- عیسا قلندر
تا هنوز اصطلاح «خانههای امن» به گوشتان خورده است؟ بهنظر شما، خانههای امن کجاست؟ بگذارید من فهم ناقصام از خانههای امن را با شما شریک کنم.
اولینبار که این اصطلاح را شنیدم، در برگرخانه نشسته بودم و به برگرجورگر میگفتم که در برگر من سوسیس نینداز که از شکل و طعم آن متنفرم. تلویزیون روشن بود و آن روز خلاف روزهای دیگر، تلویزیون برگرخانه به جای آهنگهای «تو موجسی اپیار کرتی هی»، سرویس خبری تقدیم میکرد. گزارشگر تلویزیون در خصوص خانههای امن گفت «شمار دختران و خانمهایی که از ستمهای خانوادگی به خانههای امن پناه میآورند، رو به افزایش است.» این اتفاق شاید 12 سال پیش بود. دقیق یادم نیست. خدایا دقت وجود مرا بالا ببر! اگر قرضدار نیستی، بگو آمین. از آن لحظه هر جایی که این اصطلاح را میشنیدم، اتومات به فکر دخترها و بانوانی که از خانه و منطقه فرار کرده بودند، میافتادم. ناراحت میشدم و این ناراحتی را با حلکردن سودوکو در مبایل نوکیای ساده، از خود دور میکردم. کاری ازم ساخته نبود.
همین پنج یا هشت سال پیش دوباره از طریق رسانهها خبر شدم که مقامات بلندرتبهی دولتی که پولیس حق ندارد آنها را تلاشی کنند، در انتقال مهاجمان انتحاری و مواد انفجاری از یک شهر به شهر دیگر و از آنسوی مرز به این سوی مرز، نقش برجستهای دارند. یعنی این مقامات و بزرگان دولتیاند که مهاجمان انتحاری را وارد کابل یا شهرهای دیگر میکنند، آنها را مدتی در خانه یا مهمانخانهیشان نگهداری میکنند، روز موعود که فرا میرسد، آنها را به محل هدف میرسانند. بعدش صدای انفجار میآید و به تعقیب در خبرها، آمار کشتهها و زخمیها را میخوانیم. آماری که از نظر وزارت داخله یک رقم است، از نظر شاهدان عینی چیزی دیگری و شفاخانهها هم رقم دیگری نشر میکنند.
مقامات بسیاری متهم به این کار شدند. اسناد و مدارکی هم در این زمینه ارایه شدند، اما هیچگاهی، هیچ مقامی به خاطر این اتهامات، تحت تعقیب قرار نگرفتند. یکی از بدیهای مملکت ما همین است. یک عده همیشه از قانون بالاترند. هر جنایتی هم بکنند، مصئونیت قضایی دارند. حالا من فکر میکنم که مهمانخانهها و منازل شخصی مقامات دولتی هم خانههای امناند. خانههای امن که شاخ و دُم ندارد.
بعدها موارد دیگری هم میشنیدم. مثلا بارها شنیدهام که مردم دزد را دستگیر کرده به حوزهی امنیتی تسلیم کرده، اما دو ساعت بعدش متوجه شدهاند که دزد در حوزه نیست. آزاد شده و رفته است. این یعنی که حوزههای امنیتی هم بهنحوی خانههای امن محسوب میشود. شاید یاد شما هم مانده باشد که باری از یک مکتب خصوصی در کابل، یک دیپو سلاح کشف و ضبط گردید. امنیت ملی و وزارت داخله از کشف و ضبط این سلاحها خبر دادند تا به مردم ثابت کنند که این ارگانها صرفاً برای اخذ معاش ماهوار نیستند. اما ادامهی این قضیه را اکثر ما نمیفهمیم. مثلا نمیدانیم که مسئولین آن مکتب به چه سرنوشتی دچار شدند. یا نمیدانیم که حوزهها چند بار یک نفر را به جرم دزدی از مردم تحویل گرفته و بعد آزاد کردهاند. همینطور از ساخت بمب در دانشگاه کابل یا مساجدی که در این راه با تروریستان کمک میکنند، خبر شنیدهایم، اما ادامهی ماجرا را نمیفهمیم. برای مثال، موسی خان اکبرزاده را که چندین سال والی ولایت غزنی بود به یاد دارید؟ میگفتند داعش را در مهمانخانهای ولایت نگهداری میکرده، چه شد؟ هیچ چیز نشد. نر واری ولایت کرد. حالا هم شیر واری از توشههای جمعآوریشده خرج میکند و لذت میبرد.
اما در تازهترین مورد، نیروهای امنیتی از خانهی رییس شرکت برشنا در ولایت ارزگان، مقداری سلاح ناقابل سبک و سنگین را کشف کرده است. مطمیین باشید این مسأله فقط در حد همین خبر باقی میماند. اینکه رییس شرکت برشنای ولایت ارزگان با چه سرنوشتی روبهرو میشود یا در جریان تحقیقات چه چیز تازهای بهدست نیروهای امنیتی میافتد، با مردم شریک نخواهد شد. این هم یک نمونهی تکراری از خانههای امن است که خدمت شما تقدیم میشود. البته یک تعداد معتقدند که خانهی این رییس دیگر امن نیست؛ چون تحت تعرض نیروهای امنیتی قرار گرفته است.
تمام موارد بالا به جز پناهآوردن دختران و خانمها در خانههای امن دولتی، موارد مافیایی بود. اما خانههای امن موارد دیگری هم دارد. مثلا در جریان حملهی طالبان بر یکی از ولسوالیهای ولایت غزنی، ولسوال برای چند روز گم شده بود. یک عده نگران شده بودند که مبادا ولسوال به چنگ طالبان افتاده باشد، اما بعدا معلوم شد که ولسوال صاحب به خانهی دختر عمهاش پناه برده بوده است. من خودم شخصا وقتی در بچگی یگان چپکاری میکردم و گزارش چپکاریام به قبلگاه صاحب میرسید، تا چند روز خود را به قبلگاه صاحب نشان نمیدادم. میرفتم خانهی ماما یا خاله. پناه میبردم و خانههای ماما و خاله، خانههای امن و مطمیینی بودند. یادش بخیر!
این بود خلاصهی فهم ناقص کوچکتان عیسا قلندر از خانههای امن که با شما شریک شد. من مطمیینم شما بهتر و گستردهتر میفهمید و حتما این ضربالمثل را هم شنیدهاید «این روزها بالای چشم هم اعتماد نمیشه.» راستی که همینطور است. تکتک این رییس صاحبان، وکیل صاحبان، وزیرصاحبان، سناتوران و باقی بزرگواران یک گزینهی باالقوه برای این کارها است. حتا نور دیدهیتان عیسا قلندر.