«گم‌شده» در غبار!

نگاهی به آثار داستانی جوان پرتلاش، محمد امین فارسی
بخش پنجم و پایانی
حسین رهیاب (بلخی)
hrahyab@yahoo.com
شخصیت‌پردازی
نویسنده برای نوشتن داستان مجبور به استفاده از اشخاص داستانی می‌باشد و به همین دلیل، باید در حد نیاز به معرفی اشخاص و قهرمانان داستانش بپردازد. گرچه احتمال دارد که اشخاص داستان انسان یا حیوان ‌یا هر‌چیز دیگری باشد، ولی آن‌چه که اهمیت دارد، نوع معرفی و چگونگی آن است و نه چیز دیگر. گرچه نویسنده می‌تواند به صورت مستقیم ‌یا غیر‌مستقیم به معرفی شخصیت‌ها بپردازد، اما باید تلاش کند که از نهایت دقت و تبحر خود استفاده نماید.
نمونه‌هایی از معرفی اشخاص:
1- خلقت آدم: «همه‌ی ساکنان حرم امن ملکوت شگفت‌زده شده بودند… تعدادی به هیجان آمدند و منتظر بوند که مخلوق تازه را ببینند و تعدادی هم افسرده حال شدند…»
معرفی، بسیار کلی و غیر‌داستانی است.
2- من گم‌شده: «جفت پاهایم را جمع کردم و سرم را بر روی آن‌ها قرار دادم…»
معرفی در این داستان با یک «عمل» آغاز می‌شود.
3- لیلی و مجنون: «لیلی و مجنونی بود در شهر ما که براي ازدواج‌شان يک دنيا مشکل وجود داشت. پدر و مادر ليلي در فامیل دل خوشي از پدر و مادر مجنون نداشتند و به همين دليل، از ازدواج آن‌ها جلوگيري مي‌کردند. مجنون شهر ما اسمش مجنون نبود، بل‌که از عشق ليلي بود که دچار جنون شده بود».
در این‌جا نیز کلی و غیر‌داستانی است.
4- بعد از دی‌دی‌آر: «پريشان بود و مي‌خواست هر طوري که شده تشويش را از خود دور کند. ترس بر تمامي اندام‌هايش بوسه زده بود. از تاريکي وحشت داشت‌».
این توصیف بیش‌تر نشانه‌ی قلم نویسنده است تا شخصیت داستانی.
5- خرید کودکانه: «امروز باید پول بیش‌تری نسبت به دیروز جمع می‌کرد. هنوز زمین را خوب گرم نکرده بود که بلند شد. جمعی به سوی او در حال حرکت بود‌. سعی کرد آن‌ها را در بهترین شرایط قرار دهد. پیش خود مرور کرد؛ ‌مه یتیم هستم. دو روز است که هیچ‌نخوردم. ثواب دارد. خیر ببینی…»
در این مورد نیز معرفی شخصیت با توصیف مستقیم او آغاز شده است.
6- خروسک پنجشیری: «خروس که پای خود را به سنین پختگی گذاشته بود، بدون توجه به دیگران و با هیچ‌گونه هراسی یک دور، دو دور، دور میدان چرخید، بعد نزدیک صاحب خود ایستاد و کمی خود را جابه‌جا کرد».
این معرفی غیر‌مستقیم و عمل‌گرا است.
7- سوء ظن: «بدبخت چهره‌اش زار می‌زد. دایم رنگ عوض می‌کرد؛ گاهی سرخ، گاهی زرد می‌شد. از دیشب تا‌به‌‌حال در تلاطم بود. می‌خواست اول زمینه‌سازی کند بعد حرفش را بزند. در حرکاتش سرعتی محسوس دیده می‌شد. وقتی وارد خانه شد، چشم‌هایش زیر فشار نعره می‌کشیدند».
قضاوت نویسنده در این معرفی کاملا گویا است.
8- جنون رقصیدن: «پدرم هر روز صبح زود بلند مي‌شد و خانه را جمع‌و‌جور می‌کرد و چای صبح را آماده می‌ساخت. هميشه‌ی خدا هم پيشانی‌اش ترش بود و دایم هم عصبانی به نظر می‌رسید. اگر يکی از ما خطایی می‌کرد، آن‌قدر لت* می‌خورد که حتا خود پدر از نفس می‌افتاد».
باز هم شاهد یک توصیف مستقیم هستیم.
نگاه کلی:
در بیش‌تر داستان‌ها، یا شاهد معرفی کلی هستیم، یا توصیف مستقیم و فقط در دو مورد، با معرفی تصویری مواجه می‌شویم. گرچه نویسنده با توصیف هم می‌تواند اشخاص را معرفی کند، اما این معرفی دو عیب بزرگ دارد؛ اول آن‌که نشانه و آثار قلم و دخالت نویسنده در داستان آشکار است و دوم آن‌که معرفی کلی بوده و خیلی داستانی نیست. بهترین نوع معرفی اشخاص در داستان، معرفی تصویری است و این به دو طریق به‌خوبی انجام می‌شود؛ اول این‌که شخصیت را در حال انجام «کاری» به خواننده نشان دهیم و به تصویر بکشیم و دوم این‌که او را با «گفت‌و‌گو» وارد داستان نماییم.
دخالت نویسنده
در بخش قبلی به مواردی از دخالت نویسنده در داستان‌ها مواجه شدیم؛ کلی‌گویی، توصیف مستقیم، وجود دانای کل، قضاوت در مورد اشخاص، مانند «بدبخت»، نتیجه‌گیری و… از مصادیق عمده‌ی دخالت نویسنده می‌باشند که در این آثار کم و بیش با آن‌ها سروکار داریم.
نو‌آوری
در محتوای آثار امین شاهد یک نوع نوآوری و ابتکار جالب و شاید خلاقانه‌ می‌باشیم. «خلقت آدم» از نظر سوژه و محتوا، مبتکرانه است و «بعد از دی‌دی‌آر» نیز نگاه تازه‌ای به مسایل و معضلات اجتماعی دارد. اگر نویسنده تلاش کند ‌علاوه بر خلق ابتکار و نوآوری در سوژه، محتوا و… در تکنیک و پرداخت داستان‌ها نیز‌ ابتکاراتی به خرج دهد، سیر داستان‌نویسی وی دگرگون خواهد شد.
واقعیت مانندی
«خلقت آدم»، «لیلی و مجنون» و کمی هم «بعد از دی‌دی‌آر»، از واقعیت مانندی داستانی برخوردار نمی‌باشند. در این نوع موارد که داستان بر‌گرفته از یک جریان واقعی است و حتا اگر هم اصل ماجرا چنین نباشد، باز هم نویسنده باید با یک پرداخت خوب، آن را تبدیل به یک جریان واقع‌گرای داستانی نماید. در دنیای داستان از آن‌جا که نویسندگان بیش‌تر با حوادث و مسایل غیر‌واقعی سروکار دارند، اگر نتوانند آن‌ها را به واقعیت داستانی تبدیل نمایند، اصلا داستانی متولد نمی‌شود.
محتوای داستانی
داستان‌های محمدی، در کل در ‌برگیرنده‌ی یک نوع اعتراض روشنفکرانه‌ی اجتماعی اند. او با یک نوع احساس نوگرایانه، خود را در برابر نارسایی‌ها، تبعیض‌ها، فساد، بی‌عدالتی و… مسئول دانسته و خشم و فریاد خود را با زبان قلم بیان می‌کند. داستان‌های او بیان‌گر و ادامه‌ی جریان ادبیات مقاومت اند که در خارج شکل گرفت و به داخل منتقل شد. اما جای تعجب این‌جا است که در زمانه‌ای که ادیبان جریان مقاومت در وصف «می»، «می‌خانه»، «مهرویان» و… می‌سرایند و می‌نویسند، چگونه کسی در حال و هوای گذشته‌ی آنان سیر می‌کند!
پایان داستان‌ها
در داستان‌های کلاسیک قدیمی، نتیجه‌گیری نویسنده در پایان داستان، همانند افسانه‌ی پریان، یک کار طبیعی به شمار می‌رفت، اما آرام آرام این روش منسوخ شده و میدان عمل بیش‌تری برای خواننده به وجود آمد تا خود بر‌اساس علایق خودش از داستان نتیجه‌گیری نماید. اما هنوز هم در آثار داستانی ما، نتیجه‌گیری به صورت مستقیم، یا غیر‌مستقیم و آگاهانه یا نا‌خودآگاه، کم و بیش طبیعی به شمار می‌آید. هم خوانندگان ما حوصله ندارند و دوست دارند تا پایان داستان را بدانند و هم ما بازمانده‌ی نسل «پریان»، «جنیان»، «الخاتو» و… می‌باشیم و دوست داریم شاهد طعم اوج لذت، شگفتی‌ و تعجب در چهره‌ی شنوندگان ‌یا خوانندگان‌مان باشیم. به این جهت، ما بیش‌تر «اوسانه»‌گو هستیم و تا رسیدن به «نویسندگی» راه درازی در پیش داریم.
نمونه‌های پایانی:
1- خلقت آدم: «همه‌ی فرشتگان دوباره به سجده افتادند و شکر حق را گفتند و براي مدت‌هاي مديدي در افلاک جشني بر‌پا کردند. فاصله‌ی عرش تا فرش زياد بود و از اين ماجرا کسي براي زمين چيزي نگفت. زمين هنوز هم که هنوز است منتظر است تا اين‌که شايد روزي، روزگاري از اين حقارت در‌بيايد‌».
نتیجه‌گیری کاملا به چشم می‌آید.
2- من گم‌شده: «سعی کردم که حرکاتم را به هم پیوند دهم و از تکه‌های رفتارهایم «من» خود را دوباره بسازم. چیزهایی به یادم آمد و توانستم اندکی خود را امیدوار سازم. از تحولی که این یکی دو ساله در وجودم به وجود آمده بود، شروع شد. نتوانستم بیش‌تر از آن چیزی در باره‌ی من بفهمم. کسی در همان حال و هوا من را صدا کرد‌».
تقریبا قابل قبول است، گرچه نتیجه‌گیری غیر‌مستقیم وجود دارد، ولی کمتر به چشم می‌آید.
3- لیلی و مجنون: «بعدها ليلي با يکي دیگر از بچه‌هاي فاميل خود ازدواج کرد و مجنون هم بعد از شنيدن حرف‌هاي ليلي از عشق خود دست کشید و به خواستگاري يکي ديگر از دخترهاي سرمايه‌دار رفت…»
بازهم با نتیجه‌گیری و موضع‌گیری مشخص نویسنده روبه‌رو هستیم.
4- بعد از دی‌دی‌آر: «مهمان لب‌خندي زد و پسنديد. مرد دوباره يقين حاصل کرد که طالع‌مند است. او دوباره زن خود را طلبيد. قبل از ورود زن، مرد خانه را تاريک ساخته بود. بعد از شبی که سپری شده بود، دیگر زن برای همیشه از تاریکی و میهمان‌ها می‌ترسید…»
در این داستان نیز نتیجه‌گیری روشن است.
5- خرید کودکانه: «تعداد عابرینی که بالای جنازه ایستاده می‌شدند، لحظه به لحظه زیادتر می‌شد. بیست یا سی جفت، شاید هم پنجاه جفت چشم در یک لحظه و در یک مکان در حال دیدن خدا بودند. خدایی که توسط کودک خریداری شده بود را همه نگاه می‌کردند‌».
پایان داستان خیلی بهتر از آثار قبلی در‌آمده است و رد پای نویسنده به چشم نمی‌آید.
6- خروسک پنجشیری: «خروسک جنگی بدنش خیس شده بود. قطره‌ اشکی از چشمانش بیرون زد. احساس گناه نگذاشت که لذت پیروزی را تماما بچشد. خود را این بار قاتل احساس کرد. با خود عهد کرد که دیگر در هیچ‌میدانی حاضر نشود و اگر او را جبرا به میدان‌های جنگ آوردند، پیش خود قسم خورد که دیگر همیشه از مقابل حریفان خود، چه ضعیف باشند و چه قوی، بگریزد‌».
در پایان این داستان بیش‌تر با احساسات نویسنده روبه‌رو هستیم تا شخصیت داستان.
7- سوء ظن «دلم را به دریا زدم و خواستم به او بفهمانم که من احمق نیستم. به‌راستی که من فریب او را نخورده بودم. خودم خواسته بودم. همه‌چیز را از همان اول حدس زده بودم. اما تا‌به‌حال خود را فریب می‌دادم. مثل بازی‌گران فیلم فریاد نزدم و داد و بیداد راه نینداختم. حسابی سعی کردم اعتماد به‌نفس خودم را باز‌یابم. سر افتاده‌ی خود را بلند کردم و درست به او زل زدم و فقط همین جمله را گفتم. تو همانی بودی که هستی‌!»
این داستان‌ قبلا به پایان رسیده بود و لازم نبود که تا این‌جا کشش پیدا کند.
8- جنون رقصیدن: «شب شده بود. صدای فریاد بلندی آمد و حویلی روشن شد. نوری می‌لرزيد. مادر محبوبه چيغی کشيد و دست من و طوبا را گرفت و از روی جای‌مان بيرون برد. از خانه که بيرون دويديم، همه‌جا را آتش فراگرفته بود و پدر می‌رقصيد. شعله‌های آتش بوی بد و سوختگی می‌دادند. حيرت کرده بوديم، ولی مادر محبوبه آرام گريه می‌کرد».
در این داستان «نوری می‌لرزید»، پایان داستان است و ادامه‌ی آن ضرورتی ندارد.
نگاه کلی:
همان‌طور که در اول این بخش اشاره کردم، نتیجه‌گیری در انتهای آثار، نه فقط مشکل نویسندگان جوان، که تمامی نویسندگان ما است. اما باید تلاش کنیم که موقعیت بیش‌تری به خوانندگان داده و آن‌ها را با جریان داستان همراه کرده و به درون آن ببریم تا خود را به جای شخصیت‌های داستان قرار داده و به جای آن‌ها خود داستان را به پایان برسانند.
و نکته‌های پایانی
تصور می‌کنم که در کل آثار امین دارای قابلیت‌های زیادی بوده و وی توانایی بسیاری برای رسیدن به قله‌های بلند و مرتفع ادبیات داستانی دارد.
در میان آثار موجود، «من گم‌شده»، «خرید کودکانه»، «سوء ظن»، «خروسک پنجشیری» و حتا «بعد از دی‌دی‌آر» و «جنون رقصیدن» داستان‌های خوب و قابل قبولی اند و اگر مشکلاتی در آثار وجود دارند، بیش‌تر به دلیل مسایل حاشیه‌ای همچون نبودن زمینه‌ی نقد، تحلیل و… می‌باشند.
توصیه‌ی حقیر به امین، نوشتن و نوشتن و نوشتن و خواندن و خواندن و خواندن است و هم‌چنین دوری از پرداختن به کارهای گوناگون و ایجاد مشغولیت‌های متفرقه و…

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *