داوری‌های تهی‌مانده‌ی این‌جایی

داوری‌های تهی‌مانده‌ی این‌جایی

شهیر سیرت

شناخت در صورت محض خود می‌تواند به‌عنوان یک امر و پدیدار «اسم» و یا «فعل» و یا هم به بیان دیگر «نام» و «عمل» باشد. شناخت به‌عنوان «اسم»، نام مالکیت نوعی خاص داوری است که آدمی نسبت به هستی و هر آنچه در هستی است، در ذهن دارد. منظور از «هر آنچه در هستی است» شامل حالات، زمان‌ها، مکان‌ها، فضا-زمان‌های مختلف و متفاوت، و وجودهای چون انسان، حیوان، نبات و چیزها است. شناخت به‌عنوان «فعل»، عمل «شناختن» است که به داوری از نوع «شناختی که اسم است» منتهی می‌شود. در هر دو حالت شناخت و شناختن که پیوند همه‌ی هستی را با انسان پوشش می‌دهد، داوری به‌عنوان یک امر فلسفی در فلسفه‌های اخلاق، زیبایی‌شناسی، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و خودشناسی مطرح است. به ترتیب، داوری در زمینه‌ی این فلسفه‌ها به‌صورت کاربردی با داوری اخلاقی، ذوق زیبایی‌شناختی، نگاه هستی‌شناختی، رویکرد معرفت‌شناختی، و نوعی شناخت سوبژکتیو خودی بر تفکر انسان پیاده می‌شود. پرسش اصلی این است که داوری مورد نظر در زمینه‌های مختلف فلسفی از چه نوع داده‌ها تغذیه می‌کند و با کدام رویکرد انجام می‌پذیرد؟ به بیان دیگر مهم است دیده شود که مفهوم و تعریف داوری در نظر داور که همان فاعل شناسا است، چی است. البته در این زمینه، باید به یاد داشت که آنچه «شناخت» نامیده می‌شود با دریافت‌های عادی روزمره، که خیلی سطحی است و ربط به مساله شناخت ندارد، متفاوت است.

تاریخ اندیشه تنها داورهای زبده، فرارونده و آنانی ‌را که بیش‌تر از عامه‌ی مردم کار کرده‌اند به خاطر دارد و آن‌ها را مستند و مکتوب کرده است. اندیشمندان، فیلسوفان، هنرمندان و دانشمندان در دوره‌های مختلف نمونه‌ی این گروه زبده‌اند. چه بسا که از این منظر منظور از تاریخ اندیشه، تاریخ همین اندیشمندان، فیلسوفان، هنرمندان و دانشمندان است. اما مردم عام و توده‌ها نیز در تمام دوره‌های زندگی بشر داوری‌های خود را داشته‌اند. حافظه‌ی جمعی و تاریخی بشر در جوامع مختلف منشأ در همین داوری‌ها دارد. به‌گونه‌ی مثال در زمان برده‌داری ما همزمان با دو نوع داوری مواجه‌ایم: داوری صاحب برده و داوری برده. حضور و تبانی همین دو نوع داوری است که تصویر کلان اجتماعی را که «برده‌داری» نامیده می‌شود،‌ پدید می‌آورد. نمونه‌ی بومی‌تر و به‌روزتر آن وضعیت سیاسی-اجتماعی ما است: داوری سیاست‌ورزان ما که تأکید بر جوزدگی حافظه جمعی ما دارد. سیاست‌ورزان می‌دانند که فکر پویا، پیش‌رو و مقاوم در برابر فساد و استبداد میان شهروندان اندک است و بر سطح پایین شعور سیاسی-اجتماعی توده‌ها نیز آگاه‌اند. این آگاهی باعث می‌شود تا سیاست‌ورزان به این نتیجه برسند که مردم را می‌توانند به آسانی با ایجاد جوی به ظاهر جذاب فریب دهند. و در عین حال داوری سیاسی-اجتماعی شهروندان بیش‌تر متمرکز بر ناتوانی در برابر گروه‌های قدرت و عدم باور به قدرت مدنی است. نمونه‌های این چنینی در زمینه‌های دیگر اجتماعی-سیاسی و فکری نیز قابل یادآوری است. بر این اساس مسأله‌ها و وضعیت فردی، نتیجه‌ی تک‌داوری‌ است، و مسأله‌ها و وضعیت اجتماعی و سیاسی نتیجه‌ی داوری‌های متفاوت و رابطه‌ی میان این داوری‌ها است. البته این به معنای آن نیست که در شکل‌گیری وضعیت‌های فردی عوامل بیرونی تأثیرگذار نیست، فقط داوری تک و یگانه است.

بر این اساس، این نوشته دو فرض دارد. یک: هر وضعیت و شناختی از خود و جهان در صورت فردی آن نتیجه‌ی داوری انفرادی، و هر وضعیت و شناخت اجتماعی، نتیجه‌ی وجود داوری‌های گوناگون و رابطه‌ی میان این داوری‌ها است. این فرض در قسمت بالا توضیح داده شد. اما فرض دوم: داوری‌های که وضعیت‌ها و شناخت اجتماعی ما را پدید می‌آورد امروزه به‌صورت معمول تهی‌مانده‌اند. این تهی‌ماند‌گی از یک جامعه تا جامعه‌ی دیگر متفاوت است. جوامعی که حافظه‌ی جمعی و تاریخی هنجارمند دارند و روایت‌های تاریخی‌شان نزدیک به واقعیت است، سطح تهی‌ماندگی داوری‌های آن‌ها نیز پایین است. اما داوری‌های جوامعی ناهنجار و از لحاظ فکری شکسته، چون افغانستان، با تهی‌ماندگی غلیظ‌تر و بیش‌تری مواجه است. داوری‌ها آن‌گاه تهی می‌مانند که عاری از مبناهای مستحکم عقلانی، اخلاقی، زیبایی‌شناختی، هستی‌ومعرفت‌شناختی و خودشناسی باشد. با نظرداشت به این مهم مسیر پیش‌روندگی اجتماعی-سیاسی نیز باید در جهت کاهش هرچه بیش‌تر این تهی‌ماندگی باشد. و اکنون اما در باب فرض دوم و شرح تهی‌ماندگی داوری‌های ما، این نکات را می‌توان طرح و از آن‌ها دفاع کرد.

داوری اخلاقی: درست و نادرست چی است؟ چه چیزی نشان می‌دهد که تفکری و یا عملی اخلاقا درست یا نادرست است؟ داوری‌ها و پیش‌داوری‌های بنیادین اخلاقی ما از کجا می‌آید؟ برای این پرسش‌ها فلسفه‌های اخلاقی تکلیف‌مدار همچون اخلاق دینی و اخلاق کانتی، نتیجه‌گرایی همچون اخلاق سودنگری و اخلاق کاربردی، پاسخ‌های متفاوت ارائه می‌کند. نظریه‌های فرااخلاقی دیگری که بیش‌تر متکی بر این است که ریشه‌ی داوری‌های اخلاقی ما به کجا برمی‌گردد، نیز پاسخ‌های به پرسش‌های مذکور بیان داشته‌اند. طبیعت‌گرایی، نسبی‌نگری و عاطفه‌انگاری اخلاقی از مهم‌ترین نظریه‌های فرااخلاقی‌اند. به‌نظر می‌رسد در ظاهر آنچه بخش بزرگ‌تر جامعه افغانستان ادعا دارد، داوری‌های اخلاقی آن‌ها بر بنیاد رویکرد اخلاق تکلیف‌مدار دینی استوار است. اما در واقع مبنای اصلی داوری‌های اخلاقی ما بیش‌تر سودنگرانه، آن هم از نوع محض مادی آن، است. سطح بلند فساد، نابرابری، بی‌عدالتی، فریب،‌ دروغ، سوءاستفاده و دیگر امور غیراخلاقی نشان از آن دارد که جامعه در یک بن‌بست عظیم اخلاقی قرار دارد.

آنچه ادعا می‌شود (اخلاق دینی) با آنچه که واقعیت است تفاوت و فاصله‌ی عظیم وجود دارد. این از جهتی است که اخلاق محض سودنگرانه مادی تعهدی را نسبت به حفظ اصول اخلاق تکلیف‌مدار نمی‌شناسد. این تفاوت میان ادعا و واقعیت خود نیز نشان از آن دارد که تکلیفی در کار نیست، حتا اگر این تکلیف برای تکلیف نیز باشد. اعتبار داوری‌های اخلاقی ما که نشان‌گر حافظه‌ی جمعی و تاریخی ما نیز است به‌صورت جدی به صفر تقرب دارد، و حتا در شماری مواقع صفر می‌شود. اخلاق سودنگرانه‌ی محض در سطح بالاتر خود ضداخلاق می‌شود و معیارهای جدید اخلاق‌گریز را برای زندگی تعریف می‌کند. این نوع عرف و رویکرد اخلاقی نشان می‌دهد که جامعه‌ی افغانستان به دشواری می‌تواند در مورد قضایا داوری درست اخلاقی داشته باشد. داوری‌های اخلاقی ما بیخ‌وبن ضعیف دارد و تهی‌مانده است.

داوری زیبایی‌شناختی: زیبایی‌شناسی و امر زیبا‌شناختی بیش‌تر در زمینه‌ی فلسفه هنر مطرح است. اما داوری زیبا‌شناختی از همان آغاز در کنار هنر نگاهی به طبیعت و هستی به‌عنوان یک امر زیبایی‌شناختی که نیازمند داوری است نیز داشته است. در مورد این‌که چه چیز زیبا و چه چیز زشت است؟ تجربه‌های ما از زیبایی و زشتی و داوری‌های زیباشناختی ما پاسخ می‌دهد. زیبایی و زشتی در این مقام نه‌تنها به‌عنوان یک امر مادی، بلکه به‌عنوان یک امر همزمان متافیزیکال و فراماده‌ای نیز مدنظر است. از این لحاظ داوری‌های زیبایی‌شناختی نوعی «داوری ذوقی» است. داوری ذوقی در مرحله‌ی اول به احساسات چون لذت و درد استوار است و بر مبنای آن سنجیده می‌شود. آدم‌ها به‌صورت معمول امور و پدیده‌های لذت‌بخش را زیبا می‌انگارند و پدیده‌های الم‌ناک را زشت می‌پندارند. از این نظر زیبایی به‌عنوان خاصیتی در خود شی تعریف می‌شود.

گاهی داوری زیبایی‌شناختی صورت عقل‌گرایانه دارد و در نسبت بالا با استقرا و قیاس گره می‌خورد. زیبایی‌شناسی با این مفهوم، متکی به استدلال‌ها و مقدمه‌های است که بر بنیاد آن نتایج مشخصی مبنی بر زیبا بودن امر یا پدیده‌ای به‌دست می‌آید. برعلاوه کار و داوری زیبای‌شناختی متمایل به تعمیم اعتبار کلی به نتیجه‌ی داوری است. یعنی وقتی کسی چیزی را زیبا یا زشت می‌داند، به‌صورت ناخودآگاه از دیگران نیز انتظار دارد که آن چیز را زشت یا زیبا بدانند. انتظار دارد داوری همگان، همچون او باشد و اگر خلاف اتفاق افتد، احتمالا تلاش به سرزنش ناموافقان و مخالفان می‌کند. داوری زیبایی‌شناختی از آن جهت در زمینه‌ی فراتر از هنر جدی پنداشته می‌شود که مبنا برای این‌که آدم‌ها و پدیدارهای اطراف‌مان را ویژگی «حسن» یا «قبح» ببخشیم، قرار می‌گیرد. در مرحله‌ی بعدتر این حسن و قباحت مبنای تجربه‌ی زندگی قرار می‌گیرد و می‌تواند اعمال مان را مسیر بخشد. بشر به‌صورت معمول بر داوری‌های زیبایی‌شناختی خود آگاه نیست و داوری را قبل از آگاهی به پدیده و موضوع انجام می‌دهد. با این صورت داوری‌های زیبایی‌شناختی در جهان و به‌ویژه در افغانستان که ادعا شد از منظر داوری خیلی تهی‌مانده است، به‌صورت جدی اشکال دارد. اگر چند تا از جدی‌ترین واقعیت‌ها و امور روز جامعه‌ی افغانستان چون صلح و جنگ، روابط عاطفی و خانوادگی، فرهنگ اجتماعی، رسانه‌ها و وضعیت اقتصادی فهرست شود و از شهروندان پرسیده شود که تصویر و وضعیت کلی را در پیوند به آن امور چگونه می‌بینند؟ در پاسخ مبناهای خوبی برای زیبا یا زشت‌بودن آن امور ارایه نخواهند کرد. به بیان دیگر این‌جایی‌ها تجارب خود از آن پدیده‌ها را به معنای واقع دارای «حسن» و «قباحت» نمی‌بینند. این‌گونه توده‌ها نمی‌توانند نشان دهند که پدیده‌ها و پدیدارها واقعا زیبا و حسن و یا هم زشت و قبیح‌اند. همزمان، مردم گاهی امور اخلاقا قبیح را مملو از حسن زیبایی‌شناختی می‌دانند و در راستای تعمیم آن تبلیغ می‌کنند. این بدان معنا است که در جامعه‌ی افغانستان یا داوری زیبایی‌شناختی اصلا وجود ندارد و یا هم اگر شکل می‌گیرد، میان‌تهی است.

نگاه هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی: هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی این‌جایی که مبنای شناخت ما از جهان قرار می‌گیرد، بیش‌تر صورت دینی دارد. روایت‌های دینی بر حافظه‌ی جمعی و تاریخی ما حاکم است و مسأله‌های‌مان را رقم می‌زند. این مهم را با درنظرداشت وضعی داشته باشیم که تجربه‌ی تاریخی ما نشان‌دهنده دخیل بودن دین در منازعات بی‌شمار، در گذشته و حال است. هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی دینی ما در بهترین حالت صورت صوفیانه و عارفانه دارد که هرچند کثرت‌گرا است اما دنیاگریز نیز است. از آن‌جا که دنیاگریزی تمایل به تفکر پیش‌رو و ایجاد نظم و هنجار مشخص سیاسی-اجتماعی ندارد، تمایل به طرح پاسخ به مسأله‌های سیاسی-اجتماعی نیز ندارد. در مبحث داوری هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی، داوری‌ها فراتر از نوعی «قضاوت» محض، بر مبنای تفکر عقلانی، بازشناسی می‌شود و از این لحاظ باید عقل‌گرایانه و تفکرمحورانه باشد. در صورت خلاف، داوری فقط در قالب یک «قضاوت» محض باقی می‌ماند و از شناخت‌شناسی و هستی‌شناسی احتمالا ره به اسطوره و تفکر اسطوره‌ای می‌کشد. بهترین نمونه‌ی ملموس امروزین تهی‌ماند‌گی نگاه هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی در جامعه‌ی افغانستان، نگاه مردم به مبحث کرونا است، تا سطحی که تعدادی آن را نعمت برای مسلمانان و تهدید برای کفار می‌خوانند.

داوری خودشناسانه: آدمی همان‌گونه که نیازمند شناخت و بر مبنای آن داوری در مورد هستی و دیگران است، احتیاج به شناخت و داوری خود نیز است. در صورت عدم وجود شناخت از خود، هر شناخت و معرفت دیگری از هستی ناقص است. زیرا در این صورت سوژه که خود شناخته‌گر است، ناشناخته می‌ماند. در مواقعی احتمالا شناخت خود دشوارتر به نظر برسد،‌ اما در نهایت باید به‌دست آید. شناخت خودی در کنار عوامل دیگر، چون حس و غریزه،‌ مبنای داوری در مورد خود را شکل می‌دهد. لازم می‌نماید تا داوری خودی هرچه بیش‌تر واقع‌بینانه و عمیق باشد. مفاهیم روان‌شناختی چون خودبرترپنداری و خودکم‌ترپنداری ریشه در داوری و شناخت ناقص خودی دارد. به‌صورت مشخص در این زمینه پرسش این است که داوری ما در مورد خود ما، به‌عنوان یک فرد،‌ یک جامعه، یک فرهنگ، یک کشور و به همین نسبت یک جهان چگونه است. آدمی خودش را در ابتدایی‌ترین مرحله به‌عنوان خود، بعد به‌عنوان بخشی از یک جامعه و کشور و جهان چگونه می‌شناسد و در ادامه چگونه در مورد خود داوری می‌کند. در جامعه‌ی افغانستان اغلب اتفاق افتاده که آدم‌ها از خود تصاویر و قضاوت‌های عجین‌شده با دروغ بیرون داده‌اند. نمونه‌های فردی و سیاسی-اجتماعی آن که خیلی هم زیاد است: مفاهیم چون قهرمان‌پروری و قهرمان‌سازی، برترپنداری شخصی و قومی، افتخارات جعلی روایت‌های نادرست قهرمانانه تاریخی و دیگر موارد این چنینی نشانی از فاجعه‌ی خودشناسی و داوری خودی دارد. به‌ویژه این‌که داوری‌های غیرواقعی و غیرواقع‌بینانه این چنینی بحران روانی-شخصیتی را در بلندمدت وارد حافظه‌ی جمعی می‌کند و آن را بدل به فرهنگ خواهد کرد. از این منظر داوری خودی ما نیز تهی‌مانده است و رو به فاجعه دارد تا آگاهی و شناخت واقعی.

با آنچه طرح شد ما با بحرانی مواجهیم که یک سوی آن در هستی، بیرون از وجود فردی‌مان، ریشه دارد و آن‌جا باید جست‌وجو شود، و سوی دیگر آن به عمیق‌ترین لایه‌های وجودی و فکری درون خودمان می‌رسد. بنابراین تلطیف وضعیت لازم می‌افتد نگاه دوسویه هم به درون، روان و فکر فردی و هم به بیرون و هستی داشته و در آن به کاوش فلسفی و عقلانی بپردازیم. بدون شک داده‌های که در نتیجه‌ی این کاوش دوسویه به‌دست می‌آيد، مبناهای خوبی برای داوری‌های فلسفی ما قرار می‌گیرد و در سطحی به بحران تهی‌ماند‌گی داوری‌های‌مان پاسخ خواهد داد.

+++

«کمپین همدلی: کرایه خانه قانونا نصف شود» در روزهای دشواری که همه درگیر ویروس کرونا یا COVID-19 هستیم، برای گسترش همدلی، همکاری و همدردی میان مردم و به‌ویژه میان مالک و مستأجر راه‌اندازی شده است. در این کمپین از مالکان خانه‌های مسکونی می‌خواهیم که با همدلی و همیاری، از ماه حمل تا پایان وضعیت کنونی، کرایه ماهوار را کم کنند. حامیان این کمپین درحالی‌که می‌دانند شماری از مالکان پیش از این اقدامات انسانی و درخور ستایش انجام داده‌اند، تأکید می‌کنند که کرایه‌های ماهوار خانه‌ها حداقل نصف شود. برای امضای این دادخواست به این آدرس رفته پس از امضا آن‌را با دوستان خود شریک سازید:

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *