منبع: الجزیره
نویسنده: داوود مرادیان
برگردان: حمید مهدوی
داوود مرادیان، رییس مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان است و پیش از این رییس برنامههای دفتر حامد کرزی و مشاور ارشد وزارت امور خارجهی افغانستان بوده است.
ملا محمد عمر، پدرزن، مرشد معنوی و همراه ایدیولوژیک اسامه بنلادن با تبادلهی پنج تن از فرماندهان ارشدش با یک عسکر امریکایی، «پیروزی بزرگش» را جشن میگیرد. تبادلهای که پرسشهای مهم سیاسی، استراتژیک و اخلاقی را در مورد اعتبار و شایستگی رییس جمهور اوباما برمیانگیزد.
در حالی که ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه تلاش دارد تا از خاکستر امپراتوری پیشینِ شوروی یک قدرتِ امپراتوریِ جدید بسازد، آیا اوباما با تعقیب سیاستهایی که نسبت به اعتبار، قابلیت اطمینان و موقف اخلاقی ایالات متحده به عنوان یک قدرت اصولی تردید ایجاد میکند، میخواهد در جهت مخالف حرکت کند؟ آیا این مبادله از یک «دوران پس از امریکا» خبر میدهد؟ چگونگی پیشبرد جنگ افغانستان توسط اوباما، سردرگمی اخلاقی، سادهلوحیِ استراتژیک و بیکفایتی سیاسی را نشان میدهد. او به عنوان فرمانده کل قوای کشورش که تنها ابرقدرت جهان محسوب میشود، موفق نشد تردیدهایش را با مسئولیتهایش آشتی دهد. اوباما زمانی که سناتور بود، جنگ افغانستان را «جنگِ ضرورت» خواند؛ اما او به عنوان رییس جمهور با این جنگ به مثابه یک پروندهی پیچیدهی قانونی برخورد کرد، پروندهای که در ابتدا باید تا ماه جولای سال 2011 بسته میشد، بعد تا ماه دسامبر سال 2014 به تعویق افتاد و اکنون قرار است در ماه دسامبر سال 2016 بسته شود.
تنها جنگی که اوباما واقعا در آن درگیر شد، جنگِ با ارتش خود و رییس جمهور خشمگین افغانستان بود. مثلث آیاسآی، طالبان و القاعده، برخلاف همتایانشان، در مورد هدفشان (شکست غرب در هندوکش، مانند اتحاد جماهیر شورویِ کمونیست) دچار هیچ نوع توهمی نشدهاند.
مراودات سیاسی
به نظر میرسد که اوباما از گیجی فکری نیز رنج میبرد. او خشونتِ با جنگ و دیپلماسیِ بامدنیت یا قانونی بودن را یکسان فرض میکند. در حالی که نظر به تعریف کارل فون کلازویتز، جنگ «ادامهی مراودات سیاسی است، به علاوهی استفاده از ابزارهای دیگر». اوباما موفق نشد از قدرتِ ارتش ایالات متحدهی امریکا برای دست یافتن به اهداف ملموس سیاسی استفاده کند. تغییر ضربالاجلهای او از سال 2011 به سالهای 2014 و 2016 به شکل مؤثری دستآوردهای ارتش ایالات متحده را خنثا کرد. اگر جورج دبلیو بوش از غرور امریکایی و طرز تفکر «ایالات متحده میتواند هرکاری را انجام بدهد»، نمایندگی کرد، اوباما تزلزل و ضعفِ «امریکا نمیتواند هیچ کاری را انجام دهد» را آشکار کرد.
