- رامین مظهر
هنوز نالهی تو هست! هست شانس هنوز
پر است عشق من از گریه آمبولانس هنوز
غروب…[سرخ شده پسزمینه]
افتادی…
گلی به دست، گلوله به سینه افتادی
سقوط از سر آپارتمان… زمین خوردی
گلوله آمد و تو ناگهان زمین خوردی
به جاده ریخته از دستهای تو گل سرخ
گلوله خوردی از «خیرخانه» تا «پل سرخ»
هنوز نالهی تو هست! هست شانس هنوز
پر است عشق من از گریه آمبولانس هنوز
چه روزگار سگی… چشمها و بارانها…
پر است عشق من از نالهات خیابانها
تو سوختی… من و جزغالهات، شفاخانه
پر است عشق من از نالهات شفاخانه
…
شبیه گریهی دوران کودکی: آزاد
جوان شدیم… چنان بادبادکی آزاد
رها شدیم در آتش… هنوز یخ بودیم
درون مزرعهی سبزشان ملخ بودیم
هزار سایهی مشکوک پشت سر… باران…
رها شدیم دویده دویده در باران
رها شدیم که دنیا قبولمان بکند
ترا که قندی، این شهر در دهان بکند…
گلی اگر که فرو ریخت، آه میکردی
گلوله خوردی، زیرا گناه میکردی
گناه، گیسوی دستِ نسیم رفتهی توست
گناه، خندهی بر روی لب شکفتهی توست
گناه، ابر که باران شدهست بر رویت
گناه، باد که بیگانه است و در مویت
گناه، نزدیکِ گوش تو صدای من است
گناه، بوسهی تو روی گونههای من است
گناه، موسیقی، رقص، فیلم دیدن توست
بخاطر گل مریم به خون تپیدن توست
ثواب، مرمیشان در نبرد بیگانهست
گناه، بوسهی تو روی مرد بیگانهست
ثواب، کشتن گنجشکهای معصوم است
گناه، چشم تو، این چشمهای مغموم است
ثواب، رقص گلوله، ثواب باروت است
گناه، رقص تو در زیر شاخهی توت است
گناه، رقص تو در کوچهکوچهی شهر است
گناهکار استی، شهر بد رقم قهر است
…
هنوز نالهی تو هست، هست شانس هنوز
پر است عشق من از ناله آمبولانس هنوز
چه روزگار سگی، چشمها و بارانها
پر است عشق من از نالهات خیابانها
تو سوختی… من و جزغالهات، شفاخانه
پر است عشق من از نالهات شفاخانه
قرار شد بگریزیم با هم از دنیا
پر است عشق من از نالهات هواپیما
…
خزان شکست ترا برگ برگ… زنده بمان
گل شکفتهی من در تگرگ زنده بمان
نمیر تا که از این شهر سگ سفر بکنیم
نمیر تا که گناه زیادتر بکنیم