افغانستان پس از خروج و ادامه‌ی جنگ با القاعده

منبع: NEW YORK DAILY NEWS

نویسنده: MICHAEL A. SHEEHAN

برگردان: حمید مهدوی

جنگ امریکا در افغانستان در ماه د‌سامبر پایان می‌یابد، اما رییس جمهور اوباما در مورد تعداد نیروهای ارتش این کشور که قرار است بعد از سال جاری در افغانستان ‌بمانند، چیزی نگفته است.  مردم امریکا و افغانستان پس از سیزده سال جنگ، خسته شده‌اند و با جریان بی‌امان خبرهای بد، حکومت اوباما بیش‌تر وسواس خواهد شد تا روی هم رفته در دور دوم ریاست جمهوری اوباما، به نقش ایالات متحده‌ی امریکا در افغانستان پایان دهد.

اما این یک اشتباه بزرگ خواهد بود و امنیت ما را از ناحیه‌ی حملات القاعده از این منطقه به مخاطره خواهد انداخت و هم‌چنین موفقیت بزرگی را‌ که در نتیجه‌ی تلاش‌های ارتش و سازمان‌های استخباراتی در افغانستان و شرق پاکستان رقم خورده‌ است، نیز به مخاطره خواهد افگند: جلوگیری از حملات القاعده بر میهن ما.

قبل از سال 2001، که القاعده تحت هیچ فشار واقعی‌ای قرار نداشت، آن‌ها در سه سال سه حمله‌ی استراتژیک را راه‌اندازی کردند: بمب‌گذاری در سفارت آفریقا در ماه اکتوبر سال 1998، حمله بر (U.S.S Cole) در ماه اکتوبر سال 2000 و سرانجام، حمله‌ی یازدهم سپتامبر سال 2001.

اما پس از حمله‌ی ما در افغانستان در ماه نوامبر سال 2001، القاعده قادر به حمله بر منافع اصلی امریکا نبوده است، چه رسد به حمله بر خاک کشور ما. درس واضح است: اگر القاعده به حال خود رها شود، آن‌ها می‌توانند حملات استراتژیک را سازماندهی ‌کنند. اما اگر آن‌ها تحت فشار قرار داشته باشند، این کار را نمی‌توانند.

مناطق مرزی میان افغانستان و پاکستان، مرکز تاریخی سازماندهی حملات مرگ‌بار علیه ایالات متحده‌ی امریکا بوده است. در این منطقه، رهبران جنبش‌های جهادی جهانی وجود دارند که اطراف آن‌ها را سازمان‌های مختلف ستیزه‌جو و کسانی احاطه کرده‌اند که می‌خواهند بخشی از عملیات برخاک ایالات متحده باشند. این‌جا برای جنگ‌جویان خارجی و گروه‌های تروریستی و جهادی که علیه دشمنان متفاوت، به‌شمول هند، پاکستان، افغانستان و امریکا می‌جنگند، محل مناسبی است.

ما از سال 2001 بدین‌سو این منطقه را موفقانه کوبیده‌ایم، چیزی که باعث شد تا رهبران جهادی توانایی سازمان‌دهی حملات پیچیده را نداشته باشند. اگر ما از این کشور خارج شویم، آن‌ها اردوگاه‌ها، پناه‌گاه‌ها و سایر شبکه‌های‌شان را بازسازی خواهند کرد.

باید به خاطر داشته باشیم که فیصل شهزاد، بمب‌گذاری‌ از کانکتیاک که می‌خواست در میدان تایمز ‌بمب‌گذاری کند، می‌توانست بارها برای آموزش به منطقه سفر کند. خوش‌بختانه او به صورت درست آموزش داده نشده بود و حمله‌ی او ناکام ماند. به نظر من این، شانس نبود، بل‌که نتیجه‌ی مستقیم فشارهای بی‌امان امریکایی‌ها بود.

بمب‌گذاری بوستون و تیراندازی در «فورت هود» توسط حسن به ما یادآوری می‌کند که گرگ‌های تنها می‌توانند برخاک ما حمله کنند. این حملات هرچند غم‌انگیز اند، اما تهدید استراتژیک برای امریکا نیستند. طالبان، گروه خشن، اما انعطاف‌پذیری که در پاکستان پناه‌گاه دارد، قادر خواهد بود تا در چند‌سال آینده حملات تروریستی دوره‌ای را بر کابل راه‌اندازی کرده و بخش‌های دورافتاده‌ی خاک افغانستان را تحت کنترول داشته باشند. اما چشم‌انداز تحت کنترول درآوردن افغانستان توسط این گروه، تیره است. اگر ملا عمر امروز دوباره ظاهر شود تا مانند سال 1995 مهاجمان طالبان را رهبری کند، در ظرف چند‌روز کشته خواهد شد. شرایطی که طالبان را قادر ساخت تا قدرت را در اختیار بگیرند، دیگر وجود ندارد.

امروزه، اردوی ملی افغانستان با 300 هزار نیرو، نهاد قدرت‌مندی است و جنگ‌جویان جدی در جمع نیروهای آن وجود دارند. به گونه‌ی مثال، 14 هزار نیروی عملیات ویژه‌ی افغانستان که توسط برخی از برجسته‌ترین رزمندگان نیروهای ویژه‌ی امریکایی آموزش دیده‌اند، به یک نیروی با‌اعتبار و چند‌قومی مبدل شده است.

بیش از 20 هزار پولیس شبه‌نظامی محلی تشکیل شده‌اند تا در محلات علیه طالبان بجنگند. قوای هوایی، با در نظرداشت 30 چرخ‌بال 17-MI که در آینده در اختیار آن‌ها قرار خواهند گرفت، به یک نیروی برهم زننده‌ی معادلات تبدیل خواهد شد. برای اطمینان، اردوی ملی و نیروهای هوایی افغانستان برای انکشاف قابلیت‌های مستقل‌شان در راستای دفاع از مردم این کشور به زمان نیاز دارند و حضور اندک نیروی امریکایی در این کشور پس از سال جاری برای خرید این زمان ضروری است.

با حضور اندک امریکایی‌ها در افغانستان، مأموریت ما در این کشور باید به‌شدت محدود بوده و نیروهای ما باید دو هدف را دنبال کنند: جلوگیری از سقوط حکومت کابل و تداوم فشار بر گروه‌های تروریستی در دو طرف مرز. تمام هدف‌های ارزش‌مند دیگر، به‌شمول دموکراسی، توسعه‌ی اقتصادی و عدالت اجتماعی می‌توانند پاداش باشند، نه مأموریت.

مقام‌های پنتاگون و سازمان اطلاعات مرکزی امریکا با بی‌میلی با کاخ سفید به نتیجه رسیده‌اند که آن‌ها می‌توانند بعد از سال 2014 این مأموریت را با حدود 10 هزار نیروی امریکایی تکمیل کنند. آن‌ها عمدتا در میدان هوایی بگرام در شمال کابل و هم‌چنین در سایر تأسیسات مستقر خواهند شد تا مأموریت مبارزه با تروریزم ما در دو‌سوی مرز را حمایت کنند. به علاوه، مشاوران نیروهای ویژه‌ نیز شامل این ده هزار نیرو خواهند بود، مشاورانی که به آموزش، مشاوره و کمک به نیروهای ارتش افغانستان خواهند پرداخت.

برای تضمین اولین هدف (جلوگیری از سقوط حکومت کابل)، زمانی که ارتش افغانستان با حمله‌ی بزرگ طالبان تهدید می‌شود، ما باید با کمک قوای هوایی امریکا با آن‌ها موافقت کنیم، قوای هوایی‌ای که توسط نیروهای ویژه‌ی امریکایی راه‌نمایی خواهد شد. این جنگ به نبردهای ایالات متحده در سال 2001 شباهت خواهد داشت، زمانی که نیروهای ویژه‌ی امریکایی و نیروهای هوایی با هم طالبان را شکست دادند.

تصمیم این نوع کنش به تصویب مقام‌های بلندپایه‌ی افغانستان و رییس جمهور اوباما نیاز دارد. اگر ما وظایف آموزشی و مشاوره‌دهی خود را به‌درستی انجام دهیم و حکومت افغانستان اقداماتی را روی دست گیرد، ضرورتی به چنین تصویب وجود نخواهد داشت. به هر حال، تضمین حمایت امریکا پیام قوی را در مورد تعهدات ما نسبت به افغانستان به دوستان و دشمنان ما خواهد فرستاد.

هدف دوم (سرکوب القاعده)‌ بر حملات هوایی ما استوار است. ارتش و سازمان‌های استخباراتی ایالات متحده با استفاده از طرح‌های حملات زمینی و هوایی، فن‌آوری‌های عالی را برای جاسوسی، مراقبت و شناسایی انکشاف داده‌اند. ترکیب این فن‌آوری‌ها با مهارت‌های مأموران نظامی و استخباراتی‌ای ما‌، ما را در زمینه‌ی پیدا کردن و کشتن رهبران گروه‌های تروریستی و نابود کردن زیرساخت‌های آن‌ها ماهر ساخته است.

براساس ادعای برخی‌ها، از آن‌جایی که تروریست‌ها بلافاصله تجدید نیرو کرده و توانایی‌شان را باز‌می‌یابند، این روی‌کرد کارگر واقع نخواهد شد. اما دشمنان ما از پلاستیک ساخته نشده‌اند. وقتی به آن‌ها ضربتی وارد شود، می‌میرند و بلافاصله جاگزینی برای آن‌ها پیدا نمی‌شود.

وقتی فشارها شدید اند، رهبران تروریست‌ها از ارتباطات‌شان و ملاقات در گروه‌های کلان خودداری می‌کنند. هنگامی که تلاش می‌کنید از حمله‌ی درنده‌‌ی (نوعی از هواپیماهای بدون سرنشین)‌‌ دیگر جان سالم به‌در ببرید، سازمان‌دهی یک حمله‌ی تروریستی مشکل است.

این استراتژی کار می‌کند و نباید رها شود

القاعده هنوز به دنبال سلاح‌هایی با قدرت تخریبی کلان است. اگر چنین سلاحی به‌د‌ست‌‌ آنان بیفتد، آن را برای قتل عام ملکی‌های امریکا به‌کار خواهند بست. این، اهمیت حمایت از ادامه‌ی حضور ارتش ایالات متحده پس از سال 2014 در افغانستان را برجسته می‌سازد، چیزی که توانایی ما در زمینه‌ی درهم کوبیدن مرکزهای القاعده را تضمین می‌کند.

تا آن زمان، ما نباید به بدبینی‌های بی‌جا اجازه دهیم تا تصمیم ما مبنی برخروج کامل از افغانستان تا اواخر سال جاری را رقم زند. ما تا‌کنون بسیار موفق بوده‌ایم و با حضور تعداد نستبا کم نیروهای ارتش ما در افغانستان، برای چند سال دیگر، موفق خواهیم ماند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *