- یاسین احمدی
سه: جریان بریلویها
یکی دیگر از جریانات تاثیرگذار در عرصهی اجتماعی و سیاسی پاکستان، جریان سید احمد خان (1817-1898) است. سید احمد خان، الگوی مسلمان لیبرال در محافل روشنفکری پاکستان شناخته شده است. او معتقد به مراجعهی مستقیم و بدون واسطه به قرآن به عنوان بهترین راه شناخت دین بوده و نقش سنت و اجماع را در منبعشناسی دین مورد تردید قرار میداد. سید احمد خان تحت تاثیر مکتب عقلگرایی و فلسفهی طبیعی قرن نوزدهم اروپا قرار داشت و قرآن را تفسیر علمی میکرد. (موثقی پیشین 281)
مهمترین ویژگی در تفکر احمد خان بر خلاف تمامی جریانات اسلامگرای موجود در پاکستان، گرایش او به نوگرایی غرب بود و این گرایش غربگرایانهی سید احمد خان، انگیزهی خصومت مسلمانان سنتگرا با او گردید و سرانجام او را متهم به ارتداد و انحراف از دین کردند. مسلمانان روشنفکر دانشگاهی و تا حدودی مسلملیگ اگر آن را یک حزب صرفا ملی ندانیم از هواداران جریان سوم به شمار میروند. این سه جریان فکری همان طوری که اشاره گردید، هر یک به نحوی ریشه در افکار علمای مسلمان هند در عصر سلطهی بریتانیا داشت که عمدتا به افکار شاه ولیالله برمیگشت. اندیشههای اصلاحی شاه ولیالله، منشا پیدایش گرایشهای متعدد و مختلف در شبه قاره شد. اما آنچه پایهی واقعی اندیشهی دینی شاه ولیالله را تشکیل میداد، سلفیگری یا بنیادگرایی از نوع مشابه وهابیت بود.
علیرغم دستهبندی سهگانه از جریانات اسلامگرایی در پاکستان یک تقسیمبندی دیگری نیز وجود دارد که مربوط به مدارس دینی و علما و روحانیون مذهبی میشود. در تقسیمبندی دوم تقریبا تمامی روحانیان و علمای دینی ذیل دو عنوان عمدتا دینی یعنی دیوبندی و بریلوی قابل تعریف است. این دو گروه، نمایندهی دو نوع تفکر کلامی و فقهی (در چارچوب فقه حنفی) است که هریک به تدریج دارای حزب سیاسی مستقل نیز گردیدند. دیوبندیها از نظر اعتقادی، شباهت کلی به وهابیت پیدا کردهاند.آنها مانند وهابیت در برابر سایر فرقههای اسلامی، حساسیت زیادی نشان داده و از توحید و شرک تفسیر ویژهای ارائه میدهند، اما بریلویها انعطافپذیری بیشتری داشته و از توحید و شرک هیچگاه تفسیر سختگیرانه و مغایر با مشهور ارائه نمیدهند. بریلویها تا حدودی، گرایشهای صوفیانه دارند و در اعتقاد به اولیاءلله نزدیک به کلام شیعی میاندیشند. مؤسس مکتب بریلوی، شخصی به نام احمد رضا خان بریلوی (1856ـ 1921) بود. مکتب بریلوی در واکنشی نسبت به جنبش محمدبن عبدالوهاب و در مخالفت با عقاید دینی شاه ولیالله، شاه اسماعیل و علمای دیوبندی پدیدار شد. (شیرالحسن1357ص363) نمایندهی سیاسی این مکتب در پاکستان، گروه جمعیهالعلمای پاکستان به رهبری مولانا شاه احمد نورانی و عبدالستار نیازی میباشد.
مکتب دیوبندی در پاکستان کنونی، دارای توان بسیج زیادی در میان تودهی مردم است. این نحله ضمن آنکه نمایندهی دین رسمی پاکستان بهشمار میرود، از محبوبیت زیادی میان کتلهی پشتونها و اهل سنت برخورداراست. نحلهی دیوبندی در پاکستان دارای زیرمجموعههای زیادی است که در بخشهای فرهنگی، سیاسی و حتا نظامی فعالیتهای فراوانی را برای هداف این حزب انجام میدهد. عمدهترین گروههای وابسته به مکتب دیوبندی در پاکستان، عبارتند از: جمعیهالعلمای اسلام، سپاه صحابه و جمعیت اهل حدیث و لشکر جنگوی. این جناحها، متعلق به مکتب دیوبندی و دارای عقاید مشابه و شعارهای یکسان و حامیان خارجی واحدی هستند. تنها تفاوت این سه جناح در این است که جمعیهالعلمای اسلام به رهبری فضلالرحمان و سمیع الحق به صورت یک حزب سیاسی وارد صحنهی سیاسی کشور گردیده است، در صورتی که سپاه صحابه و اهل حدیث به ترتیب به فعالیتهای نظامی و فرهنگی رو آوردهاند، ولی تمامی این فعالیتها چه در قالب فرهنگ و چه با ماهیت نظامی همیشه در پی یک هدف بوده است.