به نظر میرسد وعدهی عمومی او به ترک «دولتسازی» در افغانستان و گرمی و شوق او برای گفتوگو با طالبان، نشان خستگی او و تردید نسبت به خودش باشد. مشکل، چالشهای بزرگ در افغانستان و وحشیگری طالبان نیست، بلکه مشکل، اعتماد بهنفس رو به کاهشِ واشنگتن و ضعف رهبری است. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده به ایجاد نظم نوین جهانی کمک کرد و ابرقدرتِ بلوک کمونیستی را شکست داد. هزاران سرباز امریکایی برای چندین دهه در آسیا و اروپا بودهاند. اوباما نتوانست در مورد تعداد مورد نیازِ سربازان امریکایی یا مدت زمانِ حضور آنها در گوشهای از جهان که از لحاظ استراتژیکی اهمیت فوقالعاده دارد و خط مقدم جنگ علیه دشمن جدید ایالات متحده، ستیزهجویی اسلامی، محسوب میشود، ذهنیتی داشته باشد. اوباما در آخرین بیانیهاش در مورد افغانستان به روابط ایالات متحده-عراق به عنوان نمونهی احتمالی برای آیندهی روابط کابل–و اشنگتن اشاره کرد. مثال عراق برای افغانستان یک شوخی جغرافیای سیاسی است. اکنون در عمل و از لحاظ سیاسی، بغداد به ملکیت دو رقیب و دشمن قطبی واشنگتن، تهران و القاعده تبدیل شده است. از لحاظ استراتژیکی، واشنگتن در شرق میانه تقریبا نفوذ خود را از دست داده است. به همین ترتیب، اگر ایالات متحده نفوذ خود را در افغانستان تحکیم نبخشد، مجبور خواهد شد تا آسیای میانه، غرب و جنوب آسیا را نیز ترک کند.
آزادی پنج فرمانده ارشد طالبان توسط ایالات متحده، دیدگاههای متناقض نسبت به طالبان را آشکار میسازد. چاک هگل، وزیر دفاع ایالات متحده تبادلهی پنج فرمانده ارشد طالبان با یک سرباز امریکایی را بخشی از روند طبیعی تبادلهی زندانیها خواند. این امر بیانگر آن است که طالبان دشمن معمولی است که ایالات متحده با آنها درگیر جنگ است. اما نظر به گفتههای جو بایدن، معاون رییس جمهور ایالات متحده، «طالبان دشمن امریکا نیست». طالبان همچنین در فهرست گروههای تروریستیِ ایالات متحده شامل نیست.
نقض قوانین بینالمللی
سال گذشته، اوباما و اعضای خانوادهاش با ملاله یوسفزی، بازماندهی خوششانس حملات تروریستیِ ضدزن طالبان در پاکستان ملاقات کردند. این دیدار پس از شمولیت بخش پاکستانیِ طالبان در فهرست سازمانهای تروریستی صورت گرفت. با وجودی که شواهد گسترده وجود دارند که نشان میدهند، طالبان افغانستانی و پاکستانی در ماهیتشان یکسان اند، ایالات متحده با آنها برخورد متفاوت دارد. اگر حکومت بوش برای بازداشت این پنج فرمانده طالب دلیل قانونی داشت، پس آزادسازی آنها توسط حکومت اوباما، نقض آشکار قوانین بینالمللی است. نظر به اسنادی که در اختیار ایالات متحده قرار دارد، حداقل دو تن از این پنج مرد به ارتکاب جنایات جنگی، پاکسازی قومی، جنایت علیه بشریت و شکنجه متهم اند. اوباما که سابقهی تدریس حقوق را دارد، باید بداند که به دلیل اینکه این جنایات حوزهی قضایی جهانی دارند، ایالات متحده قانونا موظف است تا آنها را محاکمه کند. روابط میان مردم افغانستان، طالبان و غرب واضح است. میلیونها افغان در انتخابات ریاست جمهوری اخیر تنها به خاطر مخالفت با طالبان رای ندادند، بلکه آنها بر تمایل خود مبنی بر داشتن همکاری دوامدار و استراتژیک با ایالات متحده مجدداً تأکید کردند. چانهزنی ایالات متحده با طالبان، روابط ایالات متحده و افغانستان را تضعیف خواهد کرد و مثلث ترور را جسورتر خواهد ساخت.
اوباما برخلاف تردید در مورد جنگ، ایمان و اعتقاد راسخ خود نسبت به نیروی اخلاقیِ عدم خشونت و عدالت را نشان داده است. افغانستان جایی است که او میتواند تعهد خود و ملتش و همچنین ظرفیت احترام به این آرمانها را به نمایش بگذارد. افغانها بیشتر از امریکاییها عدالت و صلح پایدار میخواهند. صلح پایدار تنها با بصیرت، سختکوشی و پشتکار تأمین خواهد شد، نه توسط مماشات و رها کردن.