میباشد. مسلم است که حداقل تعداد کثیری از نمایندههای فعلی مجلس با زراندوزیهایی از برکت عضویت در مجلس نمایندگان، مجددا به کارزارهای انتخاباتی میروند و با وعدههای کاذب، میانخالی، غیرعملی و عوامفریبانه دست و دامان مردم را میگیرند و سپس بعد از گرفتن رأی مردم با هزارویک وعده و تضرع، برای پنج سال دیگر با مردم و رأیدهندهشان وداع میکنند. در واقع آنان صرف چند روزی با گرمی از مردم استقبال میکنند و بعد از رأیگیری دوباره با همان موترهای زرهی و اخلاق بدوی و خلاف ارزشهای یک جامعهی متمدن و انسانی بر گردهی مردم سوار میشوند.
پاسخدهی خشم ناشی از نارضایتی از کارکردهای نمایندگان و حکومت، با خشم و بیمیلی نسبت به اشتراک در انتخابات، عقلانی نیست. ما بدیلی جز انتخابات نداریم. تکرار منازعهی قدرت در دههی ۹۰ و یا برگشت رژیم سیاه طالبان را هیچ کسی بدیل انتخابات نمیداند.
کلید تغیر مثبت یا منفی در دستان مردم است؛ یا مشارکت سیاسی معنادار یا کتلههای گوسفندی فاقد تأثیرگذاری. اشتراک گسترده و پرشور مردم در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری پیشرو، مشت کوبنده بر دهان افراد ناشایست، زورمند و معاملهگر بوده و رأیدهی به افراد دانشمند، مستعد، متعهد، بابرنامه و خدمتگار مردم که تعدادشان در افغانستان کم نیستند، فرصت نقشآفرینی عناصر فرصتطلب و تکراری را میگیرد و این امر بهترین و منطقیترین پاسخ ممکن و سیلی محکم بر روی تیکهداران قومی و میراثیکنندههای قدرت و ثروت میباشد. آنچه به عنوان افتضاح سیاسی میتوان نام برد و بدبختانه در حال مبدلشدن به یک واقعیت دردناک سیاسی است، مسألهی میراثیسازی و خانوادگیشدن قدرت و نمایندگی از ملت در افغانستان است. میراثیشدن قدرت در تمام کشورها، پیامدهای ناگوار به دنبال داشته است. میراثیشدن احزاب تاریخی و مطرحی، مانند کانگرس در هند، حزب مردم و مسلملیگ شاخهی نواز شریف در پاکستان به عنوان کشورهای همسایهی افغانستان، باعث نارضایتی گستردهی مردم و از دستدادن محبوبیتهای قبلی این احزاب شده است. میراثیشدن قدرت در افغانستان سبب گروگانگیری سیاسی، تداوم انحصار سیاسی و تمدید آشفتگی شده است و ناکارآمدی احزاب در عدم معرفی چهرههای مناسب و غیروابسته به رهبران را در پروسههای سیاسی به نمایش میگذارد. ملت بزرگ ازبک برای چهل سال جنرال دوستم را تحمل کرد و بعد ازین حداقل برای چهل سال آینده باید پسران وی را به عنوان بزرگ سیاسی بپذیرد. همچنان در میان قوم محترم هزاره، نیز وضعیت همین رقمی است؛ محققها و خلیلیها بر سرنوشت آنها، برای مدت طولانی باید حاکم باشند. به همین ترتیب است در میان تاجیکها که سوگمندانه نسبت به تمام اقوام دیگر، میراثیسازی رهبری احزاب و خانوادگیسازی کرسیهای پارلمان و رقابتهای ناسالم سیاسی بیشتر به نظر میرسد.
عدم اشتراک فعال و مؤثر مردم در انتخابات، عوامل و حلقات ضدانتخابات سالم و شفاف که خواهان تمدید دورهی کاریشان میباشند را خرسند و جسور میسازد. حلقههایی که گاهی در یک ولایت و گاهی در ولایت دیگر کاندید میکنند و با استفاده از انواع مهارتهای عوامفریبانه، مانند وعدههای پل و پلچکسازی، ختم جنگ و آوردن صلح که مطابق قانون هیچگونه صلاحیتی به جز نظارت از انکشاف متوازن و نمایندگی از ملت ندارند، به دزدی رأی مردم میپردازند.
آنچه موجب سردرگمی، ابهام و توقعات بیش از حد نسبت به پارلمان شده است، مسألهی نمایندگی از ملت است. عدم صراحت و تعیین مصادیق نمایندگی از ملت سبب مراجعهی صدها تن به آدرس نمایندههای خویش شده است و این نمایندهها برای گرفتن پروژههای عمرانی و توسعهیی برای مناطق و حوزههای رأیشان که این کار بدون شک وظیفهی نمایندههای مجلس نیست، با وزارتهای سکتوری به معاملات پیدا و پنهان دست بزنند و با استفاده از نمایندگی از ملت به انواع بده و بستانهای پولی و سیاسی دست زنند.
آیندهی سالم و مشروعیت انتخابت، مؤثریت سازوکارهای دموکراتیک و پاسخگوی به نیازهای روزافزون مردم، فقط با گزینشهای معیاری و قانونی صورت میگیرد و مردم در این زمینه عامل انتخاب سالم یا ناسالم است.
رأیدهی فراقومی و فراجناحی کمک میکند تا فرصت تکرار دور باطل و ظهور چهرههای خستهکن، آزمودهشده و معاملهگران سرنوشت مردم گرفته شود.
در بیستوهشتم میزان کلید به دستان شهروندان است که برای همیش قفل محکم بر روی تیکهداران قومی، دوکانداران سیاسی و انحصارگرایان قدرت و ثروت بزنند و افق روشن تغییر و امید به آینده را باز کنند.