تاثیر جریانهای اسلامی پاکستان و هند بر افکار مذهبی در افغانستان
جنبش طالبان افغانستان به دلایل تعلقات نژادی و مذهبی با هر سه جریان نامبرده در پاکستان ارتباط تنگاتنگی دارد و از حمایتهای معنوی ومادی و حتا انسانی همهی آنها در این چند سال برخوردار بوده است، اما تعلقات گروه طالبان با جمعیت علمای اسلام یک تعلق ویژه در قالب مشترکات فرهنگی، زبانی و نژادی است که توانسته است حمایت بیدریغ این گروه را با خود داشته باشد و چمعیت علمای اسلام در راه حمایت از طالبان از تمامی نفوذ دولتی و مردمیاش بهره برده است. رهبران جریانات دیوبندی یعنی مولانا فضلالرحمان و سمیعالحق، هردو پشتونتبار بوده و در ایالتهای بلوچستان و سرحد که موطن اصلی پشتونهای پاکستان به شمار میآید، دارای نفوذ فوقالعادهای هستند. طلاب علوم دینی افغانستان، رابطهی تاریخی دیرینهای با مدارس دیوبندی در شبه قارهی هند داشتهاند.
قبل از تجزیه هند و به وجود آمدن کشوری به نام پاکستان در سال 1947، اکثر طلاب اهل سنت افعانستان برای ادامهی تحصیل به مدارس دیوبندیه در هند میرفتند. عزیزاحمد هندی در این باره چنین میگوید: از سرتاسر هند و از جنوب آفریقا، مالایا، آسیای مرکزی، ایران و به خصوص افغانستان محصلینی به دیوبند آمدند. (عزیزاحمد پیشین ص84)
در دوران مولانا محمود الحسن (1850 1921) که یکی از برجستهترین علمای نسل دوم مکتب دیوبندی به شمار میآید، مدارس دینی زیادی با تفکر دیوبندی در ایالت سرحد پاکستان تاسیس شد. همزمان با این دوره، مدارس متعلق به اهل حدیث، جناح دیگر وابسته به دیوبند نیز در ایالت سرحد شمالغربی بر فعالیتهای خود افزودند و مدارسی را در اترک، اکوره و در درهی کتر ایجاد کردند. (روا، فصل پنج)
پس از به وجود آمدن کشور پاکستان، بیشترین طلاب اهل سنت افغانستان مسیر خود را از هند به ایالت سرحد شمالغربی پاکستان تغییر دادند. ایالتهای جنوبی و شرقی افغانستان عمدتا با مدارس ایالت سرحد پاکستان ارتباط برقرار کرد، درحالیکه ولایات جنوبغربی و غربی این کشور با مدارس ایالت بلوچستان پاکستان ارتباط برقرار کرد. نفوذ فرهنگی مدارس پاکستان در افغانستان از این زمان به بعد کاملا محسوس است. آثار علمای بزرگ دیوبندی از عربی و اردو به پشتو ترجمه گردیده و در افغانستان به چاپ میرسید. عزیزالرحمان سیفی از مترجمین معروف آثار سلیمان ندوی و شبلی نعمانی، نقش مهمی در این امر داشته و ترجمههای او در دههی 1340 و 1350 به وسیلهی «پشتو تولنه» در کابل انتشار یافت. رگههای تفکر دیوبندی از این زمان به تدریج وارد افغانستان گردید، اما بیگانگی آن با دین رسمی افغانستان، مانع از مقبولیت آن در سطح وسیع میگردید. الویر روا، نویسندهای صاحب نظر در امور افغانستان، دربارهی نفوذ تفکر دیوبندی در این کشور چنین مینویسد: بعد از تجزیهی هند در سال 1947، بسیاری از طلاب افغانی به مدارسی که در نزدیک آنها در ایالت سرحد شمالغربی ایجاد شده بود، رفتند. آنها عمدتا پشتون و بعضا نورستانی و بدخشانی بودند. برخی از آنان به ایدیولوژی اهل حدیث گرویدند و هنگام بازگشت به افغانستان در مقابل تصوف و مذهب حنفی مبارزه کردند. مثلا زیارتهای محلی را تخریب میکردند.
