آناکاوی طرف‎های کشوری گفت‌وگو و امکان صلح با طالبان

آناکاوی طرف‎های کشوری گفت‌وگو و امکان صلح با طالبان

بهروز کیوان

این نوشته که به تحلیل امکان ‏دست‎یابی صلح با طالبان تمرکز دارد، مولفه‎های چون نیرو‏های وارد در فرایند صلح، نیرو‏های درگیر در جنگ، عوامل نزاع موجود، منابع تغدیه فکری طرف‌‏های نزاع، وضعیت تاریخی طالبان، ظهور نیرو‏های بشری پس از طالبان و تضاد روایت دِه و شهر از جنگ را به‌عنوان موارد عمده‌‏ی آناکاوی و تحلیل در نظر دارد. آشکار است که پرداخت همه‌جانبه به هریک از موارد یادشده در این مقاله ممکن نیست؛ به همین منظور تلاش شده است تا از هر کدام از مولفه‌‏های فوق فقط به‌منظور امکان دست‎یابی به صلح بهره‌‎برداری شود.

مقدمه و مبنای مفهومی

در بیش‌تر فرهنگ‎های فارسی صلح مترادف به آشتی ذکر شده است. درحالی‎که مفهوم اصطلاحی صلح در دنیای امروز قالب بدل کرده و ساحه‎ی بسیار گسترده‎تری را در بر گرفته است. در دنیای امروز مفهوم صلح بیش‌تر به یک وضعیت آرمانی‎تر اطلاق می‎شود، تا نبود جنگ. البته در این افاده‎ی ویژه از صلح، بیش‌تر صلح پایدار منظور است. بسیاری از جوامع هستند که در آن‎ها جنگ به‌گونه‌‏ی علنی وجود ندارد، اما خشونت در سطوح گوناگون موج می‎زند. خشونت‎ورزی نیز می‎تواند بر انسان‎ و در کل بر جوامع اثرهای سو بگذارد. دیوید بلوم فیلد در رساله‎ی تحت عنوان «روند آشتی» آشتی را از لحاظ مفهوم به دو دسته تقسیم می‌کند.

نخست: آشتی از لحاظ آرمانی

آشتی یعنی این‌که گذشته را، به‌عنوان هسته‌ی تجدید نزاع، به کلی طرد و فراموش کنیم. به این معنا، آشتی سبب تحکیم صلح، شکستن دایره‌ی خشونت و تقویت نهادهای نوپای دموکراتیک در کشور خواهد شد. با نگاهی به گذشته، آشتی یک نوع التیام به زخم‌های بازماندگان نزاع بوده، باعث جبران بی‌عدالتی در گذشته شده، روابط مسالمت‌آمیز و بدون خشونت را میان اشخاص و قومیت‌ها ایجاد و سبب می‌شود که طرف‌های درگیر، دیدگاه و فهم مشترک از گذشته به‌دست آورند. با نگاهی به آینده، معنای آشتی این است که قربانی و جنایت‌کار هردو به زندگی ادامه دهند و در سطح اجتماعی بتوانند گفت‌وگوهای سیاسی و مدنی را انجام داده و به‌صورت متناسب در قدرت سهیم باشند.

دوم: آشتی از لحاظ علمی

آشتی، یک واقعه نیست، یک روند است و طبق معمول یک روندی طولانی، سخت و غیرقابل پیش‌بینی که مراحل و درجات مختلف دارد. هر حرکت نیاز به تغییر در نگرش‌ها (مدارا به‌جای انتقام)، رفتار (بزرگداشت از تمام قربانیان باهم، نه جداگانه و جانب‌دارانه) و محیط ساختاری (ادغام تمام طرف های درگیر در ارتش ملی به‌جای نگهداشتن آن‌ها در گروه‌های شبه‌نظامی) دارد. نکته‌ی بسیار مهم در مورد روش‌های آشتی این است که هر گام باید محاسبه و هر اقدام باید ارزش‌گذاری شود؛ چون در این پدیده‌ی بسیار پیچیده، پیشرفت اندک نیز دارای اهمیتی زیاد است.

روند آشتی یک روند خطی نیست. در هر مرحله، بازگشت به خشونت بیش‌تر به‌جای حل منازعات، همیشه یک امر معمول است. مراحل آشتی به هیچ عنوان براساس یک نظم منطقی پشت سرهم اتفاق نمی‌افتد، اما به هرحال، تمام آن مراحل به‌عنوان یک جزء اساسی برای تحقق آشتی، لازم و ضروری است.[1]

هرچند برای مفهوم صلح می‌توان قدمت تاریخی و تنوع بینشی در فرهنگ‎ها و جغرافیا‎های گوناگون رد‎یابی کرد، اما افغانستان که به‌ویژه از سال‎های درازی به این‎سو در آتش جنگ می‎سوزد، در شرایط کنونی واکاوی، پرداختن و رسیدن به صلح و وضعیت مصالحه از اهمیت خاصی برخوردار است. بنابرین واکاوی امکان‎های دست‎یابی به صلح برای باشندگان کشور یک امر ضروری دانسته می‎شود.

