میدانید که هیچ کس حق ندارد به نمایندگان پارلمان ما توهین کند. شاید بگویید اول باید توهین را تعریف کنیم تا بعد بدانیم چه کسی چگونه به نمایندگان ما توهین میکند. اما اگر اطلاع داشته باشید تعریف توهین هم کار همین نمایندگان است. قوهی مقننه یعنی چه پس؟ یعنی قوهای که مینشیند (احتمالا نصف شبی و در جلسهی اضطراری) و قانونا تعریف میکند که توهین چیست. سر این قسمت ماجرا دعوا نیست. با وجود این، ما مردم عادی هم یک خواهش ملتمسانه از این برادران و خواهران نماینده داریم و آن خواهش این است که دایرهی حقوق خود را یک ذره تنگتر کنند تا بقیهی امت مسلمان کشور نیز گاهی بتوانند در صورت نیاز به جراحی آپاندیس و غیره به شفاخانه مفاخانه برسند. چرا این را میگوییم؟ به خاطری که امروز، حوالی نماز چاشت، دیدیم که پولیس موتر شیشهسیاهی را توقف داده. هوس خبرنگارانهی ما برانگیخته شد و رفتیم که از نزدیک ببینیم ماجرا چیست.
ما: «چه شده؟ موضوع چیست؟»
پولیس: «این موتر را در وسط سرک پارک کردهاند و راه را بند انداختهاند».
ما: «موتر از کیست؟»
پولیس: «از این سگهای پارلمان است».
مرد میانسالی در چوکی پیش روی نشسته بود. جوان بدخط و خالی راننده بود. از مرد میانسال پرسیدیم:
«شما نمایندهی پارلمان هستید؟»
مرد میانسال: «نه، من خسرش هستم».
ما: «خسرِ نمایندهی پارلمان؟»
مرد میانسال: «نه، خسر این که در چوکی پشت سر نشسته».
جوانی با لباس سیاه و عینک دودی در چوکی پشت سر موتر نشسته بود. از او پرسیدیم:
«این کاکا خسر شماست؟»
جوان: «بلی. خسرم هست».
ما: «خسرتان با نمایندهی پارلمان چه نسبتی دارد؟»
جوان: «خسر من هیچ نسبتی با نمایندهی پارلمان ندارد».
ما: «خودتان چه نسبتی با نمایندهی پارلمان دارید»
جوان: «من نسبتی ندارم. اما برادر بزرگترم، حشمت جان، خواستگارِ نواسهی دختری استاد قیوم خان است».
ما: «استاد قیوم خان کیست؟»
جوان: «استاد قیوم خان کاکای استاد نجیبالله کوهبندی است».
ما: «استاد نجیبالله کوهبندی کیست؟»
جوان: «استاد کوهبندی نمایندهی پارلمان است. هفتهی گذشته پدرمشان با کاکایمشان نواسهی استاد قیوم خان را برای حشمت جان برادرم خواستگاری کردند».
ما: «این درست. ولی متوجه نشدیم که شما چرا موترتان را در وسط این راه تنگ پارک کردید و با پولیس کل کل دارید».
جوان: «واااااا. گوش کن. اگر فامیل دختر قبول کنند، حشمت جان برادرم داماد خلیل جان میشود که دختر خلیل جان یعنی پرمیلا جان نواسهی استاد قیوم خان است».
ما: «خوب؟»
جوان: «خوب گلاب به جگرت. خوب، خلیل جان داماد استاد قیوم خان است دیگر. استاد قیوم خان کاکای استاد نجیبالله کوهبندی نمایندهی پارلمان است. کاکا مجید که در چوکی پیش روی نشسته خسر من است. گفتم که من برادر حشمت جان هستم که خواستگار است نواسهی دختری کاکایِ نمایندهی پارلمان را. موتروان، حامد جان، خسربرهی من است که میبینی سر جلو نشسته».
به پولیس گفتیم که این موتر از نمایندهی پارلمان نیست. پولیس گفت:
«میدانم. اگر موتر از خود نمایندهی پارلمان میبود، حالا سر من در شفاخانه شانزده کوک خورده بود».