- بیبیسی ـ مبین اظهر
محلهی «الماس بازار» در نزدیکی «مسجد پادشاهی» در لاهور واقع شده است. در این بازار الماسی نمیتوان یافت، اما میتوانید در ازای مبلغی کسی را برای همبستری پیدا کنید یا هم در گوشهای، به تماشای رقص «خواجهسرایان» بنشینید. البته هر دو هزینه دارد. این منطقه دیرزمانیست خانهی آدمهای ناسازگار جامعهی پاکستان است؛ از کارگران جنسی گرفته تا افراد «جنس سوم». در این محله «جوانی» ارز رایج است. کارگران جنسی مسن و افراد جنس سوم نرخ کمتری دارند و در پیری، بسیاری از آنها به سختی میتوانند لقمهنانی برای شب بهدست بیاورند.
بیستوپنج سال پیش «اشی بوت» یا آنطور که دوستدارانش او را میشناسند «اشی گورو»، عضو همیشه در صحنهی مهمانیهای لاهور بود. دلباختگان بسیاری داشت و در عروسیها و مهمانیهای خصوصی این شهر در حال رقص و آوازخوانی دیده میشد. او حتا ستارهی یکی از فیلمهای لولیوود، صنعت فیلم لاهور بود.
اما همچنان که سن او بالا رفت، اوضاع نیز تغییر کرد. امروز اشی گورو، مونسی جز پشکاش «چاندا (به فارسی، مهتاب)» ندارد و با عشق از گذشتهاش صحبت میکند.
اشی میگوید: «در آنروزها هر شب یک مهمانی برپا بود. هرقدر پولی که میخواستم دریافت میکردم، فقط برای رقص. اما صحنه تغییر کرده است. هنوزم میتوانم پول خوبی بهدست بیاورم، اما باید شاگردان جوانم را برای رقص با خود ببرم. آنها میرقصند، زیرا من خسته میشوم.»
اشی پیرتر میشود و پاکستان نیز در حال تغییر است. از دههی 1990 به بعد این کشور بهسوی تفسیر سختگیرانهتر و محافظهکارانهتری از اسلام حرکت کرده است. این برای اشی و دوستانش به معنای مهمانیهای کمتر و مکانهای کمتری برای رقص و کسب درآمد است.
درحالیکه همجنسگرایی هویت نسبتا جدیدی در جامعهی پاکستان است، اما افراد جنس سوم ـکه نه بهعنوان مرد شناخته میشوند و نه بهعنوان زنـ در پاکستان بهعنوان خواجهسرایان شناخته میشوند، همواره از وضعیت و جایگاه منحصر به فرد و خاصی برخوردار بودهاند. در دوران مغول پیش از اینکه پاکستان بهوجود بیاید، آنها مشاوران دادگاه سلطنتی بودند. امروز بسیاری از مردم هنوز معتقدند که خواجهسرایان از توانایی برکتدادن به زندگی یک زوج جدید یا کودکِ تازه بهدنیاآمده برخوردارند. در جامعهی پاکستان این تصور وجود دارد که رقص آنها خوشبختی میآورد. اما تبعیض علیه آنها گسترده است. اکثر خواجهسرایان از طریق گدایی یا رقص و کار جنسی، امرار معاش میکنند.
اکثریت جمعیت بالغ بر نیم میلیون نفر خواجهسرایان میپذیرند که خانوادههایشان آنها را رد میکنند. اما این مسأله در بلندمدت میتواند عواقب ناگواری داشته باشد، زیرا در پاکستان رسم بر این است که فرزند از والدین خود در سن پیری مراقبت کند. بنابراین، افراد جنس سوم بدون داشتن فرزند و حمایتی از سوی خانواده، ممکن است تنها و درمانده رها شوند.
اما جامعهی خواجهسرایان آنچه را که به عنوان سیستم «گورو-چله» معروف است، توسعه دادهاند. گورو، که یک فرد جنس سوم سالخورده است، به صورت غیررسمی یک چله را، که یک فرد جنس سوم جوانتر است، به فرزندی میگیرد. با اینحال، در بسیاری از موارد این سیستم موثر واقع نمیشود و «گورو»های پیر جامعه بدون کسی که دست آنها را بگیرد، تنها میمانند.
اشی بوت سالها پیش بود که بهشدت به این دیوار برخورد. او میگوید: «چند سال پیش، مردی نزدم آمد و گفت ‘یکی از شماها مُرده و یک هفته است که در مردهشویخانه مانده. کسی یا خانوادهای نیست که جسد او را تحویل بگیرد.’ این خیلی دردناک بود، نتوانستم تحملش کنم. خودم دست بهکار شدم و جنازهاش را به خاک سپردم. اینگونه بود که ایدهی خانهی سالمندان به ذهنم رسید.»
خانهی سالمندان اشی هشت سال زمان برد تا ساخته شود و بالاخره در فبروری سال جاری باز شد. این خانه برای افراد جنس سوم مسن محل اقامت، دارو، غذا، سرگرمی و یک ماشین دوش برای چهل سالمند فراهم میکند. این خانه بخشی از یک پروژهی بزرگتر میباشد که اشی امیدوار است در نهایت یک مرکز صحی و مسکن اضافی نیز داشته باشد. اشی این خانه را با پولی که در طول زندگیاش بهعنوان یک رقصنده ذخیره کرده بود، راه انداخت. این خانه اخیرا حالت خیریهی رسمی را به خود گرفته و از سراسر جهان کمک مالی دریافت میکند. اشی نیز در تلویزیون ملی برای افزایش آگاهی در مورد تبعیض و دادخواهی برای افراد جنس سوم ظاهر شده است.
این خانه بهعنوان سرپناهی برای «استراحت موقتی» جوانترهای جامعهی جنس سوم پاکستان نیز عمل میکند. «مدهو» در دههی ششم عمرش قرار دارد و بیشتر سالهای زندگیاش را یک کارگر جنسی بوده است. او چند بار در هفته به خانهی سالمندان میآید تا شبی دور از کار به خودش استراحتی بدهد؛ «لودو» بازی کند، غذا بخورد و با سایر اعضای جامعه صحبت کند.
مدهو نیز دارد مسنتر میشود و به سختی میتواند نیازهایش را برآورده کند.
او میگوید: «قبلا از 500 تا یکهزار روپیه (3 تا 7 دالر) میگرفتم. حالا فقط میتوانم مشتری 100 روپیهگی جذب کنم. آنها میدانند که از من گذشته و مجبورم قبول کنم. روز سه یا چهار مشتری پیدا میکنم. با این پول به سختی میتوانم اجاره را بپردازم. وقتی سن و سالت از 50 بالا میرود واقعا کاری جز گدایی بهنام خداوند نمیتوانی.»
اولین باری که فهمیده شد مدهو جنس سوم است، برادرانش او را زیر مشت و لگد گرفتند و خانوادهاش به باد تمسخر و طعنه. او با مادرش تا حدی در ارتباط است، اما هرگز به او نگفته که از چه طریقی زندگیاش را میگذراند. او میگوید: «مادر فکر میکند که من کارم رقص است. هرگز دربارهی کار دیگرم به او نگفتم. سرافکنده هستم. هرگز نمیتوانم به او بگویم.»
«خُرم» جنس سومی است که در پنج سال گذشته با کلاه مخصوص نماز و ریش کامل، خودش را مرد معرفی کرده است. قبل از آن نامش سایمه بود و لباس زنانه به تن میکرد. اما مجبور شد برای بهدستآوردن خانوادهاش، از این هویت دست بردارد.
او حتا آرشیو عکسهای شخصیاش را از ترس اینکه مبادا «کسی عکسی از سایمه را به خانوادهاش واتساپ کند»، نابوده کرده است. او حالا وقتش را با استراحت در خانهی سالمندان و دوختن لباس برای سایر افراد جنس سوم سپری میکند؛ لباسهایی که او دیگر به خودش اجازه نمیدهد بپوشد.
خُرم میگوید: «من پشت موهای دراز و قدمزدن مثل یک خانم، دلتنگ شدهام. هنوز ابرویم کشیده و گوشهایم سوراخ است، اما متاسفانه نمیتوانم مثل سابق زندگی کنم. شما باید درک کنید که ما از آن نوع آزادی در این جا نداریم. محدودیتها در پاکستان دربارهی اینکه چگونه زندگی کنی زیاد است.»
خرم در سال 2013 هنگامی که متوجه شد اچآیوی مثبت است، تصمیم گرفت زندگیاش را به عنوان جنس سوم پایان دهد و در جامعه در قامت مرد ظاهر شود. افراد جنس سوم نسبت به مردم عادی پاکستان 50 برابر بیشتر احتمال دارد که به اچآیوی مبتلا باشند. گفته میشود که نزدیک به پنج درصد جامعهی جنس سوم پاکستان اچآیوی مثبت هستند.
اچآیوی داغ دیگری بر پیشانی اعضای این جامعه است. خُرم میگوید: «نمیتوانستم با لباس زنانه به شفاخانه بروم. این بیشتر مرا سرافکنده میکرد.» او به این حرف گروههای محافظهکار جامعهی پاکستان که مبتلاشدنش به اچآیوی نتیجهی رفتنش به «مسیر غلط» است، تسلیم شده است.
خُرم میگوید: «امیدوارم خداوند هرچیزی را که در گذشته انجام دادهام، ببخشد. اگر پدر و مادرت از تو ناراحت باشند، نمیتوانی زندگی خوبی داشته باشی. میل به عشق همیشه وجود دارد. سایمه هنوز گاهگداری چه در یک نگاه یا چه در برخوردم، خودش را در وجودم نشان میدهد. اما من میخواهم خانوادهام را خوشحال کنم. پس خواستههایم را سرکوب کردم. امروز من خرم هستم.»
خانهی سالمندان اشی اجازه میدهد که خُرم، مدهو و کسان دیگری مانند آنها با هم در یک فضای خصوصی، جایی که آنها را میپذیرد، وقت بگذرانند. غذا و سرپناه مسألهی اصلی است، اما این واقعیت که افراد جنس سوم پیر و سالخورده میتوانند خودشان باشند و احساس ارزشمندی کنند، تحول بنیادین است.
پاکستان جایی نیست که مردم با آزادی همجنسگرایان کنار بیایند. اما برخی میگویند که با آنهم این کشور مکان عالی برای همجنسگرایان است. آنها حتا شهر بندری کراچی را «بهشت مرد همجنسگرا» توصیف میکنند.