اکنون اگر در فضای سیاسی کشور گفتمانی در مورد صلح و رسیدن به وضعیت مصالحه داریم، خواه ناخواه بر مبنای واقعیت اجتماعی جنگ افغانستان شکل گرفته است. سال‎هاست که جنگی فرسایشی و بنیان‎افگن همچون موریانه در بدن‎ افگار کشور خانه کرده است. از جنگ نیز تعریف‎ها و روایت‎های فراونی از گذشته تا کنون ارایه شده است. جنگ به‌عنوان «اقدامی خشونت‎آمیز برای واداركردن دشمن به انجام خواسته‌های ما»[2] تعریف شده است، بعدها با به میان‌آمدن دولت‎های ملی در اروپا و برخی مناطق دیگر جهان این تعریف از جنگ نیز تغییر کرد «وان كره ولد در اين باره مي‎گويد: (براي تشخيص جنگ از جنايت، جنگ[جویان] بايد به دقت ثبت‌نام، مشخص و كنترل شوند تا از افراد مزدور متمايز گردند. آن‎ها بايد در هنگام جنگ، لباس خاص بپوشند، اسلحه‎ی خود را از ديگران پنهان نكنند و تابع فرماندهي باشند كه مسئول اقدامات و اعمال آن‎هاست. همچنين، نبايد به شيوه‎هاي رذيلانه‎اي چون نقض آتش‌بس، مسلح‌شدن بعد از اسارت و از اين قبيل متوسل شوند و تا آن‌جا كه ضرورت‌هاي نظامي ايجاب كند نيز نبايد به غيرنظاميان تعرض نمايند)»[3]

بازگشایی و آناکاوی

جنگ و صلح در افغانستان تقریبا 25 سال است که به نام طالب و طالبان گره خورده است. زیرا طالبان از هنگام ظهور‎شان تا اکنون دو مرحله‌ی از روند زیستی‌شان را سپری کرده و در این دو مرحله مدام درگیر جنگ بوده‌اند. از دوره‌ی نخست به‌عنوان دوره‌ی ظهور و اقتدار طالبان و از دوره‌ی دوم به‌عنوان مرحله‌‏ی بازاحیای طالبان می‎توان یاد کرد.

طالبان پس از جنگ‎های داخلی افغانستان میان احزاب و سازمان‎های سیاسی مصادف به سال 1994 میلادی ظهور کردند. این گروه به کمک اقتصادی و نظامی عربستان، پاکستان و برخی کشور های دیگر به‌منظور برچیدن دولت اسلامی وقت به رهبری برهان‌الدین ربانی ابتدا از ولایت‌های جنوبی افغانستان علم کردند. بنابر درگیری‎های میان‌گروهی احزاب سیاسی وقت بر سر قدرت، طالبان فرصت کافی برای گسترش ساحه نفوذ‎شان یافتند و به سرعت تا دروازه‎های پایتخت جغرافیای نظامی‎شان را وسعت بخشیدند. طالبان پس از شکست نیرو‎های مخالف‎‏شان در کابل به مناطق شمالی یورش بردند. حملات طالبان در شمالی به مقاومت و درگیری‎های بسیار شدیدی مواجه شد که در پی آن مردم هم از لحاظ جانی و هم از لحاظ مالی آسیب‎ها فروانی برداشتند. با افزایش هرچه بیش‌تر ساحه‎ی نفوذ طالبان به مناطق شمال افغانستان، شدت جنگ و میزان تباهی بیش‌تر شد. وقتی نیروی طالبان افزایش یافت آن‎ها در تبانی با حلقات تروریستی چون القاعده به حملات یازده سپتمابر در آمریکا دست یازیدند. پس از اتفاق چنین رویداد‎هایی از سوی طالبان بود که هم مردم افغانستان و هم کشور‎های بیرونی طالبان را به‌عنوان یک گروه تروریستی شناختند و در پی برچسپ چنین شناسه‌‏ای بود که طالبان به کمک نیرو‎های ماموریت قاطع و ناتو از سوی ایتلاف شمال زمین‎گیر شدند.

مرحله‎ی دوم که از آن به‌عنوان دوره‎ی بازاحیای طالبان یاد کردیم، پس از آن شروع شد که دولت ایالات متحده امریکا تصمیم به کاهش شمار نیروهای نظامی‏انش در افغانستان گرفت. در حول و حوش سال 2006 میلادی بود که طالبان با حمایت خارجی پاکستان بار دیگر به انسجام نیرو و تلاش‌‏ها در راستای آغاز جنگ سازمان‎‏دهی‌شده پرداختند. «جمیز جویس یک ژنرال نیروی دریایی و فرمانده‎ی ارشد نیرو‎های ائتلاف از سوی ناتو، در برابر کمیته‎ی روابط خارجی سنا در 21 سپتامبر 2006 تأیید کرد که ستاد مرکزی طالبان در کویته باقی مانده است.»[4] طالبان با تجدید و بسیج قوا دوباره به حملات انتحاری، انفجاری و چریکی در برابر ارتش افغانستان و نیرو‎های خارجی روی آوردند. این وضع که تا کنون بیش‌تر از 14 سال را پیموده هنوز از سوی طالبان به‌گونه‎ی راهبرد نظامی و سیاسی ادامه‏ دارد.

طالبان از لحاظ فکری وابسته به مدارس مذهبی پاکستان می‎باشند. این مدارس از گذشته‎ها تا کنون به‌عنوان اصلی‎ترین خاستگاه فکری طالبان در میان دیگر منابعِ تغذیه‌ی فکری طالبان جایگاه ویژه را به خود اختصاص داده‌اند. طالبان برای آموزش‎های ابتدایی به سربازان فکری و نظامی‎شان مکانی بهتر از هر جای دیگر دو سوی خط دیورند را برگزیده‌اند. بنیه‎ی اقتصادی برای این مکان‎های امن طالب‎پروری از کشور‎های هم‌پیمانی چون عربستان سعودی و دیگران تمویل می‎شود. در مدارس یادشده برخی آموزش‎ها برای طالبان تلقین می‎شود تا آن‎ها برای مشروع‌دانستن جنگ از لحاظ فکری آمادگی عام و تام پیدا کنند. این آموزه‎ها به‌زعم خود طالبان بر بنیاد قاعده‌های شرعی اسلامی تنظیم می‎شوند که حکومت مرکزی کابل را کفری، نامشروع و مستعمره قلمداد کرده و جواز جهاد بر حق را علیه نظام موجود و حامیان خارجی آن به دانش‌آموزانش صادر می‌کند.

این‌که کدام کشور‎ها و سازمان‎های استخباراتی تا چه اندازه در چاق ساختن بنیه‎ی فکری و نیروی نظامی طالبان نقش دارند، امری است قابل درنگ و پژوهش که خارج از موضوع مورد بحث این نوشته است.

به‌تازگی توافق صلحی زیر نام «آوردن صلح به افغانستان» میان ایالات متحده امریکا و طالبان به امضا رسیده که به دلایل زیادی این توافق نمی‎تواند به صلح پایدار، صلح موقت و حتا آتش‌بس در افغانستان کمک کند.

حکومت وحدت ملی نیز ساختاری برآمده از فرایند گسترده تقلب است، این حکومت در شرایط کنونی از جایگاه مشروعی برخوردار نیست که به‌عنوان نماینده مردم برای مذاکره صلح با طالبان چانه‌زنی کند. مگر این همان حکومتی نیست که در برابر راه‌پیمایی جنبش رستاخیز تغییر در پیوند به اعتراضی که پس از انفجار موتر بم در چهار راهی زنبق اتفاق افتاد به روی معترضان شلیک کرد؟ مگر این همان حکومتی نیست که پس از تقریبا اتمام دوره‌ی کاری‎اش دست‎آوردی چون کشته‌شدن بیش از چهل پنچ هزار نیروی نظامی[5] و شمار بسیار بیش‌تر از افراد ملکی را به نام خودش ضرب زد؟ اما رییس‌جمهور این حکومت در واپسین روز‎های زمام‎داری‎اش تازه حاضر شده است بگوید که طالبان دشمن مردم افغانستان است، آن هم پس از این‌که طالبان او را به‌عنوان طرف مذاکره درباره‌ی صلح نپذیرفتند؟ مگر این همان حکومتی نیست که بار‎ها طالبان را مخالفان سیاسی افغانستان اعلام کرده است؟ مگر این همان حکومتی نیست که نماینده‎اش پس از رسیدن به قدرت توافقی اعلام کرد که در شمار زندانیان ترکیب قومی در نظر گرفته نشده است؟ با این وجود آیا ممکن است با این حکومت به‌عنوان طرف مذاکره با طالبان اطمینان خاطر داشت؟ با اطمینان قریب به یقین گفته می‎توان که شمار زیادی از نسل جدید افغانستان به این پرسش پاسخ منفی خواهند داد.

اضافه بر این حکومت کنونی افغانستان با شعار های زیادی از نوآوری و تغییر پا به عرصه وجود گذاشت، اما دیری نگذشت که همه‌ی این شعار‎ها چون سرابی بیش‌تر نمایان نشدند. شعار‎های چون زدایش فساد، آوردن نان به دسترخوان مردم و هزار یک تای دیگر. بابت همین بود که پیامد کار حکومت به اصطلاح تکنوکرات‎های برخوردار از حمایت غربی‎ها نارضایتی گسترده‏ی مردم را به همراه داشت، چهره‌های برجسته‎ی حکومت به اصطلاح فن‌سالار به عوض تطبیق شعار‎های‎شان بیش‌تر اهداف گروهی و شخصی‎شان را پیش گرفتند. تا آن‌جا که بازرس ویژه آمریکا برای بازسازی افغانستان (سیگار) فساد گسترده‌ی پولی بانوی نخست کشور را از بودجه‌‏ی اختصاصی حمایت و آگاهی زنان برملا ساخت. این نارضایتی‎ها خود یکی از عوامل عمده و توجیه مناسبی برای تقویت و ظهور دوباره طالبان بود.

با این همه، در سوی دیگر معادله به‌نظر می‌رسد طالبان نیز دست‌کم سه اختلاف عمده با حکومت کنونی و هم با بخش زیادی از مردم افغانستان دارند: مخالفت فکری، قومی و سیاسی.

o مخالفت فکری و ایدئولوژیک: مخالفین فکری طالبان به چند دسته متفاوت تقسیم می‌شوند:

• اولین دسته ازاین مخالفین را نسل نورسته‌ای در بر می‌گیرد که پس از جنگ‎های طولانی‎مدت داخلی ظهور کرده‌اند. اعضای این نسل با شکل‎گیری جو نسبتا امن که در این سالیان پسین به‌وجود آمد، به آموزش‎های رسمی (مکتب و دانشگاه) و آموزش‎های غیررسمی (مطالعه‌‏ی منابع چون کتاب‎های گوناگون، مقالات، سایت‎های انترنتی و اجتماعی و غیره) روی آورده و با استفاده از این منابع ذهنیت کثرت‎گرا و همه‎پذیر نزدشان ته‌نشین شده است.

• دومین گروه از مخالفان فکری طالبان را زنان در بر می‎گیرند. آن‌چنان که تجربه‎های مکرر نشان می‎دهد طالبان با حضور فعال و آزادی زنان در اجتماع به‌شدت مخالفت دارند. زنان که اکنون برخی‎های‎شان از آزادی‎های نسبی برخوردارند به‌شدت نگران پرت‌شدن به وضعیتی‌اند تا این اندک آزادی‎هایی را که هم اکنون نیز دارند، زیر نام صلح با طالبان از دست بدهند. شمار زیادی از زنان در زمان امارت اسلامی برخورد طالبان با زن را به یاد دارند. در آن هنگام حضور زنان محدود به چهار دیواری خانه بود. حق تحصیل، کار، حضور فعال در اجتماع، گزینش پوشش دل‏خواه و غیره را که نداشتند هیچ، حتا مورد اذیت و آزار و ضرب و شتم سربازان طالب نیز قرار می‎گرفتند. این در حالی است که اکنون زنان در نهاد‎های امنیتی، نهاد‎های قضایی، نهاد‎های ملکی و فعالیت‎های مدنی سهم قابل توجه را به خود اختصاص داده و به هیچ وجه از این موقف‎شان حاضر به عقب‌نشینی نیستند.

• سومین گروه که طالبان با آن‎ها مخالفت فکری دارند شماری از چهره‎های آموزش‌دیده‌ی غربی‌اند. این چهره‎ها که در بخش‎های نخست نوشته از آن‎ها به نام تکنوکرات‎ها (فن‌سالاران) یاد شد، اصلی را در بدنه‎ی حکومت فعلی به یدک می‌کشند. این‎ها بیش‌تر‎شان به‌شمول آقای اشرف غنی احمدزی قسمت زیادی از زندگی‎شان را در کشور‎های غربی سپری کرده و در همان‎جا آموزش دیده‌اند، با بسیاری از رسوم و رواج‎های مردمی آشنایی چندانی نداشته یا در کل بیگانه‌اند. به همین دلیل بیش‌تر‎شان با مردم پیوند چندانی ندارند و حتا از ترس طالب به زادگاه‎ها و ولایت اصلی‎شان هم سفر کرده نمی‎توانند.

• چهارمین گروه مخالف فکری طالبان پیش از امضای توافق‎نامه‎ی «آوردن صلح به افغانستان» خارجی‎های نظامی و ملکی بودند. آن‎ها تا کنون هم در افغانستان حضور دارند، هرچند که در توافق‎نامه مذکور ایالات متحده به طالبان تعهد سپرده که آن‎ها را تا مدت معینی از افغانستان بیرون می‌کند. در گذشته طالبان براساس آموزه‎های مذهبی اصلی‎ترین توجیه برای جنگ‎شان حضور نیروی‎های خارجی را می‏دانستند، زیرا همه خارجیان را به چشم اشغال‎گر، بیگانه، کافر و دشمن می‎شمردند. اکنون که در پی مذاکرات نفس‎گیر 18 ماهه با ایالات متحده آمریکا به توافق رسیده‌اند، اعلام کرده‌اند که با نیرو‎های امنیتی موجود در ساختار جمهوری اسلامی افغانستان جنگ‎شان را ادامه خواهند داد. معلوم نیست که برای این جنگ که جز تخریب دولت و اخلال نظم عامه پیامد دیگری ندارد، چه توجیه قناعت‌بخشی خواهند داشت؟

• شاید بتوان پنجمین و عمده‎ترین گروه را اهالی بزرگ‎شهر‎های کشور دانست که با زندگی قبیله‌ای طالبان نزدیکی چندانی ندارند. باشندگان این بزرگ‎شهر‎ها به‌ویژه پایتخت‌نشینان در برهه‎های گوناگون تاریخ معاصر افغانستان از یورش‎های سربازان واپس‎گرا آسیب‎های زیادی را متحمل شده‌اند. مخالفت با قواعد و اصول زندگی شهری را شاید بتوان یکی از جدی‎ترین مخالفت‎های همه‌ی گروه‎های مسلح جزم‎اندیش با بقیه شهروندان کشور دانست، مثلا لشکریان جهاد هنگام ورود‎شان به کابل در برابر زندگی شهری آن زمان ذهنیت دیگرستیز و بیگانه داشتند همین امر سبب شد که شمار زیادی از شهروندان کابل قربانی وضع به‌وجودآمده شوند. طالبان هم در دوران امارت اسلامی‎شان و هم پس از آن با مخالفت‎های شدید‎شان در برابر موسیقی، تصویر، آزادی بیان، حقوق زن و بسیاری از موارد دیگر عملا نشان دادند که هیچ اعتنایی به روال زندگی شهری ندارند و فرهنگ شهرنشینی برای‎شان پشیزی اهمیت ندارد. یکی دیگر از نمونه‎های اعمال جزم‎گرایانه طالبان را می‎توان محاکم صحرایی (بریدن گردن، مثله‌کردن، بردیدن دست و پا) یاد کرد که از هنگام ظهور این گروه به‌منظور پخش دهشت میان مردم در ملای عام به منصه‎ی اجرای گذاشته می‎شد. این نوع رفتار طالبان در آن زمان سبب شد تا از اهمیت زندگی شهری و فرهنگ شهرنشینی کاسته شده و این ارزش‎ها جای‎شان را با دهشت و خوف در روان جمعی بدل کنند.

o مخالفت قومی: تجربه‎‌ی گذشته‎ی حکومت امارت اسلامی طالبان و سازمان‎های تروریستی پس از آن زیر نام طالبان نشان داده است که این گروه در گرایش‎های قومی‎شان به‌شدت دچار سره‌کردن‎های قومی‌اند. از سوزاندن تاکستان‎های شمالی و جنگ‎های شدید این گروه با مردم شمال گرفته تا گروگان گرفتن مسافران هزاره در شاهراه‎های جنوب کشور و حملات به تکیه‌خانه‎ها و اماکن عمومی اقوام غیرپشتون همه‎اش گواه بر چیدمان قومی گروه طالبان میان اقوم پشتون و غیرپشتون است. در یک تقسیم‌بندی کلی مخالفان قومی طالبان را می‎توان به سه شاخه زیر دسته‌بندی کرد.

• نخست: شماری از احزاب و چهره‎های سیاسی که در زمان جنگ‎های داخلی دشمن سرسخت طالبان محسوب می‎شدند. این احزاب که شمار زیادی از اعضای برجسته‎شان اکنون یا در قدرت سیاسی سهیم‌اند یا سهم‎شان را به‌گونه‎ی غیرمستقیم از حکومت مرکزی می‎ستانند، خود نیز به سه گروه قومی تاجیک، هزاره و ازبیک تقسیم‌بندی می‎شوند که گستره‎ی نفوذ‎شان احزاب چون، جمعیت، وحدت و جنبش را در بر گیرند. پس از شکست طالبان در سال 2001 داعیه‎داران اصلی پیروزی همین احزاب و چهره‎های سیاسی بودند. در نشست بن نیز اعضای برجسته‌ی‎ همین احزاب بودند که بر سر قدرت توافقی با گروه‎های دیگر به تفاهم رسیدند

• دوم: نسل جدید از اقوام غیرپشتون که در شهر‎ها حضور دارند و با روایت قومی طالبان سر ستیز دارند. این گروه در بر گیرنده‌ی اندک‎شمار از جوانان تحصیل‎یافته قوم پشتون نیز می‎شود. شاید شمار این گونه مخالفان طالبان شامل کسانی می‎شوند که طرح ملی محفل انتظار را تا هنوز طرحی راه‎گشا برای چالش‎های افغانستان می‎دانند. طرحی که در آن زیاده‎خواهی و استفاده‎ی‎سوی شخصی و گروهی از نشانی اقوام ساکن در افغانستان مردود دانسته شده، قدرت غیرمتمرکز و فدرالی را به‌عنوان گزینه‎ی بدیل برای ساختار حکومتی مرکز‎گرا پیشنهاد می‎کند. در این طرح به میزان آگاهی و رسالت شهروندان توجه جدی شده و از تعادل سهم اقوام ساکن در افغانستان در قدرت سیاسی به‌گونه‎ی آشکار سخن رفته است. طراحان مسأله‎ی ملی به‌ویژه طاهر بدخشی در یکی از برهه‎های خاص تاریخی دریافتند که مشکل اساسی و عمده‎ی افغانستان نه آن‌چنان که بسیاری از جریان‎های چپ زمانه می‎پنداشتند تنها نابرابری طبقاتی بلکه نابرابری قومی نیز است. نوسانات که در مناسبات قدرت سیاسی پس از ارایه‎ی این طرح رونما شد به موارد زیادی از طرح مذکور مهر صحه گذاشت. به‌ویژه جدال در میان جریان‎های چپی خلق و پرچم، جنگ‎های داخلی احزاب و جریان‎های اسلامی و تنش‎های جدی انتخاباتی در این واپسین سال‎ها به‌گونه‏‎ی صریح حکایت از منازعه‎های قومی بر سر رسیدن به قدرت سیاسی را دارد. پیشنهاد این طرح این است که مشکلات افغانستان نه بر کتمان‎کاری و پرده‎پوشی بلکه با برجسته‌سازی و پردازش می‎توانند قابل حل باشد.

• سوم شمار زیادی زنان فعالی که هویت قومی غیرپشتونی دارند. طالبان از همان آغاز ظهور، تا هم اکنون به صورت ویژه‌‎ی هویت قبیلوی را با خویش حمل می‎کنند. این هویت قبیلوی با در نظرداشت اصول پشتونوالی ساحت گسترده‎ی از نفوذ طالبان را نیز به خود اختصاص داده است. بنابر همین دلیل در یک مقایسه نسبی میان اقوام گوناگون افغانستان در حال حاضر کم‌ترین فرصت برای فعالیت، به زنان قوم پشتون میسر می‌شود. بنابرین در وضعیتی که طالبان بار دیگر در قدرت سیاسی سهیم شوند این زنان اقوام غیرپشتون خواهند بود که به‌عنوان یک جناح مخالف سرسخت یا آزادی‎شان سلب خواهد شد یا بهای فروانی برای آزادی‎های فردی‎شان پرداخت خواهند کرد.

o مخالفت سیاسی: این برای هیچ کس پوشیده نیست که یکی از عمده‌ترین عوامل جنگ کنونی طالبان در پهلوی عوامل دیگرش کسب قدرت سیاسی است، طالبان خواهان برگشت دوباره‌ی امارت اسلامی با تمام سازوبرگ‎های حکومتی‌اش هستند. در توافق‎نامه صلح میان طالبان و امریکا مهر تأیید کاملی بر این مدعاست. حکومت طالبانی همان حکومتی خواهد بود که با ستون شرعیت اسلامی استوار بوده و از مزایای قوانین و قواعد اسلامی مطابق تفسیر و میل خود‎‏شان برخوردار باشد. این نیز برای طالبان اهمیت دارد که زعامت حکومت‎شان را باید یک کسی از قوم پشتون عهده دار باشد. بنابرین سه گروه را می‎توان در زمره‏ی مخالفین سیاسی طالبان به شمار آورد. نخست آن‏هایی که هم از لحاظ فکری هم از لحاظ قومی با طالبان در ستیز هستند. دوم آن‌هایی که از لحاظ قومی با طالبان تبانی ندارند، اما از لحاظ فکری با آن‏ها در یک بستر محسوب می‎شوند. سوم آن‎هایی که از لحاظ قومی با طالبان هم‎سویی دارند، اما از لحاظ فکری با آن‎ها در مخالفت قرار دارند.

• گروه نخست به دو گرو دیگر تقسیم‎بندی می‎شود که در ذیل به آن‎ها پرداخته شده است. در نخستین گام مخالفان سیاسی طالبان، جریان‎ها و چهره‎های از اقوام غیرپشتون هستند که گرایش‎های مذهبی بنیاد‎گرایانه ندارند. در این میان می‎توان هم شمار زیادی از جوانانی را محسوب کرد که پس از سقوط امارت اسلامی طالبان ذهنیت‎شان شکل گرفت و هم احزابی چون کنگره ملی را که نیز پس از حکومت طالبانی روی کار آمد و از لحاظ قومی و فکری با طالبان سر نا‎سازگاری دارد.

 نخست جوانانی که از آن‎ها می‎توان به‌عنوان نسل نو نیز یاد کرد. شمار زیادی از این نسل در مناطق بیرون از حوزه نفوذ طالبان زیست داشتند/ دارند. قسمت بیش‌تر جغرافیای‎زیستی این نسل در حوزه‎ی شمال، مناطق غربی و پایتخت افغانستان موقعیت دارد و باشندگان این موقعیت‎های جغرافیایی بیش‌تر‎شان از لحاظ هویتی نیز به اقوام غیرپشتون (تاجیک، هزاره و ازبک) مربوط می‎شوند.

از لحاظ فکری نیز ذهنیت نسل پس از طالبان با ذهنیت طالبانی از بنیاد مخالف است. ظرفیت اصلی و قابل توجه که اکنون می‎تواند در برابر فکر و خواست طالبانی سد شود همین ظرفیت بالقوه نسل پس از طالبان خواهد بود. نمونه‎های از مخالفت در مورد سیاست‎های قومی را در جریان‎های اعتراضی چون رستاخیز تغییر و جنبش روشنایی به وضوح می‎توان شاهد بود. مثلا در جنبش رستاخیز مردم خواهان تغییر ساختار سیاسی حکومت به‌منظور تمرکز‎زدایی از قدرت تک‎فردی و تک‎قومی بودند و در جنبش روشنایی نیز مردم شعار «مسأله‎ی ما برق نیست، فرق است» را با خود یدک می‎کشیدند. قدرتی که به بهانه‎ی ریاست‌جمهوری در یک توافق سیاسی در دستان فردی خاصی مانند اشرف غنی احمدزی متمرکز شده بود، سبب شد تا ذهنیت قوم‎گرایانه‎ی شخص خاصی با در نظرداشت جایگاهی که قانون اساسی به رییس‌جمهور اعطا کرده است، کسب مشروعیت کرده و در بسا موارد به استبداد رای پهلو بزند. همین رییس حکومت وحدت‎ملی که در نزد کشور‎های خارجی به‌عنوان مرجع قدرت و نماینده‎ی مردم افغانستان به رسمیت شناخته شد و در تصمیم‎گیری‎ها و عملکرد‎های درون‎کشوری گرایش‎های قومی‎اش بر امور عقلانی می‌چربید. رییس حکومت وحدت ملی در آغاز حکومت‏داری‎اش در برابر عملکرد‎های انتحاری و افکار انتحارپرور طالبانی به‌دلیل نزدیکی‎های قومی بیش از اندازه از خود نرمش نشان داد تا جایی که با طالبان آتش‌بس یک‌سویه را اعلام کرد و تمام سربازان طالبان با صلاح دست‌داشته‎شان در روز‎های معین به شهر‎ها سرازیر شدند. هر چند که اعتراض‎های مردم در جنبش‎های اجتماعی چون رستاخیز و روشنایی که بیش‌تر به نیروی نسل نو اتکا داشتند، در برابر حکومت وحدت ملی بود، اما خواست هر دو اعتراض آشکارا بر علیه خواستی بود که از لحاظ قومی و فکری خواست طالبان پنداشته می‎شد.

 یکی از جریان‎های که سرسخت مخالف موضع قومی و فکری طالبان در افغانستان به‌شمار می‎آید، شماری از احزاب که صورت سازمان‌یافته دارند، است. یکی از بهترین نمونه‌های این دسته، حزب کنگره ملی افغانستان است. این حزب نیز خواهان رفع نزاع قومی در افغانستان از راه‎های مسالمت‎آمیز است. حزب کنگره‎ی ملی با در نظر داشت وضعیت کنونی کشور خواستار طرح فدرالی نظام حکومت‎داری به‌منظور حفظ سهم نیروی‎های مختلف سیاسی و نظامی در بدنه‎ی حکومت افغانستان است. حزب کنگره‏ی ملی خواهان تغییر نام افغانستان از صورت تک‎قومی آن به نامی است که بتواند تمام اقوم کشور را در بر بگیرد. به همین گونه همچنان خواهان تعدیل قانون اساسی به‌منظور احترام به هویت‎های متنوع کشور به‌جای هویت تحمیلی افغان بر اعضای دیگر هویت‎هاست. تمام این خواست‎ها از لحاظ قومی شدیدا در برابر خواست برتری‌جویانه‎ی قومی طالبان است. از لحاظ فکری نیز حزب کنگره ملی در خط مخالف فکر طالبانی قرار دارد. اعضا و هواداران این حزب خواهان آزادی بیان، آزادی باور، برابری حقوق زن و مرد و موارد زیاد دیگر هستند که طالبان با هیچ یک از آن‎ها سر سازش و توافق ندارند.

• در حال حاضر طالبان سرسخت‎ترین مخالفان سیاسی‎شان را بازماندگان ائتلاف شمال می‎دانند. رهبران و اعضای این ائتلاف که از لحاظ اداری-سیاسی دارای بیش‌ترین نیروی بشری در سطح کشورند. از لحاظ فکری تفاوت‎های بسیار عمیق و بنیادین با طالبان ندارند هرچند که در حال حاضر موقف‎گیری‎های‎شان در ارتباط با بسیاری از ارزش‎های جهانی نسبت به گذشته به میزان زیادی تعدیل یا تلطیف شده است، اما در بنیه‏ی فکری‎شان برخی مشترکاتی با طالبان نیز دارند. شمار زیادی از چهره‎های برجسته‎ی این دسته که به گونه‏ی وسیع در بدنه‏ی حکومت سهیم‌اند از لحاظ قومی در جبهه‎ی مخالف طالبان قرار دارند. از آن‌جایی که اعضا و هوداران این دسته از مخالفینِ طالبان اعم از تاجیک و ازبک و هزاره در ارتش کنونی، نهاد‎های دولتی، پالیسی‎سازی‎های سیاسی و تصمیم‎گیری‎های حکومتی سهم و نفوذ فراوان دارند و در نبرد‎های رویاروی با طالبان مواجه‌اند. طالبان تا هنوز آن‎ها را به‌عنوان رقبای اصلی خویش برای رسیدن به قدرت سیاسی می‎دانند.

نتیجه

تعریف چندگانه‏ از چشم‎انداز آینده‏ی افغانستان در میان طالبان، چهره‎های برجسته‏ی سیاسی مخالف حکومت، نسل نو افغانستان و سران حکومت فعلی وجود دارد. این تعریف‎ها در بسیاری از موارد به‌ویژه میان طالبان و سه گروه دیگر برخی از اختلاف‎های جدی دارند که به تضاد شدیدی انجامیده است. طالبان خواهان حکومتی مطابق با معیار‎های سنتی‌اند که در آن هیچ امر خلافی قابل بخشش نبوده و مطابق اصول و قواعد همان حکومت مجازات ویژه خودش را خواهد داشت. درحالی‌که تصویر آرمانی افغانستان برای سه دسته‎ی دیگر تفاوت بنیادین با این نوع خوانش دارد. روایت شماری زیادی از چهره‎های سیاسی مخالف حکومت وحدمت ملی در واپسین کارزار‎های انتخاباتی‎شان برای رسیدن به کرسی ریاست‌جمهوری حکایت از افغانستانی دارد که در آن ساختار‎های حکومتی‎شان با نحوه‏ی حکومت تک‎محورانه‎ی کنونی تفاوت‎های زیادی داشته و با اصول و قواعد دموکراتیک نیز هم‌خوانی داشته باشد. اصول دموکراتیک یعنی اصولی که طالبان با آن به هیچ وجه کنار نخواهند آمد. نسل نو افغانستان تصویری آباد، پیشرفته و بااقتداری از افغانستان در نظر دارند که در آن مردم از امنیت کامل برخوردار بوده و تمرکز زدایی، کثرت‎گرایی و همدیگر‎پذیری از شرایط عمده‌ی آن به‌شمار می‎آیند. آنچه به‌ویژه زیر عنوان تمرکز‎زادیی و کثرت‎گرایی جمع می‎آید موقف این دسته را با گروه‎های دیگر به‌ویژه با طالبان مشخص می‎سازد. رییس حکومت وحدت ملی در برنامه‎ای دور دوم انتخابات ریاست جمهوری‏اش حکومت آینده‎ی افغانستان را نظامی متمرکز دانسته بود؛ نظامی که در آن قانون اساسی به صلاحیت‎های رییس‌جمهور را به اندازه‏ای افزوده است که موقف وی را برابر به موقف یک شاه خودکامه ارتقا بخشیده است. رییس حکومت وحدت ملی به ظاهر با آنچه مولفه‎های دموکراسی پنداشته می‎شود هم‎نوایی داشته و خودش را داعیه‎دار این مولفه‎ها می‎داند. از آن جمله می‎توان از مولفه‎های چون آزادی بیان، فن‎سالاری، احترام به حقوق بشر و بسا موارد دیگر یاد کرد. هر‌چند که این داعیه از سوی شخص اشرف غنی و در برابر رسانه‎ها مورد نقض قرار گرفته، اما تنها موردی است که می‎تواند مسیر روایت او برای افغانستان را از روایت طالبان متمایز کند. آنچه در این‌جا به‌طور نمونه از آرمان‎شهر چند گروه متفاوت برای افغانستان آینده یادآوری شد همه نشان‌دهنده اختلاف‎نظر‎های عمیق و در بسا موارد متضادی است که حاصل جمع آن زیر یک چتر ناممکن می‎نماید. با این همه هر گروه برای آنچه روایت اصلی‎اش است به هر ابزاری متوسل می‎شود تا با استفاده از سلاح یا به وسیله لابی‌گری‎های داخلی و بیرون اذهان را به نفع خودش رقم بزند.

این‌که ما با تنوع سلیقه‎های سیاسی و فکری در افغانستان مواجه‌ایم امر پسندیده است، اما به این سلیقه‎ها و ایدیولوژی‎ها به اندازه‎ای ارجحیت داده شده که در روان افراد بدل به باور شده و تقدیس‌پنداری شده است. این سلیقه‏ها و ایدئولوژی‏های سیاسی با اصدار از مرجعی تقدیس شده‎شان و آنگاه که از قوه به فعل رسیدند تنها مجوز‎های حقیقی می‎شوند که از آن باید پیروی کرد و در صورت خلاف‎ورزی از آن‎ها متخلفین مورد سرکوب و سرزنش قرار خواهند گرفت، بالاخره پیامد این تشتت منجر به وضعی می‎شود که همه با همه درگیر خواهند بود. این تجربه‎ی مکرری است که باشندگان افغانستان در گذشته‎ها نیز طعم تلخ آن را چشیده‌اند. وقتی که حفیظ‌الله امین به‌عنوان نماینده‎ی چپ رادیکال به کرسی قدرت دست یافت، تمام مخالفان حزب دموکراتیک خلق را به بهانه‎ی دشمنان انقلاب یا به زندان افگند یا از دم تیغ کشید. فاجعه از این گونه در زمان به قدرت رسیدن طالبان زیر عنوان روایت بنیاد‎گرایانه‎ی اسلامی نیز بار دیگر نقاب تکرار به رخ کشید. اما آنچه در این میان بیش‌تر اوقات نا‎دیده گرفته شده تساهل، مدارا، احترام به تنوع و کثرت‎گرایی است. کثرت‎گرایی به مفهوم واقعی‎اش تا اکنون در هیچ برهه‎ای از تاریخ افغانستان تجربه نشده و تا هنوز ظرفیت و بستر چنین ذهنیتی در افغانستان شکل نگرفته است. جامعه متکثر افغانستان از لحاظ زبانی و نژادی هم اکنون بیش‌تر از هر مورد دیگر نیاز به همدیگرپذیری و مدارا دارد.

همدیگرپذیری و تساهل در جغرافیای کنونی افغانستان نیاز به ذهنیت‌سازی، بسترسازی و کار درازمدت دارد. صلح در صورتی پایدار خواهد بود که ما از لحاظ فکری بستر آماده‎ برای صلح را تا اندازه‎ای فراهم کرده باشیم، در غیر آن هرچه از پیمان صلح به‌دست خواهد آمد، بهای بیش‌تر از آنچه خواهد داشت که طی سالیان متمادی مردم در وضعیت جنگی دارند می‌پردازند؛ یعنی از آزادی، عدالت، پیشرفت، همدیگرپذیری، حقوق مدنی، امنیت و آرامش دورماندن. با این همه به‌تازگی پس از امضای توافق‌نامه صلح طالبان و امریکا طالبان در نظر دارند که شرایط مطلوب‎شان را با اعمال قوه‎ی قهریه نه به‌گونه‌ی مسالمت‌آمیز و از طریق مذاکره با حکومت وحدت ملی، به کرسی بنشانند.

هر چیزی که برای بسترسازی به رسیدن به وضعیت صلح‎آمیز ربط دارد، بیش‌تر با انسان‎های از نسل جدید افغانستان گره خورده است. همان انسان‎های که با تلاش و توانایی امید رسیدن به صلح را در یاد‎ها زنده خواهند کرد؛ همان شهروندان شرافتمندی که از هر قوم نژادی برای این مهم همت خواهند گماشت؛ همان‎هایی که ارزش‎های والای انسانی برای‎شان قابل حرمت خواهد بود. آنگاه است که ممکن می‎شود آیندگان ما به زندگی مسالمت‎آمیزی دست یابند. زندگی‌ای که در آن صلح پایدار حاکم باشد. اما در حال حاضر در مذاکرات صلح از این چند جناح مخالفی که در بالا یاد شد، فقط همین نسل نو هستند که هیچ نماینده برای چانه‌زنی ندارند و کسانی که اکنون این گونه نسل نو افغانستانی را فراموش کرده، نادیده گرفته، قربانی کرده و از نیروی‎شان بهره‌کشی می‎کنند، روزی می‎رسد که بهای این همه جفای‎شان را نیز پرداخت خواهند کرد.


[1]– صلح‏نامه، فصل‎نامه عملی-تخصصی، سال اول، شماره سوم، خزان 1395، نشر گوهر شاد.

[2]– مروری بر بزرگترین نبرد‎ها و کشمکش‎های نظامی در تاریخ، سایت اصالت

[3]– مروری بر بزرگترین نبرد‎ها و کشمکش‎های نظامی در تاریخ، سایت اصالت

[4]– نقش حمایت خارجی در احیای طالبان در افغانستان، فصل نامه مطالعات شبه قاره دانشگاه سیستان و بلوچستان سال پنجم، شماره شانزدهم، پاییز 1392

[5]– غنی: چهل و پنچ هزار نیروی افغان در چهار سال گذشته شده‎اند، سایت بی بی سی فارسی

+++
«کمپین همدلی: کرایه خانه قانونا نصف شود» در روزهای دشواری که همه درگیر ویروس کرونا یا COVID-19 هستیم، برای گسترش همدلی، همکاری و همدردی میان مردم و به‌ویژه میان مالک و مستأجر راه‌اندازی شده است. در این کمپین از مالکان خانه‌های مسکونی می‌خواهیم که با همدلی و همیاری، از ماه حمل تا پایان وضعیت کنونی، کرایه ماهوار را کم کنند. حامیان این کمپین درحالی‌که می‌دانند شماری از مالکان پیش از این اقدامات انسانی و درخور ستایش انجام داده‌اند، تأکید می‌کنند که کرایه‌های ماهوار خانه‌ها حداقل نصف شود. برای امضای این دادخواست به این آدرس رفته پس از امضا آن‌را با دوستان خود شریک سازید:

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *