رویکرد چین در قبال صلح افغانستان؛ تعامل با امریکایی‌ها یا تقابل با طرح بدیل؟

رویکرد چین در قبال صلح افغانستان؛ تعامل با امریکایی‌ها یا تقابل با طرح بدیل؟

شریف حضوری، دانشجوی دکترای دیپلماسی و خلع سلاح

این روزها گمانه زنی‌ها در مورد موفقیت طرح صلح امریکایی‌ها به اوج خود رسیده است. مصمم بودن ایالات متحده برای به نتبجه رساندن گفت‌وگو‌های صلح، داشتن ضرب‌العجل نسبی و رهبری مذاکرات توسط یک امریکایی افغان‌تبار را می‌توان از سه ویژگی این طرح یاد کرد. علاوه بر این سه ویژگی، طرح صلح امریکایی‌ها، برای اولین بار کشورهای ذی‌دخل مانند پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی را در ترکیب خود جا داده است و به صورت نزدیک با آنان مشورت و همکاری دارد. صد البته نقاط ضعف این طرح نیز همانند ویژگی‌های آن از کمیت قابل توجه برخوردار است.

عدم مشورت و همکاری با قدرت‌های منطقه‌یی و فرا‌منطقه‌یی مانند ایران، چین، روسیه و هند، عدم شفافیت و نبود راهبرد مشخص در گفت‌وگو را می‌توان از موارد چالش‌برانگیز این طرح برشمرد. واکنش‌ها نسبت به این طرح و کنش‌گران آن را می‌توان به سه دسته تقسیم‌بندی کرد. ‌دسته‌ی نخست را خوشبینان تشکیل می‌دهند که بنا به قرائت‌های مثبت‌گرایانه به انجام  این گفت‌وگوها دید مثبت دارند. دسته‌ی دوم بدبینان هستند که آغاز و ادامه‌ی گفت‌وگو با طالبان و مخالفان مسلح را آب در هاون کوبیدن می‌پندارند و نسبت به نتایج گفت‌وگو‌ها دیدگاه منفی‌گرایانه دارند. طیف سوم را تلفیقی دو دیدگاه مثبت‌گرایانه و منفی‌گرایانه تشکیل می‌دهند که با رویکرد امید و ترس  به پیامد گفت‌وگو‌ها می‌نگرند.

تا این‌جای کار، نمی‌شود نسبت به طرح امریکایی‌ها دیدگاه مثبت‌گرایانه داشت و از جانب دیگر هم زود است تا به کمپ منفی‌گرایان بپیوندیم. پس لاجرم باید تلفیقی از دو رویکرد ترس و امید را در تحلیل گفت‌گوهای صلح به کار بندیم. پس از پایان دور سوم گفت‌وگو‌ها میان امریکایی ها و طالبان، هنوز چشم‌انداز روشن از این مذاکرات دیده نمی‌شود. در آخرین اظهار نظرها از سوی سخن‌گوی مخالفان مسلح و نیز آقای خلیل‌زاد، دیده می‌شود که دو طرف هیچ‌گونه پیشرفتی در گفت‌وگوهای صلح نداشته‌اند و تا هنوز بر مواضع اولیه‌ی‌شان تاکید دارند. در این مقاله تلاش خواهد شد تا جایگاه کشورهای قدرتمند منطقه‌یی مانند چین را در قضیه‌ی صلح افغانستان به بحث و بررسی بگیریم.

چین در یک نگاه

خوب است قبل از بررسی جایگاه چین و قدرت نفوذ آن بر کشورهای اطراف به‌ویژه افغانستان، به قدرت ملی و تاثیر جهانی این کشور بپردازیم. به منظور شناسایی قدرت چین و اهمیت آن در عرصه‌ی جهانی، نگاه گذرا میان حال و چهل سال پیش چین می‌اندازیم. خواهیم دید که از اعلام سیاست در‌های باز توسط رییس‌جمهور فقید چین، دنگ شیائوپنگ در سال 1978 تا اکنون تغییرات گسترده در اقتصاد و جامعه‌ی چین به‌ وجود آمده است. در بعد تولید ناخالص ملی یا همان‌GDP  این کشور رشد 42 درصدی داشته است که از 305 ملیارد دالر در سال 1978 به 12.7 تریلیون در سال 2015 رسیده است.

امروزه‌ی چین بالاترین تعداد ملیاردرهای جهان را در خود جا داده است که به 620 نفر می‌رسد. از این میان جک ما، بنیانگذار شرکت علی بابا سرمایه‌اش به 39 ملیارد دالر می‌رسد. همچنان این کشور بزرگترین صادرکننده‌ی جهان است. میزان صادرات کالا و خدمات این کشور از یک ملیارد دالر در سال 1980 به 2.49 تریلیون دالر در سال 2017 رسیده است. با یک نگاه به رشد سالیانه‌ی اقتصاد چین دیده می‌شود که این کشور شاخص میانگین 10.2 % را همواره در این سال‌ها حفظ کرده است.

در بعد سرمایه‌گذاری، چینی‌ها تا حال توانسته‌اند  168 ملیارد دالر سرمایه‌گذاری خارجی را جذب کشور نمایند و سرمایه‌گذاری خود‌شان در کشورهای بیرونی نیز از مرز 216 ملیارد دالر گذشته است. ‌شاخص بعدی قدرت چین جمعیت آن کشور است که از 963 میلیون نفر در سال 1978 به 1.39 ملیارد نفر در سال 2015 رسیده است. چین، علاوه بر تجربه‌ی رشد کمی جمعیت، به ‌رشد کیفیت جمعیت خویش نیز توجه داشته است. امید به زندگی را از 66 سال در سال 1979 به 76 سال در حال حاضر رسانده است و بی‌سوادی را از 22% در سال 1982 به 3.2% در سال 2015 کاهش داده است. همین موفقیت‌های چشم‌گیر موجب شده است تا شی جینگ‌پینگ، رییس‌جمهور چین در جشن 40 سالگی سیاست در‌های باز اعلان نماید: «هیج کس حق دیکته کردن به چین را ندارد که بگوید چه چیزی و چه کاری را باید انجام دهیم. ما خود‌مان، هر چه را تشخیص دهیم که به اصلاح نیاز دارد اصلاح می‌کنیم و آنانی‌ را که بخواهیم دست‌نخورده باقی می‌گذاریم».

چینی‌ها علاقه دارند هر‌ چیزی را رنگ و بوی چینی بدهند. مثلا کاپیتالیسم با طعم سوسالیستی‌ ـ ‌‌مائوییستی، سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی و خیلی مسائل دیگر. چنانچه باور کنیم چینی‌ها برای صلح افغانستان طرحی ندارند و ملحوظاتی خاصی قائل نیست، ‌سخت به بی‌راهه رفته‌ایم.

طرح صلح چینی

تعامل چینی‌ها با افغانستان سابقه‌ی بسیار طولانی دارد. شاید در این گفته‌ اغراق نکرده باشیم که افغانستان را اولین بار یک راهب چینی به جهانیان شناساند و این نشان می‌دهد که این سرزمین همواره مورد توجه چینی‌ها بوده است. امروزه که چین در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی‌ست. شکی نیست که از کنار قضایای افغانستان نمی‌تواند به سادگی عبور نماید. رویکرد اقتصادی-ترانزیتی و نیز نگاه امنیتی، پای چینی‌ها را در دو دهه‌‌ی اخیر به افغانستان باز کرده است. نگاه نافذ پکن به معادن افغانستان و نیز به موفقیت رساندن پروژه‌ی یک کمربند و یک جاده و شامل نمودن افغانستان در آن، بخشی از روی‌کرد اقتصادی ان کشور هستند. در جانب دیگر، ترس از سرایت افکار رادیکال اسلامی از محدوده‌ی همسایه شرقی و بی‌ثبات کردن ایالت نا آرام سینکیانگ، چینی‌ها را واداشته است تا به افغانستان دید امنیتی نیز داشته باشند. خوشبختانه در هر دو رویکرد، چینی‌ها طرفدار صلح و ثبات دایمی در افغانستان هستند تا از این راه  هم بتوانند به منافع اقتصادی‌شان نایل آیند و  هم بر ترس امنیتی‌شان غالب گردند‌.  به همین منظور چینی‌ها برای اولین بار در دسامبر سال گذشته‌ی میلادی نشستی سه‌جانبه‌ی وزرای خارجه‌ی افغانستان، چین و پاکستان را در پکن دایر نمودند . دور دوم این نشست، اخیرا در کابل دایر گردید و سومین دور آن قرار است سال آینده در اسلام‌آباد برگزار گردد.

این نشست‌ها که نویسنده از آن به عنوان طرح بدیل چینی‌ها برای صلح افغانستان یاد می‌کند، هدفش ایجاد تفاهم میان افغانستان و پاکستان و تلاش برای زمینه‌سازی صلح است. با نگاه به ویژگی‌های طرح صلح چینی‌ها دیده می‌شود که این طرح مکمل طرح امریکایی‌ها نیست بلکه بیشتر به طرح بدیل می‌ماند. ویژگی اول این طرح، تاکید آن بر مشارکت جمعی است و تمام کشورهای ذی‌دخل به جز امریکا را در بر می‌گیرد. چینی‌ها در تفاهم نسبتا نزدیک با پاکستان قرار دارند، از ایران نظرخواهی می‌کنند و نیز با روس‌ها مشاوره انجام می‌دهند. ویژگی دوم این طرح، تلاش برای پیدا کردن علت اصلی درگیری‌ها در افغانستان است. به باور چینی‌ها، مشکلات افغانستان بیشتر جنبه‌ی بیرونی دارد و ادامه‌یافتن آن بیشتر ریشه در تضاد منافع کشورهای دور و نزدیک است.

ویژگی سوم طرح چینی‌ها، تاکید بر دیالوگ میان دولت‌هاست تا گروه‌ها. با اینکه چینی‌ها، در پشت پرده با گروه‌های مخالف افغانستان ارتباط و تماس دارند اما در سطوح رسمی بر نقش دولت‌ها و مشروعیت بخشی به آن‌ها تاکید بیشتر دارند. ویژگی چهارم طرح چینی‌ها، شفافیت و برهنگی آن است. نشست‌ها در مقابل انظار عمومی انجام می‌شود، کنفرانس مطبوعاتی گرفته می‌شود و از جزئیات آن با رسانه‌ها یاد می‌شود. با اینکه هر دو طرح امریکایی و چینی یک هدف را  دنبال می‌کند و غایت آن ایجاد صلح و ثبات در افغانستان است اما چیدمان بازیگران دخیل در طرح و چگونکی پیش‌برد آن با همدیگر تفاوت فاحش دارد. بزرگترین آفت این دو طرح، عدم تعریف جایگاه برای یکی از دو بازیگر مهم چین و امریکاست. مثلا در طرح امریکایی جایگاهی برای چین تعریف نشده است و برعکس چینی‌ها، حضور امریکایی‌ها را در جلسات خود بر نمی‌تابند.

با تمام مشکلات و تضاد‌های که دو طرح چینی و امریکایی با هم دارند، ‌تنها نقطه‌ی اشتراک این دو طرح پاکستان است. زیرا در هر دو طرح تمرکز اصلی‌شان ‌بر متقاعد نمودن اسلام‌آباد است تا صادقانه در پروسه‌ی صلح افغانستان همکاری نماید. امید نقطه‌های مشترک این دو طرح افزایش یابد و افغانستان سر انجام  به صلح دایمی دست یابد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *