معمولا آدمها دوست ندارند با خودشان، که تجلیِ نابِ از واقعیت محض است، مواجه شوند. آدمی مدام از اینکه با خودش مواجه شود میترسد، زیرا دوستان و فامیل و در مورد وسیعتر زندگی اجتماعی باعث شده است تا آدمی با زندگی در محیط جمعی عادت کند. بنابراین زندگی در تنهایی برایش وحشتناک و آزاردهنده تمام میشود. آدمها زمانی که در محیط جمعی بهسر میبرند متوجه واقعیتهای وجودیشان نیستند. در فلسفه هایدگر از این وضعیت بهنام «روزمرگی» یاد میشود. به باور هایدگر کسانی که از تنهایی فرار میکنند و به سیاست و وراجی رو میآورند دچار روزمرگی شدهاند. درگیری با اجتماع، و حتا درگیری با فرد دوم، باعث میشود آدم از خودش فاصله بگیرد. درگیری با جمع و افراد دیگر فرد را درگیر واقعیتهای بیرون از خودش میکند و به اصطلاح فیلسوفان اگزیستانیسالیست دغدغههای وجودی را برایش بیموضوع میکند. واقعیت دیگر اما این است که ذات آدمها اصولا با تنهایی عجین شده است. فیلسوفان و حتا پیامبران الاهی در مورد تنهایی و ذات آدمها به کرات سخن گفتهاند. در ذیل تلاش میکنم با استناد به سخنان بزرگان اندیشه در این مورد سخن بگویم.
به احتمال زیاد هر کسی در زندگیاش با تنهایی مواجه شده است (امیدوارم شماهایی که در قرنطین بهسر میبرید این وضعیت را با دل و جان احساس کرده باشید) و به تبع همین مورد این نکته را نیز میفهمد که چرا اکثرا ما از تنهایی میترسیم و آن را به دیدهی بد مینگریم. واضح است که زندگی در تنهایی برای آدم خیلی دشوار و دردناک است و از همین رو شعار فرار از تنهایی و نکوهش آن به میان آمده است اما صرفا نکوهش تنهایی کارساز نیست. آدم تا زمانی که تنها نیست به تنهایی فکر نمیکند و حتا تصوری از اینکه زندگی در تنهایی چه شکلی خواهد داشت در ذهن ندارد. اگرچند در عصر حاضر چیزهایی فراوان برای فرار از تنهایی وجود دارد، مثلا چرخیدن در فیسبوک و انترنت، دیدن فیلم، غرقشدن در انواع و اقسام گیمها بیشتر برای این است که آدم تنها نماند، اما با اینحال از تنهایی گریزی نیست. از این میان انترنت و تکنولوژی بهصورت خاص روی زندگی آدمها تأثیر غیر قابل انکار گذاشته است؛ حتا به گونهای که آدمها را از خودشان دور کردهاند. هراری از این وضعیت توصیف دقیق و خواندنی دارد. او مینویسد «انسانها جسم دارند. طی قرن گذشته، تکنولوژی ما را از جسممان دور کرده است. ما تواناییمان را برای آنچه بو یا مزه میکنیم از دست دادهایم. در عوض در گوشیهای هوشمند و کمپیوترمان غرق شدهایم. به آنچه در دنیای مجازی روی میدهد بیش از آنچه در خیابان روی میدهد، علاقهمندیم. صحبتکردن با عمو زادهام در سویس آسانتر شده، ولی صحبتکردن با همسرم هنگام خوردن صبحانه سختتر شده است، زیرا او دایما به جای نگاهکردن به من به گوشی هوشمندش نگاه میکند» (۲۱ درس برای قرن بیست و یک، ص ۱۱۵). این وضعیت برای شما آشنا نیست؟
زندگی در جمع آدم را بهنحوی اغفال میکند، درست به همان شکل که زندگی در تنهایی آدم را متوجه واقعیتهای وجودیاش میکند. پیشپاافتادهترین موردی که در تنهایی دستوپای ما را میگیرد این است که در تنهایی دچار ملال و اندوه میشویم. یا به عبارت دیگر، آدمی زمانی که تنها شود بیش از هر وقت دیگر برای پیوستن به «دیگری» تقلا به خرج میدهد تا از اندوه و ملال تنهایی فرار کند؛ تنهایی آدم را کلافه میکند. اگر پیوستن به دیگری ناممکن باشد فرد تنها تلاش میکند خودش را به هر نحوی که شده مصروف کند تا ذهنش را از فکر کردن به تنهایی و ملال حاصل از آن بازدارد. پس قابل درک است که چرا آدمها میخواهند زمانی که تنها میباشند بیش از هر وقت دیگر خود را مصروف کند. مصروفشدن در زمان تنهایی یک مزیت خاص دارد، و آنهم اینکه فکر ما را از اندیشیدن به اینکه تنها هستیم باز میدارد. مصروفشدن در واقع پسزدن واقعیت وجودی در تنهایی است. این امر در مواقع زندگی جمعی نیز مصداق دارد؛ هر گاه در جمع دچار ملال و اندوه شدیم نیز میخواهیم خودمان را مصروف کنیم. آدمی از منفعلبودن و درگیرشدن با خودش میترسد. ما اگر در یک برهه زمانی طولانی دچار این وضعیت شویم خودمان را میخوریم و در نهایت متلاشی میشویم.
