شوکت صبور؛ خالق جنگل رسوا چه می‌کند؟

شوکت صبور؛ خالق جنگل رسوا چه می‌کند؟

عباس فراسو

یک روز سرِ راه دلم دام نهادی/ در دام، تو یک دانه‌ی بادام نهادی

روز دیگری زلف تو بر شانه رها ماند/ از غصه‌ی تو غم به دل دمبوره‌ها ماند

این یادداشت از نظر یک شنونده‌ی موسیقی فولکور در مورد یک خواننده و نوازنده‌ی جوان این حوزه از هنر و موسیقی نوشته می‌شود. اما پیش از آن‌که در مورد کارهای شوکت صبور بپردازم، دو نکته قابل توجه است. یک، در هواداری از موسیقی و آوازخوان‌ها، همواره سلیقه‌های فردی، البته همراه با ذایقه‌های فرهنگی و تاریخی، دخالت دارد. اما شاخصه‌هایی نیز وجود دارد که کارهای یک خواننده و نوازنده را می‌تواند متفاوت‌تر کند. دو، قضاوت در مورد موسیقی و آوازخوان، بایستی در چارچوب نگاه نوعی به موسیقی باشد. نگاه «نوعی» بدین معناست که هر نوع و نحله‌ی موسیقی در نوعیت خودش مورد قضاوت قرار بگیرد. موسیقی محلات افغانستان هویت‌های نوعی خود را دارد. نمی‌شود فولکلورهای افغانستان را با معیارهای جاز غربی و یا غزل هندی مورد قضاوت قرار داد. در یک ترازوی عادی و متعارف آوازخوان‌ها نه خوب‌اند و نه بد؛ بلکه روح و روان ما تعیین‌کننده‌ی اصلی خواهد بود. اما وقتی مسأله‌ی کنجکاوی در خصوص ظرافت‌ها و قریحه‌ی شخصی هنرمند در چارچوب هویت نوعی یک موسیقی به میان می‌آید، تفاوت‌ها جلب توجه می‌کند. یکی از آدم‌هایی که در میان نسل جدید دلبستگی عمیق به موسیقی فولکلور دارد و جلب توجه می‌کند، شوکت صبور است.

شوکت صبور، در اصل فرزند فولکلور است. موسیقی فولکلور صدای نسل‌هایی است که در آن احساس، زیبایی‌شناسی و ملودی از سینه چندین نسل عبور کرده است. بنابراین، آنچه را که ما تحت نام موسیقی محلی می‌شنویم، خاطرات و حافظه‌ی جمعی گروه‌های فرهنگی است. در این حافظه‌ی جمعی، ما با قالب‌ها و داستان‌های ناب و جذابی برمی‌خوریم که احساسات عام بشری را به‌گونه‌ی منحصربه‌فرد، بیان می‌کنند. چندی پیش خواندم که دانشمندان با «کاشت خاطرات ساختگی» در مغز سِهره‌ها سبب شده تا سهره‌ها نغمه‌های متفاوت بخوانند که هنوز در عالم طبیعت شنیده نشده‌اند. پرنده‌ها آوازخوانی را از والدین خود می‌آموزند و یا آن را به خاطر می‌سپارند. اگر این خاطرات حذف شوند، نمی‌توانند مثل والدین خود بخوانند. این نکته تا حدی در میان جوامع انسانی هم صادق است. به‌خصوص موسیقی فولکلور، در واقع، صدای خاطرات جمعی است که از نسلی به نسلی منتقل شده است و در عین زمان پویایی و تحول یافته است. صداها و آواها، تأکیدها و تحریرها، لحن کلام، و همین‌طور ریتم و ضرب، و ساز و ملودی‌ها، یادگارهای کهن است که نسل‌های مختلف را درنوردیده و به ما رسیده‌‌اند. بدین‌سان، موسیقی فولکلور همان صداها و آواهای قدیم است که قرن‌ها پیش‌تر از ما خلق شده، به کرات شنیده شده‌ و والدین ما با آن‌ها زندگی سر کرده‌اند. فولکلور کشف گذشته نیست، صدای مستقیم و زنده‌ی گذشته است. و به همین دلیل همیشه پر از تازگی است.

شوکت صبور از چنین متنی برخاسته است و در سپهر این موسیقی نفس می‌کشد؛ اما بدون آن‌که از جمله‌ی تکرار مکررات یا خسته‌کننده و کلیشه‌ای باشد. ویژگی مهم او این است که با موسیقی آگاهانه برخورد می‌کند. آگاهی بدین معنا که با نُت‌ها، رفت‌ها و ساختارها آگاهانه کار می‌کند. همین‌طور، به‌عنوان یک نوازنده، دقت قابل توجهی به ریتم و ضرب در هنگام نواختن دارد؛ این بدان معناست که از سطح تقلیدهای رایج فراتر می‌رود. این باعث می‌شود تا یک فرد در نهایت خلاقانه حرکت کند و هنرمند با فکر شود. اساسا موضوع اجرای بدون عیب و نقص نیست، بلکه کلنجار رفتن برای کار ظریف، نوآوری، بازی با نُت‌ها و تحریرها است. شوکت صبور بدون آن‌که برای اجرا و رعایت موارد فنی کارهایش زیر قضاوت باشد، بیش‌تر برای فرارَوَی، باریک‌بینی و دست‌زدن به نُت‌ها و آواها مورد توجه است. مثلا، خواندن «آرام جانم رفته است» از نمونه‌هایی است که او با ملودی، ریتم و ضرب، و نیز چرخش آن‌ها و ترکیب عناصر چند سبک، فراتر از سبک مناطق مرکزی افغانستان در دمبوره می‌رود. البته بحث ضرب و ریتم و چگونگی نوت‌نگاری آن‌ها، و نوعیت زخمه‌ها یا پنجه‌ها، در نواختن دمبوره موضوعی است که بسیار با دقت کارشناسانه باید مورد تحقیق و تحریر قرار گیرد؛ و این کار متأسفانه هنوز انجام نشده است. اما سخن این است که کلنجار رفتن برای بهترسازی و نوآوری و بازی با نُت‌ها و آواهای کهن، ملال‌آور، بی‌محتوا، و بی‌خبرانه نباشد. در این میان، صبور با اشرافی که بر موسیقی محلی دارد، از کلنجار رفتن‌هایش یک بازنمایی قابل قبولی ارایه می‌کند.

البوم «جنگل رسوا» قبل از آن‌که یک مجموعه‌ی عاشقانه یا سبک جدید باشد، مجموعه‌ای از آهنگ‌های انتقادی، سیاسی، میهنی و اجتماعی است. گستره‌ای از تنوع در یک آلبوم نشان‌دهنده‌ی دیدگاه فراخ و عمیق اجتماعی-فرهنگی هنرمند است – عکس از صفحه فیس‌بوک شوکت صبور

از شوکت صبور، یک آلبوم رسمی تحت عنوان «جنگل رسوا» نیز منتشر شده است. آهنگ‌های دیگرش اما به‌صورت آماتور، غیررسمی، خارج از استدیو، پراکنده و در قالب دمبوره منتشر شده است. در تمام این کارها یک تلاش بسیار برجسته دیده می‌شود و آن این است که صبور می‌خواهد کار «پخته» انجام دهد و دست به تولید «معیاری‌تر» بزند. او به خوبی نشان می‌دهد که سطح‌اش از سطح موسیقی و آهنگ‌سازی‌های معمول و متعارف بهتر است. از همه مهم‌تر، در آوازخوانی، علاوه بر تحریرات، دقت او بر لحن و تأکیدات کلام، و در نواختن، دقت او بر ظرافت ریتم و ضرب در چارچوب ملودی‌های فولکلور تحسین‌برانگیز است. این نشان می‌دهد که او شناخت عمیقی از روح موسیقی محلی و فولکلور دارد و لحن، تأکید و تحریرات و همین‌طور ملودی را در این موسیقی عمیقا به‌صورت شهودی درک می‌کند. شوکت صبور از آن دست خواننده‌ها است که وقتی محلی می‌خواند و می‌نوازد، موسیقی محلی و فولکور را می‌خواند و می‌نوازد، بدون آن‌که تنها بر لهجه‌ی محلی تأکید کند. یک سوءتفاهم فراگیر، و حتا مزخرف، در میان خواننده‌ها رایج شده است که اگر به لهجه‌ی هر محل و منطقه آهنگ بسازند تصور می‌کنند که موسیقی آن محل و منطقه را نواخته یا ساخته‌اند. این یک غلط‌فهمی فراگیر است و سبب شده که آهنگ‌های زیادی تحت نام فولکلور یا محلی، عرضه شود که در حقیقت بازتاب‌دهنده‌ی آن ماهیت «نوعی» فولکلور نیست. موسیقی، ملودی است، نه لهجه.

شوکت صبور به سبب نداشتن امکانات و محدودیت‌های زندگی، کارهای حرفه‌ای به معنای متعارف نمی‌کند، بلکه بیش‌تر دمبوره‌هایش را خارج از استدیو ثبت و نشر می‌کند. دمبوره‌ی صبور از آن‌جا قابل توجه است که بدانیم سبک‌های دمبوره برای دهه‌ها تکراری نواخته می‌شوند؛ هم سبک مناطق مرکزی و هم سبک دمبوره‌نوازی که در شمال کشور رایج است. شوکت صبور در دمبوره تغییرات انقلابی نیاورده است، اما تلاش کرده تا در نواختن آن معیارهای دقیق‌تری وضع کند و دمبوره را با شیوه‌ی آوازخوانی خود، به دنبال خود بکشاند. در کارهای او این تلاش‌ها قابل دید است. مثلا در آهنگ «خوش دروم ما»، «تو عزیز دل من»، «از من نژاد می‌پرسد» او تلاش می‌کند تمیز بنوازد و تمیز بخواند. منظور از «تمیزی»، دقت در نواختن و کمپوز، و همین‌طور، وقوف بر ساختار ملودی است. همان‌طور که اشاره شد، دمبوره‌های صبور، به‌صورت حرفه‌ای عرضه نشده‌، بلکه بیش‌تر آهنگ‌هایی است که کتاب دلتنگی‌های روزمره‌ی خواننده را باز می‌کند. ولی همین نمونه‌ها خود واقعی خواننده را نیز به تصویر می‌کشد. آن آهنگ‌های او که با سبک ناب محلی نواخته شده، نشان می‌دهد که او تسلط قابل توجهی بر باریکی‌های محلی‌خوانی و نوازندگی محلی دارد. به‌خصوص شناخت او از ریتم، ملودی و لحن/تحریر در موسیقی محلی عالی است. یکی از نمونه‌های آن آهنگ «خوشی» است که با امانت‌داری تمام، اما با ظرافت قابل وصف اجرا می‌شود.

مشخصه‌ی دوم شوکت صبور، انتخاب شعر و سواد قابل احترام ادبی و زیبایی‌شناسی ادبی او است. این مشخصه در آلبوم «جنگل رسوا» به خوبی قابل مشاهده است. جنگل رسوا قبل از آن‌که یک مجموعه‌ی عاشقانه یا سبک جدید باشد، مجموعه‌ای از آهنگ‌های انتقادی، سیاسی، میهنی و اجتماعی است. گستره‌ای از تنوع در یک آلبوم نشان‌دهنده‌ی دیدگاه فراخ و عمیق اجتماعی-فرهنگی هنرمند است. صرف‌نظر از این‌که ما با دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی شوکت صبور موافق هستیم یا خیر، اما آگاهی اجتماعی-فرهنگی یک هنرمند نکته‌ی بسیار مهم در آفرینش کار هنری است. دیدگاه فرهنگی-اجتماعی یک هنرمند به ما می‌گوید که فلسفه‌ی انتخاب شعر، ملودی، سبک یا کمپوز، و در کل برخورد با کار هنری، از چه جایگاهی برمی‌خیزد و هنرمند در کجا ایستاده است و می‌خواهد به مخاطبانش چه بگوید. هنرمندی که با آگاهی اجتماعی و یک دید انتقادی نسبت به جامعه، حتا اصل هنر، وارد کار می‌شود، احتمالا می‌خواهد حرف‌های بیش‌تری بگوید. عجالتا به این جنبه‌ی کارهای شوکت صبور التفات نمی‌کنیم، اما با توجه به این‌که «جنگل رسوا» اولین آلبوم خواننده است که ظاهرا با همکاری کدام نهاد ذی‌نفع و حرفه‌ای بیرون داده نشده است، یک کار قابل قبول است. نشان می‌دهد که او تلاش کرده تا یک کار خوب انجام دهد. به‌خصوص به‌لحاظ انتخاب شعر این آلبوم به‌طور احترام‌آمیزی از سطح قابل قبولی برخوردار است. اکثر شعرهای این آلبوم غزل است، و کمپوز غزل و آهنگ‌سازی روی غزل، به صورتی که فضای ناآشنا و بیگانه با فضای ذهنی-شنوایی شنونده ایجاد نکند، کار ساده‌ای نیست.

جنگل رسوا نه تنها بهتر از کار بسیاری از هم‌نسلان او است، بلکه با کار بسیاری از چهره‌های مطرح می‌تواند شانه به شانه پیش برود. بسیاری از ما در این توقع به سر می‌بریم که یک کار خوب و عالی زمانی اتفاق می‌افتد که ابداع کاملا جدیدی باشد، و یا رنگ و بویی از سبک‌های متعارف جهانی داشته باشد؛ اما به ساخت آهنگ، شیوه‌ی اجرا و ارتباط آن با پس‌منظر فرهنگی-اجتماعی، و نیز زیبایی‌شناسی شعر و تصنیف آهنگ‌ها کم‌تر توجه می‌کنیم. این‌ها فکتورهایی است که در خوش‌ساخت‌بودن یک آهنگ نقش دارد، بدون آن‌که ضرورتا هنرمند به‌دنبال نوآوری و ابداع، یا تلقید باشد. قرار نیست همواره نوآوری و ابداع صورت بگیرد تا یک کار خیر اتفاق بیفتد؛ یا قرار نیست یک هنرمند به سبک‌های فرامحلی چنگ بزند تا کارش باارزش‌تر تلقی شود؛ یا قرار نیست که یک هنرمند براساس یک ایدیولوژی و دیدگاه فلسفی خاص آهنگ بخواند، تا محترم شمرده شود. بلکه بهترسازی آهسته و تدریجی، دقت و ظرافت، حتا اجرای درست و خوشایند یک کار معمولی، نقش مرکزی در ارتقای کارهای هنری دارد؛ و همین کافی است که توانایی یک هنرمند آشکار شود. از این زاویه «جنگل رسوا» یک مجموعه‌ی خوش‌ساخت است.

عنصر خوش‌ساختی در آهنگ‌های شوکت صبور، از عاشقانه‌هایی مثل «شعر و شراب» تا آهنگ‌های میهنی او مثل «هموطن» برجسته است. به‌خصوص در انتخاب شعرها، درک اجتماعی و تاریخی او از افغانستان نیز برجسته می‌شود. این نکته از آن‌جا اهمیت پیدا می‌کند که هنرمند در یک جامعه یکی از مهم‌ترین شاهدان تاریخ است؛ بنابراین، این مهم است که در کنار استعداد هنری، یک هنرمند بتواند شاهد تاریخ نیز باشد. البته این پیش‌شرط خوب یا عالی‌بودن یک هنرمند نیست، اما عده‌ای مثل من ممکن است به آن توجه داشته باشد که یک هرمند چه می‌گوید و چه به ثبت می‌رساند. در آهنگ «هموطن» او با شکوه‌ای همراه با طعنه می‌خواند:

آزمودی سال‌ها همراهیِ بیگانه را/ چند روزی با خودت ای هموطن همراز باش

کشورت را باختی با شاه شطرنجی شدن/ شاه‌بازی‌ها بس است این خانه را سرباز باش.

اغلب کارهای شوکت صبور خوشایند و شنیدنی است و طنینی از اصالت در خود دارد.

موسیقی محلی افغانستان نزدیک به یک قرن است که با شاخصه‌های موسیقی هندی مورد قضاوت قرار می‌گیرد؛ و اگر ساختار ملودی محلی (فولکلوریک) با راک‌های تعریف‌شده در موسیقی هندی ترجمه و شناخته نشد، به نوعی سرکوب شده یا بی‌ارزش تلقی می‌شود. در واقع جریان اصلی موسیقی افغانستان، قبل از آن‌که تحت تأثیر موسیقی بومی باشد، تحت تأثیر موسیقی هندی است. این سبب شده است تا ملودی‌ها و تحریرهای محلی و بومی واقعا در معرض نابودی قرار بگیرد و یا به‌شدت دست‌کم گرفته شود. به همین دلیل در آغاز این یادداشت من به قضاوت «نوعی» تأکید کردم. برای همین، چهره‌های تازه و مستعد فولکلور باید مورد توجه باشند. شوکت صبور استعدادی در خور توجه در میان نسل جوان است که ظرفیت زیادی برای پرورش دارد. او هنوز هنرمندی نیست که یک ارکستر بزرگ حرفه‌ای او را همراهی کند و یا تولیدات هنری‌اش را یک شرکت حمایت کند و یا از طریق یک استدیوی حرفه‌ای و مجهز به نشر برسد. یک واقعیت ناخوشایند هم همین است که تعدادی از خواننده‌های بااستعداد چون امکانات و روابط لازم را ندارند، از چشم‌ها انداخته شده‌اند، و در این مورد شوکت صبور تنها نیست. ولی آنچه را صبور و امثال او خودشان یک‌تنه، اما با وسواس، تا هنوز بیرون داده‌اند، نشان می‌دهد که آن‌ها استعدادهای در خور توجه‌اند. از نظر دغدغه‌های هنری، اجتماعی و فرهنگی، صبور به‌سان یک هنرمند آب‌دیده‌ی میان‌سال یا حتا کهن‌سال می‌ماند؛ و این همه، نشان از تلاش و حساسیت او است. نشان از کلنجار رفتن‌های پی‌هم او با موسیقی، نُت‌ها و صداها، و پیوندهای عاطفی- اجتماعی-فرهنگی آن‌ها است. برای همین، کارهای او خوشایند و شنیدنی است و طنینی از اصالت در خود دارد. شوکت صبور بسیار جوان است و راه درازی در پیش دارد. هرچند گفته‌اند «سالی که نیکوست از بهارش پیداست» اما امیدوارم مشقت‌های روزگار مجالش دهد که پیش‌تر رود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *