اخیرا داوود سلطانزوی، شهردار پایتخت، از نانوانیهای شهر دیدن کرد. در حاشیهی این دیدنهای ثمربخش وی بعضی از افراد موبایل در کفِ غیرمسئول متوجه شدند که شهردار یک نفر چترگردان دارد که چتری را بر سر شهردار میگیرد تا وی مجبور نباشد دستهای خسته از خدمت خویش را از جیب پتلون خود بیرون بیاورد. فیلم و عکس آن ماجرا رسید به فضای مجازی و فضای مجازی دچار شد به یک جنجال واقعی. آن جنجال این بود که این دیگر کیست و چرا خیال کرده که واقعا زویِ سلطان است و مستحق داشتن غلامان و فلان و بهمان.
من درک میکنم که چرا ملت شوکه شده و در این قضیه چوکه میکند. ولی مایلم به عرض کافهی ملت برسانم که مگر شما نمیدانستید که حاکمان و بزرگان ما جز «چترگردان» خدمتگاران دیگری هم دارند که فقط چند عنوانشان را اینجا فهرست میکنم (برای سهولت کار از کسی که دریافتکنندهی خدمات و صاحب مقامات سیاسی و معنوی و مادی است به نام «ایشان» نام برده میشود):
کفشبان: کفشبان کسی است که شب و روز مراقب کفشهای «ایشان» است. ایشان گاهی که مجبور میشود کفش خود را پشت در بگذارد، کفشبان مأموریت دارد که همانجا با کلاشینکوف کنار کفش ایشان بایستد و نگذارد کسی به حریم آن مقدسِ منتظر نزدیک شود.
آفتابهدار: به کسی گفته میشود که باید چند آفتابه را در طول روز پُرآب نگه دارد. در هنگامی که «ایشان» دچار حالت استشناب میشود و قصد عزیمت به دستشویی مینماید، آفتابهدار آفتابه را تا حوالی درِ تشناب میبرد و تحویل ایشان میدهد. بعد از این که حالت تشنّب ایشان فرونشست، آفتابهدار میرود و آفتابهی خالی را برمیدارد و این چرخهی حیاتی تا زمان رحلت ایشان ادامه مییابد.
دستمالچی: دستمالچی کسی است که مراقب است «ایشان» چه وقت در عنفوان عطسه قرار دارد تا به محض شنیدن صدای هیهی هیپیش با سر بدود و به ایشان دستمال برساند تا ایشان ترشحات مبارکه از سوارخ دوگانهی صورت را پاک نموده دستمال را دوباره به دستمالچی اعطا کند.
حرارتکاه: این فرد منزلت خاصی در نزد «ایشان» دارد. وقتی که ایشان خیلی عصبانی است و درجهی حرارت بدنش به طرف جوش میرود، کسی باید تا فحش بخورد و عربده بشنود و اهانت جذب کند تا بعون الله از حرارت ایشان اندکی کاسته شود. این فرد در نقش حرارتکاه عمل میکند.
غبغبافزا: گاهی غبغب «ایشان» پوچ میشود. احساس میکند که آدم شخیص و مهمی نیست. کسی که در این مواقع خطرناک به ایشان میگوید که تو قهرمانی، تو جانی، تو فوق انسان، امیر مسلمانان، محبوب خوبرویان و شیر شیرانی، همان فرد غبغبافزاست. مشهور است که غبغبافزایان نقش مهمی در جلوگیری از شیوع جنون سگی در میان ایشانان دارند.
غبارزدا: غبارزدا آدم مهمی در زندگی «ایشان» نیست. با وجود این اگر غبارزدا نباشد، چه کسی عینک ایشان را اوف میکند و با دستمال خود غبارزدایی مینماید؟ گاه نقش غبارزدایان مهم میشود. نقل است که باری عینک ایشان غبار گرفته بود و ایشان میخواست یک پاچهی کامل گوسفند را قورت بدهد. غبارزدای ایشان فورا پاچه را از دست ایشان گرفت، عینک ایشان را پاک کرد و ملتی را از یتیم شدن نجات بخشید.
شانهمال: شانهمال کسی است که (چی؟ نه نه، این فرق میکند)، بلی، شانهمال کسی است که قولنج شانهی «ایشان» را میشکند. ایشان از بس که به کوچ لم میدهد و در صفحهی فیسبوک خود به امور مردم رسیدگی میکند، شانههایش قولنج میگیرد. شانهمال شانهی ایشان را میمالد و به آهنگ «حرامی! پدر سگِ شغال! دستت شل است، یک ذره محکمتر بمال» گوش میدهد. آهنگ مذکور از زیر لب ایشان پخش میشود.
جورابکش: جوراب کش کسی است که هر شامگاه جوراب «ایشان» را از پایش میکشد، آن را بو میکند و در سبد ناشستهها میاندازد. جورابکش شبها خواب میبیند که جوراب ایشان پر از آب است و او، یعنی جورابکش، با قایق درون جوراب از این سو به آن سو میرود اما هرچه پارو میزند به ساحل جوراب نمیرسد.
عرقگیر: عرقگیر چنان که از نامش پیداست، در روزهای گرم نزدیک «ایشان» میایستد و هر چند دقیقه یک بار با دستمال کاغذی خاص (از آنها که مسئولان تدارکات دولت هر رولشان را به هفت لک افغانی خریداری میکنند) عرق ایشان را پاک میکند.
چپنآویز: به کسی گفته میشود که چپن «ایشان» را از شانهاش برمیدارد و سر میخ آویزان میکند. چپنآویزها معمولا تحصیلات عالی دارند و از ایشان هنوز سیلی نخوردهاند.
یخنآرا: یخنآرا غالبا همان عرقگیر است، مگر این که ایشان زیاد عرق کند و به یخنآرای مستقل نیاز داشته باشد. در این صورت، یخنآرا نزدیک ایشان اتخاذ موضوع نموده و گاه گاه یخن ایشان را صاف میکند و اگر یخن پیشاپیش صاف باشد، آن را صافتر مینماید.
ملاحظه میکنید که ماجرا به چترگردانی محدود نمیشود.