معنای دیگر این سخن که ما در تنهایی اذیت میشویم این است که در واقع ما بیش از اندازه وقت آزاد داریم و نمیدانیم آن را چگونه سپری کنیم. اگرچند آدمها آزادی را دوست دارند اما قضاوت ما دربارهی وقت آزاد از این فورمول پیروی نمیکند. ما وقت آزادِ بیش از اندازه و مصروفیتنداشتن را دوست نداریم. همیشه اینطور معمول بوده که آدمها تنهاییشان را با سرگرمیهای پیشپاافتاده پر کند، زیرا کسی توانایی و تحمل گذر زمانِ بدون مشغله را ندارد. شوپنهاور این نوع آدمها را به دیدهی بد مینگرد، چون این آدمها از درون خالیاند. به باور او آدمهای بزرگ و دارای اندیشهی والا بیش از هر زمان دیگر در زمان تنهایی خوش سپری میکند. این آدمها در زمان تنهایی فرصت مییابند تا در گوشهی تنها نشسته و با حالت فکورانه به تأمل فرو روند.
تقلا برای پیوستن به «دیگری» یکی از راههای گریز از تنهایی است، حالا ممکن شخص «دیگری» معشوق یا معشوقهتان باشد و یا هم رفیق و یا اعضای فامیلتان. در هر صورت تنهایی ما را وادار به پیوستن به دیگری میکند. ما تلاش میکنیم به دیگری بپیوندیم تا از تنهایی فرار کنیم اما وقتی عمیقا به این قضیه نگاه کنیم به چیز ناخوشایند دست مییابیم. پیوستن به دیگری تنهایی ما را پس نمیزند زیرا اصولا هیچکس قادر به درک جهان دیگری نیست و از این رو ما همیشه تنها خواهیم بود. ما هر قدر به دیگران نزدیک شویم بازهم تنها هستیم. این مطلب را از آن رو گفتم که چشماندازهای افراد متفاوت است و تمام افراد به واقعیتهای زندگی از چشماندازهای خودشان نگاه میکنند و نه از چشمانداز دیگران. اروین دیالوم، درک این مورد را بهعنوان درک یکی از مهمترین مقولههای اگزیستانسیال قلمداد میکند: «… هرقدر به دیگران نزدیک شوم، باز باید به تنهایی با زندگی مواجه شوم» (رواندرمانی اگزیستانسیال، ص ۳۷۵). وقتی آدمی یاد بگیرد – آنهم نه صرفا بر روی کاغذ – که چگونه تنهایی را تحمل کند مطمئنا آن وقت چیزی زیاد برای یاد گرفتن باقی نخواهد ماند.
فیسلوفان اگزیستانسیالیست مدام از تنهایی و امکانهای نهفته در آن حرف میزنند. هایدگر از مواجهه با تنهایی به نیکی یاد میکند. به باور او آدمها عموما در دو دسته قرار میگیرند: اصیل و منتشر. دازاین اصیل (در فلسفه هایدگر از انسان بهعنوان دازاین نام برده میشود) آدمهاییاند که از مواجهه با پرسشهای وجودی و بنیادین ابایی ندارند و با آن درگیر میشوند، اما بر عکس، دازاین منتشر (آدمهای دچار روزمرگی) به پرسشهای وجودی توجه نشان نمیدهد. عجالتا ما در اینجا دازاین اصیل را معادل انسانهایی میگیریم که زندگی در تنهایی برایشان چندان معضل نیست و میتواند بهراحتی با این نوع زندگی کنار بیاید، اما در سمت مقابل، دازاین منتشر کسی است که زندگی در تنهایی و پرداختن به مسائل وجودی برایش مسأله نیست و بیشتر دوست دارد آدم اجتماعی باشد. دازاین منتشر بیشتر به سیاست و روزمرگی علاقه دارد. بنابراین دازاین منتشر از امکانهای وجود آدمی بیخبر است، زیرا فرصت نمیکنند و نمیخواهند در تنهایی بهسر ببرند. اینجا از دو موردی پرده برمیداریم که باعث میشود آدمها بیشتر «منتشر» باشند تا «اصیل». اول، ترس از پرسشهای وجودی. این پرسشها اغلبا مخل آسایش است و در نتیجه آدمها را اذیت کرده و منزوی بار میآورند. دوم، بیعلاقگی نسبت به پرسشهای وجودی. هایدگر در وصف حال آدمهای که دچار روزمرگیاند مینویسد «در روزمرگی غالبا و بهطور متوسط خودِ من دازاین خویش نیستم، بلکه دیگراناند؛ من با دیگرانم و دیگران هم با دیگراناند؛ در هر روزینگی، هیچکس خودش نیست. چیستیاش و نحوه وجودش هیچکس و با وجود این رویهمرفته با یکدیگر… این هیچکس که ما خود در هر روزینگی با آن زندگی میکنیم داس من است. آدم میگوید، میشنود، آدم در مخمصه میافتد، آدم رسیدگی میکند. امکانات دازاین من در تسلط سرسختانه بر این آدم نهفته است » (زیباییشناسی هایدگر، ص۸۹).
در کنار این، نویسندگان بزرگی چون کافکا و داستایفسکی با تنهایی ارتباط تنگاتنگ داشتند. البته نه تنها کافکا و داستایفسکی بلکه اکثر متفکرین در تنهایی شاهکار خلق کردهاند. کافکا خودش صریحا بیان میکند «همهی آنچه را آفریدهام ثمره تنهاییام بوده است». حتا میتوان گفت تمام آفریدههای بشر زادهی تنهایی است. تفکرات ناب و خلاقیتها از دل استیصال و بیچارگی بیرون میشود، زیرا زندگی در چنین وضعیتها بیش از هر زمان دیگر افراد را به دنبال راهحلها و راهکارها روان میکند. تنهایی صورت دیگر درد و رنج است. فوکویاما، بهعنوان نظریهپرداز سیاسی، در این مورد نوشته است: «درد و رنج تنها راهی است که میتواند بهطور قطع ثابت کند که انسانها میتوانند دربارهی همهی موضوعات خوب فکر کنند که بازهم بهعنوان موجود زنده باقی خواهد ماند» (پایان تاریخ، ص ۴۷۳). ستارههای چون کافکا، پروست، سارتر، کامو و امثال اینها از دل چنین وضعیتها شروع به درخشیدن نمودند. چنین افراد همیشه تنهایی را بهعنوان یک امکان و فرصت در نظر میگرفتند، اما بقیه تنهایی را به عنوان یک معضل و چالش میبینند. برای افراد نوع دوم، در صورتیکه تنهایی را بهعنوان یک معضل در نظر بگیرند، مونتنی توصیه خوبی دارد. مونتنی میگوید «هنر زندگی یعنی یافتن راههایی برای استفاده از مصیبتهای خودمان» (تسلی بخشهای فلسفه، ص ۲۶۶). این طرز دید به افراد کمک میکند تا از تنهاییشان بیشترین استفاده ممکن را کنند، زیرا زندگی به معنای استفاده از مصیبتها است.
اگر برخورد ما با تنهایی اگزیستانسیال و اصالتمندانه باشد، میتوانیم از آن برای تعالی روحی و فکری خودمان بهره ببریم؛ اما اگر برخورد ما روزمره و سطحی باشد چیزی جز مصیبت نصیبمان نخواهد شد. فرد اصیل دردهای تنهایی را به دانش تبدیل میکند، اما بقیه فقط از آن متضرر میشوند. از تاریکیهای تنهایی نترسید، چون ستارهها در شبِ تاریک شروع به درخشیدن میکنند. زندگی بشر از آن سوی ناامیدی آغاز میشود. و جهان پس از کرونا از آنسوی ناامیدی آغاز خواهد شد.
+++
«کمپین همدلی: کرایه خانه قانونا نصف شود» در روزهای دشواری که همه درگیر ویروس کرونا یا COVID-19 هستیم، برای گسترش همدلی، همکاری و همدردی میان مردم و بهویژه میان مالک و مستأجر راهاندازی شده است. در این کمپین از مالکان خانههای مسکونی میخواهیم که با همدلی و همیاری، از ماه حمل تا پایان وضعیت کنونی، کرایه ماهوار را کم کنند. حامیان این کمپین درحالیکه میدانند شماری از مالکان پیش از این اقدامات انسانی و درخور ستایش انجام دادهاند، تأکید میکنند که کرایههای ماهوار خانهها حداقل نصف شود. برای امضای این دادخواست به این آدرس رفته پس از امضا آنرا با دوستان خود شریک سازید: