کشور در لبه‌ی پرتگاه؛ مقصر کیست؟

کشور در لبه‌ی پرتگاه؛ مقصر کیست؟

هدایت عصیان

انتخابات ریاست‌جمهوری که قرار بود بازی پینگ‌پانگ حکومت وحدت ملی را پایان بخشد و حکومت جدیدی را رقم بزند تا گفت‌وگوی صلح را به نتیجه برساند، بحران جدیدی ایجاد کرده است؛ بحرانی که افغانستانِ بی‌ثبات را در لبه‌ی پرتگاه قرار داده است. خطر جدی است و اختلاف‌ها عمیق. انتخاباتی که در دوره‌ی قبل باعث تشکیل «حکومت دوسره‌ی وحدت ملی» شد، این بار دو رییس‌جمهور از درون آن سر برآورده است.

میانجی‌گری‌ها میان دو تیم رقیب مدعی پیروزی در انتخابات، تا کنون بی‌نتیجه بوده است و مداخله وزیر خارجه امریکا که در انتخابات قبلی گره‌گشای بحران انتخابات شد، این بار نه‌تنها گرهی از دعوای دو تیم نگشوده، بلکه قطع یک میلیارد دالر کمک مالی این کشور را در پی داشته است. این کاهش کمک که ظاهرا مجازاتی برای رهبری سیاسی افغانستان است، در واقع ضربه‌ی بزرگی به اقتصاد نیمه‌جان افغانستان وارد کرده است. دود آتشی که اختلافات سیاسی ایجاد کرده، فعلا به چشم مردم این کشور می‌رود که از بی‌ثباتی کشور به ستوه آمده‌اند. در شرایط بحرانی فعلی، رهبری سیاسی افغانستان متأسفانه چشم خود را بر واقعیت‌ها بسته است. اشرف غنی وزیرهای جدید معرفی می‌کند و عبدالله اولتیماتوم ده‌روزه صادر کرده است.

در این نوشته به‌صورت فشرده به این پرداخته می‌شود که بحران سیاسی موجود نتیجه‌ی کدام اشتباهات است. چه تصمیم‌های غلط و تصورات واهی ما را به این‌جا رساند. شاید فکر کنید در چنین شرایطی دنبال مقصرگشتن مشکلی را حل نمی‌کند، اما در واقع تنها راه حل معقول و مناسبی که می‌تواند گره‌گشای بحران فعلی باشد، این است که رهبری سیاسی افغانستان که فعلا در حد رقابت‌های کودکانه تنزل کرده است، از چنبره‌ی خیالات واهی بیرون بیایند، نگاهی به گذشته بیندازند، به راهی که پیموده‌اند بیندیشند و برای جبران اشتباهات خود تصمیم‌های عقلانی بگیرند.

وقتی انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2014 با رسوایی و تقلب همراه شد و در نتیجه حکومت وحدت ملی بر مبنای یک موافقت‌نامه سیاسی میان دو تیم عمده رقیب شکل گرفت، انتظار مردم افغانستان و جامعه جهانی این بود که دو تیم با عقلانیت سیاسی با همدیگر همکاری کنند، اختلافات‌شان را حل کنند و راهی برای عبور افغانستان از بی‌ثباتی پیدا کنند. ضعف رهبری سیاسی اما باعث شد که این انتظار ها به یأس مبدل شوند. توافق سیاسی میان دو تیم به‌صورت درست عملی نشد. تنها ثمره‌ی این توافق سیاسی، تقسیم قدرت بود و بازی موش و پشک ارگ و سپیدار. این ضعف رهبری باعث ایجاد شکاف میان اقوام، قربانی‌شدن بی‌حساب و کتاب نیروهای امنیتی، ادامه فساد در نهادهای دولتی، قدرت‌گرفتن طالبان، ناامیدی جامعه جهانی، افزایش مداخله کشورهای همسایه، ضعف موقعیت افغانستان در سطح بین‌المللی و در آخر رسوایی در انتخابات و خواندن فاتحه مردم‌سالاری بود.

هزینه‌ی این مسخره‌بازی در سطح سیاسی را مردم پرداختند. رهبران سیاسی به‌جای حساب پس‌دادن به مردم، به دروغ‌پردازی روی آوردند و با چشم‌بستن بر واقعیت‌ها، اتاق فکر دروغ‌سازی ساختند و به مردم دروغ گفتند. اشرف غنی به‌عنوان رییس‌جمهور در حکومت وحدت ملی مسئول درجه‌اول ناکامی‌های این حکومت است. داکتر عبدالله که در چهار سال حکومت وحدت ملی، فقط شیک پوشید و حرف زد، نیز مقصر درجه دوم است.

اشرف غنی به‌عنوان شخص اول حکومت وحدت ملی می‌توانست در فردای توافق‌نامه سیاسی، داکتر عبدالله را در کنارش قرار دهد، از اختلافات تیمی عبور کند، در سطوح مختلف اعتمادسازی کند، قدرت را میان اقوام مختلف توزیع کند، شکاف‌های قومی را ترمیم کند، به‌عنوان یک رهبر سیاسی خطاب به ملت با قدرت و با بزرگ‌منشی سخن بگوید، ملت چندپارچه را از بدخشان تا قندهار، از نورستان تا هرات و از جوزجان تا بامیان متحد کند، دست دزدان و فاسدان را کوتاه کند، به نیروهای امنیتی روحیه بدهد و با یک ملت متحد در برابر طالبان با قدرت حرف بزند. اگر اشرف غنی چنین رهبری‌ای از خود نشان می‌داد، امروز نه خود و نه مردم افغانستان چنین زار و زبون بودند. امریکا و جامعه جهانی از او حساب می‌بردند، مردم حمایت‌اش می‌کردند و در گفت‌وگوهای صلح در حاشیه نمی‌ماند.

متأسفانه اشرف غنی چنین نبود. او از روز اول، دغدغه‌اش این بود که در زندانی‌کردن مردم افغانستان در زندان بگرام عدالت رعایت نشده است. اشرف غنی به این فکر نمی‌کرد، که با ایجاد اتحاد میان مردم و کنارگذاشتن دید قومی می‌تواند به مصالحه‌ی ملی برسد؛ مصالحه‌ای که نتیجه‌ی آن می‌توانست صلح، وحدت و همدلی مردم در سطح ملی باشد. راه میان‌بری برای این پیچیدگی‌های سیاسی وجود نداشت و ندارد. اشرف غنی به‌جای متحدکردن ملت افغانستان به طالبان امتیاز داد. زندانی‌های طالب را آزاد کرد و پیشنهاد گفت‌وگوی بدون پیش‌شرط به طالبان را داد. وقتی طالبان او را جدی نگرفتند، تنها کاری که می‌توانست عصبانی‌شدن و فریادزدن بر طالبان در سخنرانی‌هایش بود.

اشرف غنی با یک دید فرصت‌طلبانه دوستم را معاون اول‌اش انتخاب کرد، اما به‌جای استفاده از نفوذ مردمی دوستم در شمال بر علیه طالبان، پس از گذشتن از انتخابات، با دسیسه‌سازی تیم‌اش او را از دایره قدرت راند و تبعید و بالاخره خانه‌نشین کرد. اشرف غنی و تیم متوهم سیاست‌دان‌اش در بی‌اعتبارکردن ریاست اجراییه لحظه‌ای درنگ نکرد، عبدالله را بلاک و محمد محقق را از شورای امنیت ملی اخراج کرد. نمایندگی هزاره‌ها در حکومت وحدت ملی به قانون‌نوشتن سرور دانش و معاش‌گرفتن خیل مشاوران قناعت‌پیشه‌اش خلاصه شد. اشرف غنی از دزدی‌های کلان چشم پوشید، اما برای این‌که به جامعه جهانی نشان دهد که با فساد مبارزه می‌کند عبدالرزاق وحیدی را به اتهام استخدام‌های غیرقانونی چندین بار محاکمه کرد که در نوع خود کار عجیب است.

واقعیت این است که قبای رهبری یک جامعه در حال بحران و بی‌ثباتی بر قامت اشرف غنی بسیار بزرگ بود. حامد کرزی در رهبری 13 ساله‌اش از حکومت موقت تا دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش کم فرصت‌سوزی نکرد، اما پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2014، مردم افغانستان و به‌خصوص طبقه درس‌خوانده به اشرف غنی که دانش‌آموخته دانشگاه کلمبیا و متخصص دولت‌سازی و تحول اجتماعی بود، دل بستند تا او کشتی شکسته‌ی افغانستان را به ساحل امن برساند، اما اشرف غنی متأسفانه با توهمات خودساخته‌اش هر روز کشور را به سمت سراشیبی سقوط نزدیک‌تر کرد.

افغانستان تنها کشور بحران‌زده‌ی جهان نیست. مروری بر تاریخ تحولات سیاسی در سطح بین‌المللی نشان می‌دهد که ملت‌های زیادی بحران‌های متفاوتی را تجربه کرده‌اند، اما رهبری واقعی عامل پیروزی ملت‌ها شده است. رهبران بزرگ پرچمدار عبور ملت‌ها از بزنگاه‌های تاریخی است. رهبران که با دید وسیع، تصویر کلان منافع جامعه را ببینند، از منافع تیمی و گروهی عبور کنند و آینده‌ی یک ملت را شکل دهند. چنین چیزی را آیا می‌توان از رهبری سیاسی فعلی افغانستان انتظار داشت؟ واقعیت‌ها متأسفانه برعکس این را نشان می‌دهد.

در کشورهای توسعه‌یافته، سیاست ابزاری برای رفاه جامعه پنداشته می‌شود. رهبران سیاسی که اغلب وقت کافی برای تحلیل اوضاع ندارند و بیش‌ترین وقت و انرژی‌شان صرف کارهای اجرایی و رهبری سازمانی می‌شوند، به دانشمندان، پژوهش‌گران و روزنامه‌نگاران این حوزه گوش فرا می‌دهند تا تصمیم‌های درست و واقع‌بینانه بگیرند. در افغانستان آن‌چنان که دیده می‌شود، مبنای تصمیم‌ها منافع و علایق شخصی، تیمی و قومی است. پیامد این لجاجت و کوته‌بینی چیزی جز بحران‌آفرینی نمی‌تواند باشد.

بحران ناشی از انتخابات در شرایط دشوار فعلی که با بحران گسترش ویروس کرونا و گفت‌وگوهای صلح همراه شده است، در صورت عدم کفایت رهبران سیاسی می‌تواند تیر خلاصی بر پیکر نیمه‌جان افغانستان باشد. در شرایطی که افغانستان از چند جانب با بحران رو‌به‌روست، اشرف غنی سرگرم تشکیل کابینه است و عبدالله مصروف هشداردادن و اولتیماتوم صادرکردن. اختلافات دو تیم متأسفانه عمیق و حل‌ناشدنی به‌نظر می‌رسد. عبدالله خواهان ابطال نتیجه انتخابات است و اشرف غنی عبدالله را اصلا مستحق شمولیت در قدرت نمی‌داند. در چنین شرایطی لجاجت رهبری دو تیم چیزی جز بحران بیش‌تر، هرج‌ومرج و سرانجام جنگ داخلی را در پی نخواهد داشت. ملت افغانستان که چیزی برای از دست‌دادن ندارد، اگر این بار به طالبان و گروه‌های تروریستی نبازند به اشرف غنی و عبدالله خواهند باخت.

+++

«کمپین همدلی: کرایه خانه قانونا نصف شود» در روزهای دشواری که همه درگیر ویروس کرونا یا COVID-19 هستیم، برای گسترش همدلی، همکاری و همدردی میان مردم و به‌ویژه میان مالک و مستأجر راه‌اندازی شده است. در این کمپین از مالکان خانه‌های مسکونی می‌خواهیم که با همدلی و همیاری، از ماه حمل تا پایان وضعیت کنونی، کرایه ماهوار را کم کنند. حامیان این کمپین درحالی‌که می‌دانند شماری از مالکان پیش از این اقدامات انسانی و درخور ستایش انجام داده‌اند، تأکید می‌کنند که کرایه‌های ماهوار خانه‌ها حداقل نصف شود. برای امضای این دادخواست به این آدرس رفته پس از امضا آن‌را با دوستان خود شریک سازید:

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *