مکتب بودیسم در قرن ۲۱ بار دیگر موضوعیت یافته است. برای این امر شاید بتوان دلایل فراوان را برشمرد، اما آنچه که بیش از همه گویا بهنظر میرسد، این نکته است که مسأله «رنجِ زیستن» که دستوپای بشر را در قرن حاضر بسته، در مکتب بودیسم کانونیترین مسأله میباشد. (برای فهم بهتر این موضوع به آمار فزاینده خودکشیها توجه کنید). به عبارت دیگر، پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی و متناسب با آن افزایش میزان نارضایتی بشر از زندگی و نداشتن آرامش ذهنی زمینه را برای ظهور دوبارهی دینی چون بودیسم آماده کرده است، زیرا بودیسم دین و یا طریقتیست که در آن چگونگی تسلط یافتنمان بر ذهن و بازداشتن آن از امیال و خواهشهای بیپایان مورد واکاوی قرار میگیرد. در نوشتار پیشرو تلاش میکنم تا حد امکان مخاطبان این یادداشت را با زندگی و آموزههای بودا آشنا کنم.
گوتمه سیدرته (که در جهان به نام بودا شهرت یافت) یک شاهزاده هندی بود که در قرن پنجم قبل از میلاد میزیست. وی خود را بودا مینامید که به معنای «بیداردل» و «روشنییافته» است. گوتمه سیدرته کسی بود که به واسطه طیکردن طریقتهای سخت فیزیکی و ذهنی به این مرتبه نایل شده بود. پس گفته میتوانیم که «بودا» در واقع آخرین مرتبهای از آئین بودیسم است که یک فرد میتواند به آن دست یابد.
از آنجایی که بودا یک شاهزاده بود از تمام آسایش و تسهیلات ممکن برای یک زندگی شهنشاهی برخوردار بود. بر حسب روایت تاریخ، گوتمه سیدرته از چنان نعماتی برخوردار بود که بهصورت کامل از واقعیتهای زندگی و تغییرات طبیعت بیخبر مانده بود. پدر بودا محیط زندگی پسرش را طوری آماده میکرد که بودا حتا متوجه تغییرات اقلیمی نمیشد. بودا در چهار فصل مختلف سال در مکانهای مختلف بهسر میبرد؛ فصلهای سرد را در محیط گرمسیر و فصلهای گرم را در محیط سردسیر. برخورداری از چنین ناز و نعمت باعث شده بود که بودا به یک درک بهشدت ایدئال از زندگی دست یابد. او فکر میکرد که زندگی برای همه اینگونه سپری میشود و هیچکس روی بدبختی و رنج را نمیبیند. اما همین زندگی یکنواخت کمکم تبدیل شد به یک زندگی کسلکننده و ملالآور. همین طرز زندگی بود که سوالات فراوان را در ذهن شاهزاده خلق کرد و پای او را به محیط بیرون از قصر کشاند.
بودا در سن ۲۹ سالگی از محیط یکنواخت و خستهکننده قصر بیرون شده و با واقعیتهای زندگی درگیر میشود. زمانیکه بودا از قصر بیرون میشود با چهار مورد نهایت تکاندهنده آشنا میشود. اتفاقاتی که باعث دگرگونی بودا میشود. هرچند اتفاقات معمولی است، اما از آنجا که بودا با این چیزها آشنایی نداشته، برایش بسیار متأثرکننده تمام میشوند. بودا در اولین مورد با یک پیرمرد روبهرو میشود، اما چون تا به حال هیچگاه انسانِ پیر را ندیده بود و تصوری از این نداشت که آدمی روزی پیر و فرسوده میشود، با حیرت از همراهانش میپرسد که این چیست؟ دقت کنید! بودا نمیگوید این «کیست» بلکه میگوید این «چیست»؟ این یعنی که بودا اصلا متوجه این واقعیت نیست طرف مقابلش یک انسان است و نه چیزی دیگر. مواجهه بودا با این واقعیت بهشدت او را تحت تأثیر قرار میدهد و بعد از آن با این مسأله درگیر میشود که من هم روزی مثل این مرد پیر و فرسوده خواهم شد. اما راه چاره چیست؟ ظاهرا کسی چیزی نمیداند. اتفاق بعدی برای بودا رخ میدهد: بعد از مواجهه با پیر مرد بودا با یک انسان مریض روبهرو میشود که از شدت درد به خود میپیچد و ناله سر میدهد. همانطور که انتظارش میرود بودا از همراهانش میپرسد مشکل این مرد چیست، همراهانش به او میگویند که این مرد مریض است و دارد درد میکشد. تلنگر دومی بر بودا وارد میشود؛ یعنی آدمی مریض هم میشود و هر کس باید درد را تحمل کند. بودا با دیدن این دو واقعیت بهشدت تحت تأثیر قرار میگیرد و در خود فرو میرود که اتفاق سوم رخ میدهد: روبهروشدن با یک جسد. بودا وقتی جماعتی را میبیند که از دنبال یک تابوت دارند گریه و ناله سر میدهند، بیدرنگ از همراهانش خواهان توضیح میشود. همراهانش به او میگوید که این انسان مرده است. بودا خودش را لحظهای جای آن مرد مرده تصور میکند و از این طریق به واقعیت غمانگیز زندگی میاندیشد. تصور اینکه ما همه میمیریم و به پایان میرسیم نهتنها برای بودا بلکه برای همه دردآور است… . آخرین موردی که بودا با آن مواجه میشود برایش بسیار سرنوشتساز است. در واقع همین مورد است که بودا را به سمت بوداشدن حرکت میدهد؛ ملاقات با یک شرمنه (که در اینجا به عنوان راهب نام میبریم). بودا میبیند که راهب، فارغ از همهچیز، در آرامش خاص بهسر میبرد و گو اینکه هیچ درد و رنجی برایش وجود نداشته باشد. چون این مورد برای بودا بیش از اندازه مسحورکننده تمام میشود او تصمیم میگیرد که آن سه واقعیت تلخ دیگر را به واسطه به پیشگیری مسلک راهب فراموش کند و یا در حد امکان برایش تحملپذیر بسازد. بودا تکلیف خودش را مشخص میکند. او حالا تصمیم گرفته است از خانه، قصر، زن، فرزند و دارایی دنیا دست بکشد و راهب شود. برای همین مدت چند سال را در جنگل سپری میکند و خودش را شکنجه میکند. اما در آخر به این نتیجه میرسد که شکنجه جسم کارساز نیست بلکه باید راه و روش دیگر را در پیش گرفت. از این است که او تمام تمرکزش را بر روی ذهن و تفکرش معطوف میکند تا از این طریق بر رنج زیستن فایق آید. بودا حالا تصمیم گرفته است ثابت کند که اگر زندگی سراسر رنج است راه درمان آن نیز وجود دارد.
بیش از همهچیز بودا را به این دلیل میشناسند که او میگفت «زندگی سراسر رنج است». یعنی او هستی بشر را با رنج برابر میدانست. بودا میگفت «رنج احساس ناراحتیهای زندگی نه، بلکه خود زندگی است». بنابراین بودا به این نتیجه میرسد تا زمانیکه فرد زنده است در چنگال رنج گرفتار است. اما از طرف دیگر تسلط بر رنج امکانپذیر است. بودا در اینجا نکتهی کلیدی را به ما میآموزاند. سرگذشت بودا این درس را به او داده که تسلط بر رنج نه از طریق شکنجهی جسم بلکه از طریق فراگیری دانش درست مهیا میشود. بودا توصیه میکند کسی که میخواهد بر رنجی که از درون زندگی برمیخیزد تسلط یابد و باید دانش درست فراگیرد و بر روی ذهن خودش کار کند. ساختار ذهن آدمی بهگونهای است که مدام در پی خواستن است. زمانیکه چیزی را نداریم برای رسیدن به آن تلاش میکنیم اما به محضی که به آن چیز دست یافتیم پیروزی برای ما تبدیل به یک چیز پوچ میشود و آرزوهای بعدی سر برمیآورند. نتیجهی منطقی این گزاره چنین است که ذهن تا زمانی که چیزی را بهعنوان میل طلب کند هرگز به آرامش نمیرسد و در بیقراری بهسر میبرد. اما اگر بر جریان ذهن تسلط داشته باشیم و نگذاریم بیاراده به هر سمت و سوی روان شود بر رنج غالب میشویم. بعد از آن ما به آرامش وصفناپذیر دست مییابیم. یووال نوح هراری، که گاها او را «علامه دهر» نیز ملقب میدهند، در این مورد مینویسد: «آرامش بهدستآمده، چنان عمیق است کسانی که زندگیشان را در کسب دیوانهوار احساسهای خوشایند سپری کردهاند، نمیتوانند تصورش را کنند. مثل آن است که مردی دهها سال در ساحل ایستاده و موجهای «خوب» را در آغوش میکشد و میکوشد از تلاشی آنها جلوگیری کند و همزمان موجهای «بد» را به عقب میراند و نمیگذارد به او نزدیک شوند. مرد هر روز در ساحل میایستد و با این عمل بیثمر خود را به مرز دیوانگی میکشاند. سرانجام روی ماسههای ساحل مینشیند و به موجها کاری ندارد و موجها به میل خود در رفت و آمدند. چه آرامشی!» (انسان خردمند، صص ۸-۵۳۹).
بودا به مدت چهار-پنج سالی را آنقدر جسم خودش را شکنجه میدهد که نزدیک است نابود شود. او این مدت را در جنگل بهسر میبرد و تقریبا هیچ غذایی را مصرف نمیکند. خود بودا وضعیت آن ایامش را چنین توصیف کرده است: «بهدلیل تغذیه اندک، بسیار لاغر و تکیده شده بودم. وقتی میخواستم عضلات شکمم را لمس کنم، دستم به مهرههای کمرم میخورد و وقتی میخواستم مهرههایم را لمس کنم، دستم به عضلات شکمم میخورد. در اثر تغذیه بسیار اندک عضلات شکمم به مهرههای کمرم چسپیده بود. هنگام قضای حاجت از شدت ضعف از جلو به زمین میافتادم. هنگامیکه بهمنظور نیروبخشیدن تنم، دستم را به اعضای بدنم میکشیدم در اثر کمبود شدید تغذیه، موهای بدنم که ریشههایش سست شده بود، میریختند» (بودا، ص۴۰). در آخر بودا میفهمد که رسیدن به آرامش از طریق شکنجه جسم حاصلشدنی نیست، بلکه باید دنبال راه دیگر رفت. او به فراگیری دانش مشغول میشود. در این مسیر است که بودا به اصلیترین آموزههایش (چهار حقیقت شریف و اصل هشتگانه) دست مییابد.
بودا از چهار حقیقت شریف نام میبرد که عبارت اند از: ۱- درک اینکه زندگی سراسر رنج است؛ ۲- وابستگیها خاستگاه رنج است؛ ۳- نظر به شرایط و سنجیده عملکردن فرار از رنج ممکن است؛ ۴- ارائه راهکارها برای سلامت جسمی و روحی. دو مورد آخر تقریبا شبیه هماند اما یکی نیستند. اگر بخواهیم این دو مورد آخر را به یک گزینه تقلیل بدهیم به همان اصل «دانش درست» دست مییابیم. به تعقیب این موارد بودا اصل هشتگانه را مطرح میکند. اصول هشتگانه بودا، که بیان میکند چه ویژگیها را در خود پرورش بدهیم، اینگونه اند: ۱- داشتن دیدگاه درست؛ ۲- داشتن نیت درست؛ ۳- گفتار درست؛ ۴- کردار درست؛ ۵- کسب معاش از راه درست؛ ۶- کوشش درست؛ ۷- داشتن اندیشه درست؛ ۸- تمرکز درست. از آنجایی تفاوت بین بعضی از این گزینهها بسیار اندک است و در بعضی موارد باعث سردرگمی میشود، اصل هشتگانه را به این سه آموزه تقلیل دادهاند: اصل اول و دوم را به نام «بینش»؛ اصل سوم، چهارم و پنجم را به نام «اخلاقمداری» و اصل ششم، هفتم و هشتم را به نام «تمرکز روانی» یاد میکنند. به باور بودا کسانی که به موارد فوق باور داشته باشند و آن را در زندگیشان عملی کنند یا اصلا رنج نمیبرند یا میزان آن بسیار ناچیز خواهد بود.
یووال نوح هراری که گرایش خاص به آئین بودیسم دارد در کتاب «۲۱ درس برای قرن۲۱» مینویسد: «بودا یاد داد که سه واقعیت اصلی گیتی اینها هستند: همهچیز دائما در حال تغییر است؛ هیچچیز جوهرهای دیرپا ندارد و هیچچیز کاملا رضایتبخش نیست» (همان، ص ۳۶۶).
به یاد داشته باشیم که دین بودیسم تأثیرات گاها چشمگیری بر دین اسلام نیز داشته است. مثلا همین مقوله «خیر امور اوسطها» اصلا یک آموزه بودایی است. بودا به پیروانش مدام توصیه میکرد همیشه میانهرو باشند و نه جانب افراط را پیشه کند و نه جانب تفریط را. همین آموزه در فلسفه ارسطو نیز بهشدت تبلیغ شده است. براساس همین اصل بودا انظباط خاص در مورد غذا، پوشاک، مسکن و بهداشت شخصیاش داشت. یعنی او مکررا بیان میکرد در این چهار مورد خاص از اصل میانهروی پیروی کنید. بر علاوهی اینها، جوهره فلسفه هراکلیتوس نیز بهصورت ناآگاهانه در مذهب بودیسم بیان شده است. همانطور که هراکلیتوس (فیلسوف یونان باستان در قرون پنجم و ششم قبل از میلاد) میگفت «هیچچیزِ ثابت و پایدار در عالم گیتی وجود ندارد» بودا نیز به پیروانش میآموزاند که همهچیز در سیلان است و هیچچیز ثابت نیست. گویا این قانون زندگی است که همهچیز در جریان زمان دچار تغییرات میشود. این تغییر از تغییرات جسمی-بیولوژیکی خود فرد گرفته تا تغییرات دیدگاه نسبت به آدمیان اطرافمان و تغییرات سیارات دور دست را شامل میشود.
نتیجهی غاییِ که میشود از آئین بودیسم جهت رهایی از رنج گرفت این است که ما باید بر ذهنمان تسلط داشته باشیم. تسلطداشتن بر ذهن اگرچند امر نهایت دشوار است، اما بودا به ما میآموزاند که این کار ناممکن نیست. تسلط بر ذهن امکانپذیر است، و زمانیکه تسلط بر ذهن (به گونهای که ذهن را از حالت غیرارادیبودنش تبدیل به چیز ارادی کنیم) ممکن شد بر «رنج» چیره میشویم.
در مجموع، اگر شما آدمی هستید که فکر میکنید زندگی سراسر رنج است و چیزی خوشایند در آن وجود ندارد، نگران نباشید، زیرا آدمهای مهمی در این راه با شما همنظر است. ما در اینجا فقط از داستایفسکی و هراری یادآوری میکنیم و این یادداشت را به پایان میرسانیم. داستایفسکی مینویسد «رنج و درد از آدمی بلندطبع و هوشمند بودن و قلبی بزرگداشتن سرچشمه میگیرد و جداشدنی نیستند. مردان بزرگ واقعی بهنظر من روی زمین اندوه عظیمی را احساس میکنند» (جنایت و مکافات، ص ۳۳۲). هراری مینویسد «پس اگر میخواهید حقیقت را دربارهی گیتی، دربارهی مفهوم زندگی و دربارهی هویت خودتان بدانید، مشاهده رنج و کشف چیستی آن، بهترین جا برای شروع است» (۲۱ درس برای قرن ۲۱، ۳۷۲).
+++
«کمپین همدلی: کرایه خانه قانونا نصف شود» در روزهای دشواری که همه درگیر ویروس کرونا یا COVID-19 هستیم، برای گسترش همدلی، همکاری و همدردی میان مردم و بهویژه میان مالک و مستأجر راهاندازی شده است. در این کمپین از مالکان خانههای مسکونی میخواهیم که با همدلی و همیاری، از ماه حمل تا پایان وضعیت کنونی، کرایه ماهوار را کم کنند. حامیان این کمپین درحالیکه میدانند شماری از مالکان پیش از این اقدامات انسانی و درخور ستایش انجام دادهاند، تأکید میکنند که کرایههای ماهوار خانهها حداقل نصف شود. برای امضای این دادخواست به این آدرس رفته پس از امضا آنرا با دوستان خود شریک سازید: