معذرت‌خواهی افغانی | طنز

معذرت‌خواهی افغانی | طنز

معذرت‌خواهی به‌خاطر خطایی که کرده‌ایم چیز ساده‌ای است، نه؟ مرتکب اشتباهی می‌شوید که به‌نحوی به دیگران زیان می‌رساند؛ می‌گویید «ببخشید، معذرت می‌خواهم. واقعا کار غلطی کردم.» آن وقت دامن ماجرا جمع می‌شود و هر کس پی کار خود می‌رود.

نه، این طور نیست. حداقل در فرهنگ افغانی معذرت‌خواهی در این حد بی‌نمک نیست.

فرض کنید محمد خان خطاب به ده میلیون آدم می‌گوید: «من استخوان‌های پدرکلان‌های پدرلعنت‌تان را از قبر بیرون می‌آورم و آتش می‌زنم» (ترجمه به فارسی: پدرتان را درمیارم). آن ده میلیون آدم به یکدیگر نگاه می‌کنند و می‌پرسند این چه می‌گوید. بعد، محمد خان که می‌بیند این‌ها بدرقم گیج‌اند، می‌گوید: «گفتم گردن همه‌ی‌تان را می‌زنم و شما را هم نزد پدرکلان‌های‌تان به قبرستان می‌فرستم.» آن وقت آن ده میلیون نفر ناراحت می‌شوند و محمد خان را متهم به مردارخوری و سرزوری و عقل‌کوری می‌کنند. دادستان کل افغانستان از این اتهام‌ها مطلع می‌شود و دو تا از این اتهامات، یعنی سرزوری و عقل‌کوری، را نادیده می‌گیرد (چون  گیر دادن به این دو  را به ترتیب لف و نشر توهین به دولت و ملت بزرگ افغان می‌داند) و دستور می‌دهد که محمد خان به‌خاطر مردارخوری به محکمه حاضر شود.

محمد خان که می‌بیند مردم واقعا دوست ندارند کسی استخوان‌های پدرکلان‌های‌شان را از قبر بیرون بیاورد و آتش بزند، تصمیم می‌گیرد که معذرت‌خواهی کند. معذرت‌خواهی می‌کند- به سبک افغانی البته:

«اگر آن مزاح دلسوزانه‌ی من باعث رنجش کسی شده باشد، من معذرت می‌خواهم. می‌دانید که هرکس معذرت نمی‌خواهد. کسی که قلبش پاک است و از شهامت اخلاقی فراوان برخوردار است، معذرت‌خواهی می‌کند».

آن ده میلیون آدم که این را می‌بینند، بیش‌تر عصبانی می‌شوند. مزاح؟ دلسوزانه؟ مزاح بود که وقت گفتنش از تمام وجودت پشقل داغ می‌بارید؟ از کل منافذ بدنت بوی تلخه‌ی خر می‌آمد. شوخی؟ دلسوزی؟ شهامت اخلاقی. خخخخخ.

محمد خان درمی‌یابد که آتش زدن مردگان زیاد با شوخی جور نمی‌آید. می‌گوید:

«اگر از سخنان علمی من برداشت‌های نادرستی صورت گرفته باشد، من متوجه هستم که مردم ما متأسفانه عقب‌مانده هستند و به عمق موضوع نمی‌رسند. به هر حال، من معذرت می‌خواهم».

مردم بیش‌تر از پیش عصبانی‌ می‌شوند و می‌گویند: «خر خودت، خر نُه پشتت. پدر لعنت، تو نگفتی که استخوان‌های پدرکلان‌های ما را از قبر بیرون می‌آوری و آتش می‌زنی؟ کجای این علم داشت هه؟»

محمد خان با لبخندی که یک جهان ارزش دارد در یک کلیپ ویدیویی ظاهر می‌شود و می‌گوید:

«برادران و خواهران عزیز را سلام و تمنیات نیک تقدیم است. حتما اطلاع دارید که در این اواخر بعضی از سخنان من باعث آزردگی عده‌ی زیادی از هموطنان شده است. من در یک سخنرانی خصوصی گفتم، یعنی نیت من این بود، که برای تأمین برابری و برادری و نزدیک‌شدن قلوب ساکنان این آب و خاک ما باید به‌صورت سمبولیک استخوان‌های عزیز پدرکلان‌های خود را از قبر بیرون بیاوریم و در صورتی که نیاز باشد همه‌ی آن استخوان‌ها را با آتش چیز کنیم… منظور من خدای نخواسته این نبود که کدام پدرکلان خاص از کدام مردم خاص خدای نخواسته این قسم شود. من می‌خواستم که ما به‌عنوان یک ملت مدرن با تکیه بر مناسبات شهروندی قرن بیست و یکمی به‌سوی یک نظام جدید انسانی حرکت کنیم. از آن‌جا که استخوان‌ها متأسفانه در زیر خاک قبرستان اکثرا  زیر پا می‌شوند و بی‌احترامی به آنان صورت می‌گیرد، من یک پیشنهاد عاجزانه دادم که همه با هم به‌عنوان یک ملت واحد و عاری از تعصبات در یک حرکت زیبای جمعی به استخوان‌های پدرکلان‌های گران‌قدر خود از طریق آتش ادای احترام نماییم. متأسفانه، عده‌ای از بدخواهان که همیشه در کمین هستند با تعبیر غلط از سخنان من باعث آزردگی هموطنان شدند. من از این هموطنان که منظور مرا به شکل غلط فهمیدند، معذرت می‌خواهم».

مردم به یکدیگر نگاه می‌کنند و یک صدا خطاب به محمد خان می‌گویند: «بی‌ناموس! تا کی می‌پیچانی؟ یک معذرت‌خواهی آدم‌دستور چیست که سرت این قدر سنگینی می‌کند؟»

چند روز بعد در خبرها می‌خوانیم که محمد خان چون نمی‌توانسته از مردم معذرت بخواهد، به جنگجویان داعش در سوریه پیوسته و توسط نیروهای دولت بشار اسد دست‌گیر شده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *