تمیم عاصی، معاون اسبق وزارت دفاع در امور استراتژی و پالیسی
تغیر نسلی در افغانستان همیشه خونین و یا کماکان مملو از کشمکشهای ایدئولوژیک و سیاسی بوده است. هر نسل از خود رسالتی دارد اما متأسفانه این رسالترسانی نسلی در نظام افغانستان با سیاست نفی یکدیگر و تصفیه همراه بوده است. به اساس پیش داوریهای قومی، نژادی، سیاسی و ایدئولوژیک که تاریخ معاصر افغانستان گواه ناکارایی آن بوده است، رسالت نسل جوان فعلی افغانستان وصل است نه فصل و انشقاق.
تاریخ معاصر سیاسی افغانستان به ما نشان میدهد که تغیرات و تصفیهسازیهای نظام و ادارات حکومتی گاهی تحت نام مزدوران شاه شجاع، گاهی خاندان آل یحیا و گاهی هم کمونیسم و زمانی هم تحت نام بقایای شر و فساد، تنها نتیجهی آن تهیسازی ادارات از تجربه، حافظهینهادی و بزرگسازی شکافهای اجتماعی و نسلی بوده است. متاسفانه این شیوهی انتقال نسلی در بهترین حالت ناکارآ و در بدترین حالت آن حساسیتبرانگیز و باعث قیامها شده است. شعارهای چون جوانسازی، جوانگرایی و جواناندیشی زیادتر در طول تاریخ افغانستان منحیث حربهی سیاسی در میدان سیاست افغانستان استفاده شده است. جالب اینکه هر نسلی که مجری این سیاست تصفیه و به زعم خودشان تغیر نسلی بودهاند، حس کاذب بقای ابدی در نظام را داشتند که ما همه شاهد استیم تنها ماه و نهایت سال دوام نیاوردند. اما متاسفانه این جوانان هم بودند که با روایتهای دشمنتراشانهی شخصیتها و جریانهای خاص سیاسی و مذهبی بلندترین میزان قربانی را نسبت به هر قشر سِنی دیگر در جامعه برای اهداف سیاسی آنها متقبل شدهاند.
دقیقا میتوان روند روایتهای دشمنتراشانه و استفادهی ابزاری جوانان را در تاریخ معاصر افغانستان بهوضوح دید. حاکمان شاهی در زمان زوال یکی و به قدرت رسیدن دیگری یکی از اولویتهای کاریشان پاکسازی ادارات از افراد وفادار به شاه سابق و یا هم مشروطهخواهان بود. کمونیستان از نخستین اقدامهایشان پاککاری نهادها از «دودمان و همفکران خاندان آل یحیا» و بعدا جناح مخالف خویش «خلق و یا پرچم» بود و متعاقبا هم «اشرار و نفوذیهای اشرار» باید از نهادها برچیده میشدند. مجاهدین هم با داخلشدن در کابل ادعایشان ساختن یک مدینهی فاضلهی اسلامی و تصفیهی نهادها از «کمونیستان ملحد» بود و طالبان هم ادعای آوردن امنیت و عدالت را با پاککاری «افراد شر و فساد» از ادارات آغاز نمودند. این سیر روایتتراشیهای سیاسی ـ ایدئولوژیک برای تصفیهسازی ادارات بوده است.
الف. بافت نسلی افغانستان
بافت نسل فعلی افغانستان متشکل از شش گروه نسلی است: الف. نسل شاه اسبق محمدظاهر شاه که متشکل از فامیل و درباریان و اراکین حکومتیشان بوده است. اینها تمرکزشان روی اصالت، اخلاق، تحصیلات و اشرافیت یک قشر خاص بوده است. ب. نسل کمونیستان که اساسا روی ایدئولوژیهای سوسیالستی با رنگ و بوی قومی و ارجحیت شرقی تمرکز دارند. ج. نسل مجاهدین محصول احزاب هفتگانه بوده و نسلی است که جز جنگ و تفکر جنگ چیزی به میراث نگرفتهاند. د. نسل طالبان که ترکیبی از ناراضیان مجاهدین و جوانان دهاتی افغانستان، خصوصا جنوب و شرق کشور بوده است که جهانبینی نهایت مذهبی و عنعنوی دارند. ذ. نسل جوان پسا ۲۰۰۱ که عمدتا جهانبینی غربی و نهایت مادیگرایانه نسبت به تحولات داشته و محصولی از نهادهای تحصیلی غربی و منطقه میباشند و نهایتا ع. نسل گمشدهی افغانها است که متاسفانه در قعر مشکلات اقتصادی، مهاجرتها و در مزرعههای دهات افغانستان دفناند و ما کمتر چیزی از آنها میدانیم.
این است تصویر بافت نسل فعلی در افغانستان و متاسفانه ما با یک معجون از دیدگاهها، جهانبینیها و رسالتها روبهرو استیم اما شباهتهای که تمام این نسلها با هم دارند سه مورد پایه است: الف. اعتقاد راسخ به یگانگی جغرافیای افغانستان. ب. احترام به تنوع قومی و بالآخره ج. اعتقاد راسخ به اسلام و مقدسات آن. اما اختلافات در جهانبینی این نسلها هم نهایت زیاد و افراطی میباشد که آن را نمیتوان بر شمرد.
ب. جوانان دهات در مقایسه با جوانان شهرها
تقابل جهان بینی نسل دهات و نسل شهرهای افغانستان همیشه در تاریخ سیاسی افغانستان برجسته و اساسی بوده است. همیشه این جوانان دهات افغانستان بودهاند که تحولات را در افغانستان رقم زدهاند. جوانان شهری افغانستان زیادتر فاقد پایگاه اجتماعی بوده و از تودهی اصلی مردم که اکثریت را تشکیل میدهند به دور بودهاند. متاسفانه جوانان دهات افغانستان نسل شهری را زیادتر غرب و یا هم شرق زده،، تودهیی کوچک و بیریشه و فاقد اعتقادات مذهبی میدانستند و برعکس دیدگاه جوانان شهری نسبت به جوانان دهات افغانستان دیدگاه مملو از پیش قضاوتیهای چون بیسوادی، نداشتن معیارهای لازم اخلاق صحبت و معاشرت و در نهایت امر تودهیی گمراه و عقبگرا و به دور از انکشافات و پیشرفتهای دنیا و ابزار استفادهی خوانین و یا حتا کشورهای منطقه بوده است.
اما چیزی که در این میان گمشده باقی مانده است نسل پل و یا هم نسلی که با کار در دهات و تحصیلات در شهرهای افغانستان ترکیبی از هردو باشند، دیده میشود. این همان نسلی است که وظیفهی پل و پلسازی را میان دو دیدگاه و جهانبینی مختلف نسلی میتواند بازی کند.
ج. نسل جوان طالبان و نسل جوان حکومت و نسل گمشده در میان هردو
نسل حکومتی افغانستان همیشه شهرنشین، تجددگرا و فاقد ریشههای سیاسی بودهاند. این نسل شامل خانوادههای سیاسیون شهیر، مأمورین ملکی و نظامی ادارات و محصلین میباشند. از طرف دیگر نسل غیرحکومتی افغانستان زیادتر کسبهکارهای شهری، جوانان دهاتی و طلبهی مدارس دینی میباشند که اکثریت مطلق افغانستان را میسازند. اما این روال و سیر تاریخی افغانستان نشانگر این است که نسل جوان شهری همیشه عَلَمبردار ترقیخواهی و تجدد بوده و نسل دهات و محافظهکار افغانستان برگشت به اساسات مذهبی و ملی را ترجیح داده و برای این داعیه قربانی میدادهاند. ملا عبدالسلام ضعیف در کتاب خود «طالبان: له کندهاره تر مزاره» مینوسد که طالبان اساسا جوانان دهاتی بودند که از مدارس برای آوردن امنیت و عدالت در ولسوالیهای اطراف شهر کندهار ظهور نمودند و این روایت کماکان برای مجاهدین نیز صدق میکند که کتلهی عظیمی از جوانان دهاتی افغانستان بودند برای دفاع از وطن، اسلام و سرزمین خویش برخاستند.
اما نسل جوان حکومتی فعلی افغانستان متشکل از تحصیلیافتههای غرب، هند و پاکستان و قسما ایران میباشند. بسیاریشان قبلا در سازمانهای غیرحکومتی، مؤسسات تحصیلی و یا هم دفاتر سازمان ملل در افغانستان کار میکردند. حس تجددگرایی و ایدئولوژیک کمتری داشته ولی حس زراندوزی و مادیگرایی در همهیشان بهوضوح دیده میشود. از طرف دیگر نسل بیرون حکومتی و طالبان افغانستان متشکل از مجاهدین اسبق، نسل دوم مقاومت و جهاد، نسل دوم و افراطیتر طالبان و اخیرا داعشیان افغان و لشکر فاطمیون نیز میباشد که عملکرد ایدیولوژیک و بازگشت به سنتها را اساسات خویش قرار دادهاند. متاسفانه این نسل پایگاه اجتماعی بزرگتر و وسیعتر داشته اما قدرت سیاسی و اقتصادی کمتری در اختیارشان میباشد.
اما در این میان ما یک نسل جوان اکثریت خاموش بیطرف و گمشده نیز داریم که زیادتر قربانی تجددگرایی و بازگشت به اساسات و سنتهای این دو جناح میباشند. دغدغهی روزمرهی این نسل یافتن یک لقمه نان و زندگی ساده و پر امن میباشد و بس.
ج. ترکیب جنسیتی و ایدئولوژیک
به اساس آمار دفترسازمان ملل متحد در امور نفوس و احصاییه، اضافهتر از ۶۴ فیصد نفوس افغانستان بین سن ۱۴ تا ۲۸ سال و زنان اضافهتر از ۶۰ فیصد این جوانان را تشکیل میدهند. یافتههای آماری این سازمان نشان میدهد که در برابر هر مرد افغان سه الی چهار زن افغان موجود است که خود نشانگر اکثریت نسبی زنان در میان جوانان افغان میباشد. جنگ و دیگر آفات طبیعی و غیرطبیعی نفوس طبقهی ذکور افغانستان را کاهش داده و روی این ملحوظ است که نسبت زنان در برابر مردان در جامعهی افغانستان بلندتر میباشد.
این ترکیب آماری برای ما سه پیام اساسی دارد: الف. زنان اکثریت نفوس جوان افغانستان را تشکیل میدهد. ب. زنان افغان کمتر ایدئولوژیک بوده و نقش اساسی را میتوانند در رقم زدن میدان سیاسی افغانستان بازی نمایند، چه در عقب درهای بسته و چه هم در میدان سیاست و بالآخره ج. سرمایهگذاری اساسی بالای زنان افغان تغیر بنیادی در بافت اجتماعی و سیاسی افغانستان به وجود خواهد آورد.
د. پیامدهای سیاسی و اجتماعی
نسل جدید طالبان افراطیتر، ایدئولوژیکتر و خشنتر از متأخرهایشاناند و نسل حکومتی و شهری فعلی افغانستان غربزدهتر و در خلای یک ایدئولوژی و حس وطندوستی و از نگاه ساختاری غیرمنسجم و بیاتفاق میباشند. این عدم ساختارها و ایدئولوژی انسجام و سوقدهنده در میان جوانان فعلی شهری افغانستان جای را برای نیروهای سومی به شمول نسل دوم طالبان و نسل دوم مجاهدین و مقاومت بازکرده و ما را دوباره به طرف یک اشرافیت نوین مذهبی و سنتی خواهد برد.
ذ. درسهای که باید آموخت
سه درس بزرگی را که میتوان از تغیرات نسلی تاریخ معاصر افغانستان گرفت: الف. تصفیهکاری و حذف نسلی از طریق دشمنتراشی تنها باعث خالیسازی نهادها از تجربه، امنیت شغلی و حافظهینهادی شده و شکافهای اجتماعی را بیشتر خواهد کرد. ب. تفاوتهای دیدگاه، سطح کیفیت زندگی و جهانبینی جوانان شهری و جوانان دهات همیشه بحرانزا و اساس تحولات در افغانستان بوده است. این تفاوتها باید کمتر گردد. ج. متاسفانه عدم حس حب وطندوستی و نبود ساختارهای انسجامدهندهی جوانان شهری باعث تشطت و پراگندگی این نسل شده است. چترهای امروزی برای جوانان ناکارا، پروژهیی و در نهایت در یک خلای گرهدهندهیی ایدئولوژیک قرار دارند.