حنفیها معمولا آنها را وهابی مینامیدند، لکن آنها خود را سلفی میخواندند. (پیشین همان)
ارتباط فکری بین طلاب و علمای افغانستان از یک طرف و مدارس تحت نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان از طرف دیگر، در طول دهههای گذشته کم وبیش برقرار بوده است. جمعیهالعلمای اسلام و اهل حدیث با پشتوانهی مالی و سیاسی قوی، طرحهای بنیادی و درازمدتی را برای مهاجرین و مجاهدین افغانی روی دست گرفته و با حوصلهمندی تمام، برای اجرای کامل آن وارد عمل شدند.
مولوی افضل که ابتدا در دیوبند و سپس در اکوره (ایالت سرحد پاکستان) تحصیل کرده بود، پس از بازگشت در منطقهی اصلی خود، بارگ متل، دولت اسلامی افغانستان را تاسیس کرده و قبیلهی کاتی را به وهابیت سوق داد. یکی از شاگردان مولوی افضل به نام مولوی شریقی، امارت وهابی خود را در اطراف ارگو در استان بدخشان ایجاد کرد و مولوی جمیلالرحمان تحصیلکردهی مدرسه ثلثین پیشاور، دولت وهابی را در درهی پیچ بنیان نهاد. (پیشین همان)
جمعیتالعلمای اسلام در طول سالهای جهاد، رابطهی نزدیکی با مجاهدین بهویژه حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمدنبی محمدی و قوم درانی در ولایات قندهار و هلمند داشت، اما آنچه سرانجام از طالبان و حامی پاکستانی آنان، جمعیت العلما، چهرهی قهرمان و ناجی به تصویر کشید، تحولاتی بود که پس از سال 1373در صحنهی نظامی سیاسی افغانستان نمایان گشت. در این تحولات جمعیهالعلما، از لحاظ فکری و ایدیولوژیکی و حتا عملی نقش کلیدی در بسیج طالبان به عهده داشته و دارد، زیرا جمعیهالعلمای اسلام نقش موثری را در زمینهی تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان، تحت نام عقیده و مذهب ایفا کرد. (همبستگی 6ص5)
مشترکات فرهنگی، قومی، زبانی و قبیلهای سبب جذب جوانان افغانی در مدارس جمعیهالعلمای اسلام شد که در نتیجه، عامل گرایش ناخودآگاه آنان به آموزههای دیوبندی جمعیهالعلمای اسلام نیز گروید.
طالبان که بینش وسیع نداشته، از قراء و قصبات راست به مدارس جمعیهالعلمای اسلام پیوستهاند و یکباره، به مریدان بلاقید دیوبندیها مبدل گشتند، لذا تعبیر سختگیرانه طالبان از اسلام و تعصب دیوانهوار آنها در برابر زنان که با عنعنات قوم پشتون نیز هماهنگی دارد، از آنجا ناشی شده است. (همبستگی 7ص10)
به طور کلی، مدارسی که متعلق به جناح دیوبندی در پاکستان بوده و طلاب دینی را در آنها بر اساس آموزههای دیوبندی آموزش میدهند، بعضا قرار ذیل هستند: دارالعلوم حقانیه اکوره ختک در ایالت سرحد، مدرسهی اشرفیه در لاهور، جامعهی بنوری تاون و دارالعلومکده در کراچی، دارالعلوم تندرو اللهیارخان در سند، جامعهی مدینه در لاهور، مدرسهی خیرالمدارس مولتان و چندین مدرسهی مهم دیگر در کوئتهی بلوچستان. تفکر دینی طالبان در حقیقت همان تفکر دیوبندی است که نسخهی بدل وهابیگری در شبه قارهی هند به شمار میرود. جهت روشنشدن بهتر مبانی فکری طالبان و دیوبندی، چند محور را در اندیشهی آنان مورد ارزیابی قرار میدهیم.
تاثیر پزیری طالبان از جریانهای فکری دیوبندی
هرچند چنین مینماید که مهمترین اصل در اندیشهی سیاسی طالبان، احیای اصل خلافت در نظام سیاسی اسلام باشد، اما به نظر میرسد که طالبان از احیای خلافت و پرپایی حکومت اسلامی برای مقاصد قومی و قبیلهای خود بهره میبرد. همسویی مطلق جریانات سیاسی پشتونتبار و اسلامگراهای پاکستان و طرح مسائل قومی و تباری از جانب آنان این ادعای ما را تقویت میکند. نصیرالله بابر که از آن به عنوان پدر استراتیژیک طالبان یاد میشود، هیچ گاهی نگرانیاش را از آسیبپذیری طالبان پنهان نداشته است. به هر حال طالبان خود را همانند جریانات پاکستانی پیروی اندیشههای شاه ولیالله هندی سرسلسلهی نهضت بیداری اسلامی در شبه قاره میدانند که مکتب بنیادگرای دیوبندی نیز متاثر از افکار اوست. دهلوی احیای خلافت اسلامی را رکن اساسی در اسلامی شدن جامعه دانسته است. طالبان با اعتقاد به اصل خلافت، قبل از دستیابی به هر نوع پیروزی قاطع در افغانستان، عجولانه خلیفهی دولت احتمالی آیندهی خود را در قندهار تعیین کرده و با الگوپذیری از ابوالکلام آزاد، نظریهپرداز جمعیهالعلمای هند تئوری امارت اسلامی را در افغانستان به اجرا گذاشت. طالبان به وضوح اعلام کرده بودند که در افغانستان انتخابات برگزار نخواهد شد، چون انتخابات یک تقلید غیراسلامی است. یکی از پیچیدگیهای اساسی در بینش طالبان در کنار نفی مظاهر فرهنگی غرب، روح تعبدگرایی و قداستبخشی نسبت به دستاوردهای کلامی و فقهی پیشینیان میباشد.
طالبان با تفسیر سختگیرانه از اسلام، زندگی خصوصی و حریم شخصی افراد را تحت نظارت دقیق مامورین خود گرفته و از درازی موی سر تا کوتاهی ریشها و از حمام عمومی تا تردد زن در محیط بیرون از منزل، عموما تحت ضوابط و مقررات حکومتی آنها در آمده است و همچنین در مسألهی اعتقاد به توحید و مبارزه با مظاهر شرک، تا آنجا شدت عمل به خرج داده که حتا نگهداری عکس و اسباببازی کودکان در منزل و یا شنیدن موسیقی و نقاشی بدنهی موترها را مغایر با عقاید توحیدی اسلام اعلام کرده است.
جنبش طالبان همانند سایر جریانهای سلفی و بنیادگرا، دارای تفکر ضد شیعی میباشد. شاه ولیالله دهلوی به عنوان بنیانگذار مکتب دیوبندی دشمنی آشکار و پنهانی با جریان تشیع داشت. وی دانشگاه علیگر و جریانات تصوف را بخشی از اهداف مبارزاتی خویش میدانست. روی همین اساس طالبان نیز نوعی کینه و عداوت با شیعیان را در سرلوحهی اعمالشان قرار داده بود. البته هزارهها و شیعیان تنها گروهای قومی مذهبی نبودند که آماج حملات تندروانهی این جنبش واقع میشدند، بلکه اقوام دیگر مانند تاجیکها و ازبیکها و هندوباوران نیز از گزند تندرویهای آنان در امان نماندند. قبیله و قوم هرچند نقش بهسزایی در تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان داشته است، اما این قبیلهگرایی هیج وقت مرزهای اینچنین خونباری را که در عصر حاکمیت بنیادگرایان طالبی خلق شد، تجربه نکرده بود. آموزههای رادیکالیسم اسلامی افراطی و اهداف قومیـتباری چیزی بود که طالبان با همآمیزی آنان توانست حس عصبیت بسیاری از همتباران خویش را نسبت به مسائلی که برای آنان دارای اهمیت بودند بر انگیزد.
تردیدی نیست که دین، فرهنگ، عرف و اجتماع و حتا موقعیت اجتماعی و اقتصادی، هر یک به نوبهی خود، تاثیری بر افکار و رفتار انسان برجای میگذارد. تاثیرگذاری اینگونه عوامل بر بینش و رفتار افراد واضحتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد. اکنون با توجه به این پیشفرض، نگاهی به جایگاه عرف و سنت در جامعهی پشتون افغانستان انداخته و تاثیر آن را بر رفتار طالبان مورد اشاره قرار میدهیم.
جامعهی پشتون افغانستان یک جامعهی قبایلی است که ارزشهای قومی و قبیلهای در آن بسیار ریشهدار و مستحکم میباشد. میزان تاثیرپذیری فرهنگ عمومی پشتونها از آداب و رسوم قبایلی، بسیار بیشتر از آن است که در فرهنگ سایر گروههای نژادی این کشور دیده میشود. پشتونهای افغانستان دارای نوعی آداب و رسوم بهخصوصی هستند که بهنام پشتونوالی یاد میشود. پشتونوالی در عرف پشتونها هم مجموعه قوانین و هم ایدیولوژی است. (روا 1369ص28)
قوانین و احکام پشتونوالی حوزهی وسیعی از رفتار و روابط انسانی پشتونها را در بر میگیرد. مهمترین اصول این مجموعه، قوانین ناظر بر کرامت انسانی، کینخواهی و مهماننوازی اند. (کلی فورد 1367ص42)
به نظر میرسد که طالبان به عنوان یک گروهی که در اوج مشارکت سایر اقوام در تصمیمات سیاسی کشور، سر برآورده است، بیشتر ازاینکه به اصول اسلامی و نهاد خلافت اهمیت بدهد، به حس همگرایی تباری برای بازتعریف هویت قومی خویش میاندیشد.
ادامه دارد…