هادی دریابی
یکی از بزرگترین موارد تحقیقاتی بشر در سدهی اخیر خیلی جالب است. در یک گزارش تحقیقی که طی یک جزوه (چپتر) 100 صفحهای منتشر شده و انشاءالله بهزودترین فرصت در اختیار محصلان دولتی و خصوصی قرار خواهد گرفت و مثل مضامین اجباری که هیچربطی به رشتهی تحصیلی ندارند، در تمام صنفها تدریس خواهد شد. در این گزارش اشاره شده که اکثریت افراد سیاسی افغانستان یا بهتر است بگویم سیاستمداران کشور ما، همانطوری که در وعده دادن و لاف و پتاق کردن سرآمد اند، در یک کارِ تقریبا مربوط به نظافت نیز سرآمد اند. آن کار، چیزی نیست جز این که سر فرصت انگشت به دماغ کرده و ذرات مضره و باطله را به سوی دریای کابل نشانه رفته و روی فرش اتاق یا زیر میزها حواله کنند… همهی ما دیدیم و هیچنیازی نیست که اثبات کنم.
این عمل که در ذات خود با نظام دموکراتیک مخالفت ندارد، حتا دامن سیاستمداران ناراضی مثل عاقلالدین جهالتیار را نیز گرفته و باعث شده که شخص ایشان که از دیر باز به خیر و صلاح مملکت آدم کشته و منبعد نیز خواهد کشت، در یک پیام مبارکبادی، اوج احساسات شایسته و انسانی خویش را در قبال زندگی و سامانمندی و نابسامانیهای زندگی بیان کند. از دید او که همیشه مخالف دولت بوده، دولت افغانستان باعث شده که اقلیتهای قومی سر بلند کرده و نعرهی انسان بودن سر بدهند و این از دید جلالتمآب جهالتیار نهایت بیشرمی و بیغیرتی برای او و همفکران و همسنگران و همقطاران و همسرشتان او به حساب میآید. او که خود را تنها نمایندهی برحق خدا در افغانستان میپندارد، تصمیم دارد به یاری و نصرت روزگار، اگر چرخهی سرکش قدرت به دستش افتاد، بندگان خدا را که شامل اقلیتهای قومی میشود، از دم تیغ امتیاز گذرانده و چنان جولان کند که برای بشریت آینده مایهی عبرت شده و دیگر هرگز کسی جرئت نکند که در افغانستان به کوچی بگوید: «لالا! لالا! گندم ما را خراب نکو، درختای ما را غرض نگیر!»
او پیش از این که این سخنان مترانه را به کابل عرضه کند، مدت چندین دقیقه به نقل از منابع آگاه و مؤثق، انگشت به دماغ بوده و دقیقاً به همین خاطر، آیندهنگری خویش را به رخ مردم کشیده و فرموده که یک عدهی شان را دوباره به ایران خواهم فرستاد که در ایران نیز با آنها برخورد حیوانی صورت خواهد گرفت. این یعنی این که اول من جهالتیار، در همین کشور با آنها برخورد حیوانی خواهم کرد و سپس به کشور ایران می فرستم که آنها نیز برخورد حیوانی خویش را بکنند.
اما آنچه که مهم است، نتیجهی گزارش متذکره است. براساس جمعبندی فوقالعاده سریع توسط یکی از استادان جامعالکمالات و دافعالکثافات آمده است که آنعده از سیاستمداران محترم که عادت دارند انگشت به دماغ کنند، هیچگاهی حرف حساب نمیزنند… حرف حساب به این معنا که کرزی در پیام عیدی خویش به طالبان و امثال جهالتیار «عزیزان» گفته و آنها را در میان دو کاسهی چشم خویش فراخوانده تا از جنگ دست بکشند و به پروسهی صلح، که یک بالاپوش ازبکی نیز تحفه میدهد، بپیوندند؛ اما عزیزان کرزی از فرصت استفاده کرده و خانوادهی تازه شهید شده را برای ابد در قبرستان محفوظ بدارد و نیز اعلام کند که برق اگر نعمت است، برای ما است، نه برای اقلیتها! یادم آمد که یکی از همکلاسیهای دوران دانشگاه بنده در یکی از روزهای سرد تابستان (آن روز هوا بسیار خوب بود و ما حسابی کیف کردیم)، یک فکاهی تقدیم ما کرد: پسرک که رفته بود از باغ همسایه سیب بدزدد، گیر آمد. باغبان سوال کرد که چرا دزدی میکنی؟ پسرک عرض کرد که شما چرا برای خانم تان لباس نمیگیرید…؟ باغبان با پیشانی مناسب سوال کرد که این چه ربطی به آن دارد؟ پسرک نیز از این که باغبان را خر ساخته بود، خوشحال و خرسند گفت: خوب دیگه، از گپ، گپ میخیزه!
خلاصه عرض کنم که آنچه را آقای جهالتیار از مکان نامعلوم عرضه کرده، نه ارزشی دارد و نه هم جدی است؛ چون اقلیتها آنقدر در مقابل مصایب و مشکلات خلق شده از جانب اکثریتها مبارزه کرده و به اندازهی کافی آبدیده شدهاند، که با هرضربهی نشکنند، بلکه خُرد و خمیر کنند.
از این که ماه رمضان گذشت و شکم بعضیها دوباره در حال پر شدن است، از این حرفها زیاد گفته خواهد شد. هیچشکی نیست که فردا ادعا کنند که از بهشت برای ما پیام رسیده که هرچه زودتر «خانوادهبست» انتحار کنید و پیش از این که بهشت پر شود، شما تشریف بیاورید… از این جماعت که نصف عمر شان را انگشت به دماغ می کنند، بعید نیست؛ دلیلش هم واضح است؛ چون آنها به محض این که بشنوند جاپان یک وسیلهی کوهپیما را اختراع کرده و بهزودی در افغانستان نمایندگی خواهد زد، فوراً با دست و پا و انگشت به جان خر بیچاره افتاده، هزاران فحش بر مادر خر وارد میکنند و سپس پای گوش خر آهسته میخوانند که تو بهزودی به یک موجود بهدردنخور تبدیل خواهی شد، احمق خر!