حسن روحانی، رییس جمهور ایران، انتخابات الکترونیک کشور ما را مسخره کرد. به نظر من، نباید این کار را میکرد. یک لحظه به همین جنگ اخیر ایران و امریکا فکر کنید. امریکا با یک موشک قاسم سلیمانی را روانهی جنتها کرد. رهبر ایران گفت ما انتقام سختی خواهیم گرفت. چه کار کرد؟ یک بیابان را در عراق پیدا کرد. چند موشک به آن بیابان زد و فورا اعلام کرد: انتقام سخت گرفته شد. عملیات پایان یافت.
امریکاییها گفتند «یعنی چه؟ فقط همین؟ به ما هیچ ضرری نرسید.»
وزیر خارجهی ایران تأکید کرد:
«ما فقط میخواستیم سیلی محکمی به صورتتان بزنیم».
امریکاییها گفتند:
«مرسی! ولی صورت ما در بیابان نبود».
ایرانیها گفتند:
«نه، ببینید که موشکهای ما چقدر دقیق و تابع هدایات مقام معظم رهبری هستند که اگر ما نخواهیم هیچ آسیبی به دشمن برسد، دقیقا به همان جاهایی میخورند که دشمن در آنجا نباشد».
ولی دیدید که ما به این چیزها نخندیدیم. طیارهی مسافری را زدند و گفتند «این هواپیما داشت میرفت یا داشت میآمد؟»
البته افغانها کاملا هم بیکار ننشستند. عدهی زیادی به سخنان حسن روحانی واکنش نشان دادند. یکی از افغانها توهین را به جایی رساند که گفت: «من در آن دوازده سالی که در ایران زندگی میکردم، حتا یک بار هم عکس امام خمینی را ماچ ننمودم.»
یکی دیگر از منکران حقیقت انکارناپذیر «هنر نزد ایرانیان است و بس» برای آنکه نشان بدهد که «هنر نزد افغانیان نیز اس»، شبانه به دواخانهی حکیم سنایی در غزنی حمله کرد و شیشههای آن را شکست. وی در جریان تحقیقات پولیس گفت:
«من از شاعران ایرانی نفرت دارم و هر جا که اسمشان را ببینم خسروِ قلبم تنگ میشود».
اما در میان همهی این واکنشها، واکنش مشاور ارشد رییسجمهور افغانستان شیرینتر بود. وی خطاب به رییسجمهور ایران گفت: «از ما بیاموزید.»
انصافا هم ما خیلی چیزها داریم که به دیگران بیاموزانیم:
دهلیز هوایی: اگر ایران در این چند سال گذشته از ما آموخته بود که چگونه دهلیز هوایی بسازد، امروز موشکهای زمین به صحرایش در بیابانهای عراق ضایع نمیشدند. ایران میتوانست موشکهای خود را پیشاپیش در دهلیزهای هوایی جابهجا کند و در موقع لازم آنها را، به قول لافوکهای نظامی ما، به استقامت کواردیناتهای امریکایی سوق بدهد.
تذکرهی الکترونیکی: اگر ایران از دولت ما میآموخت که تذکرهی الکترونیکی چه قدر سودمند است، حالا برای سالها میتوانست به مردم ایران وعده بدهد که تا دو ماه دیگر تذکرههای الکترونیکیشان توزیع خواهد شد. این قسمی، مردم ایران به جای آنکه علیه نظام دست به اعتراض بزنند، 24 ساعته در این مورد بحث میکردند که در تذکرهی الکترونیکی اسم خود را باید فارس بنویسند یا لُر و ترک و کرد و عرب و بلوچ.
تقرر بجا و شایسته: ایران میتوانست -و هنوز میتواند- از ما یاد بگیرد که تقرر بجا و شایسته چگونه تقرری است. فعلا ایران یک وزیر خارجهی نابجا و ناشایسته دارد که به سختی کار یک وزارت را به پیش میبرد. در افغانستان تا کسی صلاحیت کار همزمان در شش پست دولتی را نداشته باشد، اصلا در شمار خسربره محسوب نمیشود. ما یک همایون جان داریم که سهشنبهها رییس کمیسیون برگزاری انتخابات است، جمعهها سفیر افغانستان در مسکو، چهارشنبه مشاور ارشد رییسجمهور در امور هماهنگکردن امور و بقیهی روزها وزیر معادن و صنایع.
رعایت قانون: شاید راست نباشد اما من شنیدهام که در ایران بیقانونی زیاد است. ایرانیان میتوانند احترام به قانون را از ما بیاموزند. نمونه بدهم: در سرزمینِ ماآباد یک سیاستمدار غیور و قهرمان هست به اسم امرالله صالح. قبل از ورود امرالله خان به عالم سیاست افغانستان قوانین هر روز چپ و راست شکسته میشدند. با ورود او دیگر هیچ قانونی زیرپا نمیشود. برای آشنایی بیشترتان با امرالله صالح عرض کنم که ایشان در دولت افغانستان هیچ مقام رسمی ندارد. اما در تمام جلسات مهم دولت بالاتر از معاون رییسجمهور مینشیند، از موضع یک مقام رسمی و بلندپایهی دولتی به مردم وعده میدهد که مشکلاتشان را در پنج سال آینده حل میکند و شهروندان بیتربیت افغانستان را -که عبارت میباشند از همه- از عواقب خطرناک اعتراض به بیقانونی میترساند. آقای صالح در افغانستان به نماد قانونگرایی تبدیل شده است.
چیزهای دیگر هم هستند که شما ایرانیها میتوانید از ما بیاموزید. اما برای آن که درس سرتان سختی نکند، فعلا همین موارد ذکر شده را یاد بگیرید. اگر بیشتر از این طول بدهم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود (هفتاد من خیلی کاغذ است).