دشمن اشتباهی – 84

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش هشتاد و چهارم

10

حلقه‌ی طالبان تنگ‌تر می‌شود

در ماه فبروری سال 2009، رییس جمهور بارک اوباما که تازه انتخاب شده بود، اعلام کرد که هفده هزار سرباز دیگر به افغانستان خواهد فرستاد. یکی از وظایف آنان، تأمین امنیت برای برگزاری انتخابات افغانستان در ماه آگست 2009 بود. از همان زمان معلوم بود که این تعداد کافی نیست.

در بهار سال 2009،‌ در داخل دفتر وزیر داخله،‌ حنیف اتمر،‌ یک نقشه نشان می‌داد که تقریبا نصف کشور برای مقام‌های زیر دست او خطرناک هستند. ده ولسوالی از 364 ولسوالی افغانستان در آن زمان،‌ با رنگ سیاه نشانی شده بود. معنای آن این بود که ده ولسوالی کاملا زیر تسلط طالبان قرار دارند و 156 ولسوالی دیگر با رنگ سرخ یا کهربایی نشانی شده بودند که نشان می‌داد برای مقام‌ها و یا هر کسی که با حکومت کار می‌کند، خطرناک اند.

بی‌ثباتی نه تنها به این معنا بود که برگزاری انتخابات مشکل است، بلکه از نگاه سیاسی نیز، دچار نقض خواهد شد. شمال کشور باثبات‌تر بود. رای‌دهندگان در شمال خواهان تغییر از حکومت کرزی بودند. مردم در مناطق جنوبی و شرقی در گرداب خشونت افتاده و بسیار ناامید بودند و تعداد اندکی حاضر بودند که در روز انتخابات رای بدهند. این در حالی بود که جنوب و شرق کشور، مناطق اصلی نفوذ کرزی بود. بدون اشتراک آنان،‌ کرزی از حمایت آنان در انتخابات محروم می‌شد و شکست می‌خورد. مهم‌تر این‌که‌‌، بدون اشتراک پشتون‌ها در انتخابات،‌ احتمال داشت کشور تجزبه شود و جنوب کشور تماما در آغوش طالبان، ‌القاعده و پاکستان سقوط کند. با وجود نگرانی‌ها درباره‌ی اوضاع امنیتی و رهبری کرزی، مقام‌های دولت افغانستان تلاش کردند تا حد ممکن مراکز رای‌دهی بیش‌تر را در سراسر کشور باز نمایند.

دیپلمات‌ها درباره‌ی روند انتخابات به خبرنگاران معلومات می‌دادند و با خوش‌بینی و اشتیاق، جدول زمانی آن را تشریح می‌کردند. زمان برگزاری انتخابات تا ماه آگست به تعویق انداخته شد و به طور غیرقانونی دوره‌ی کرزی تمدید شد. اگر از بی‌میلی مردم جنوب کشور نسبت به انتخابات و نشانه‌های تقلب در ثبت‌نام رای‌دهندگان بگذریم،‌ مشکلات آشکار ناامنی نیز،‌ نادیده گرفته شد.

در جنوب، مردم در حال شکستن و فرسایش بودند. صدها خانواده از اثر جنگ‌های شدید در مناطق اصلی، بی‌جا شده بودند. در تابستان سال 2009 من در سه مورد،‌ با مردانی مصاحبه کردم که در وسط مصاحبه بغض شان ترکید و به گریه افتادند. نشانه‌های ناامیدی در میان مردم معمولا متکی به خود و انعطاف‌پذیر افغانستان ظاهر شده بود. مردم از من می‌پرسیدند که ایالات متحده با ستلایت‌های خود می‌تواند یک نقطه‌ به اندازه‌ی چهار انچ را شناسایی کند، ‌چرا نمی‌تواند طالبان را پیدا کند؟

یک مرد قدبلند و لاغر اندام در یک گردهمایی در قندهار از میان جمعیت برخاست و با من صحبت کرد. او یک کارگر چهل و پنج ساله بود که سه ماه پیش به دلیل گسترش جنگها، از ولایت فراه به شهر قندهار فرار کرده بود. او به من گفت که طالبان در  روستاهای آنان وارد شده اند و امریکایی‌ها بمباران می‌کنند. او گفت: «ما حتا نمی‌توانیم از خانه بیرون شویم.» آن مرد گریه کرد. او آمده بود تا رقیب اصلی کرزی، عبدالله عبدالله را ببیند،‌ چون کشور به یک رهبری جدید نیاز داشت. او گفت: «ما به تغییر ضرورت داریم، ‌چون کمر ما شکسته است.»

دیگران هیچ علاقه‌ای به کل این روند نداشتند. یک دهقان که با خانواده‌اش از پنجوایی به شهر قندهار گریخته بود،‌ گفت که او نمی‌تواند زخمت رای دادن را به جان بخرد. «چه می‌توانم بگویم؟ ما فقیر و بیچاره هستیم. ما هر آنچه را داشتیم از دست داده ایم. راستش را بگویم،‌ با وجود که کارت رای‌دهی دارم، من در انتخابات ریاست جمهوری اشتراک نخواهم کرد،‌ فکر من اجازه نمی‌دهد که از آن استفاده کنم،‌ قلب و احساس من شکسته است.»[1]

به تاریخ 20 آگست، در قندهار و سراسر جنوب افغانستان، تعداد اندکی از خانه‌های شان برای دادن رای بیرون شدند. ناظران تخمین زدند که تعداد اشتراک‌کنندگا در ولایت‌های جنوبی بیش‌تر از 15 درصد نبودند و در بعضی جاها درصدی اشتراک‌کنندگان، به یک عدد دو رقمی نمی‌رسید. طالبان رای‌دهندگان را هشدار داده بودند که سخت مجازات خواهند شد و تهدید کرده بودند که انگشت کسانی را که رای دهند،‌ قطع خواهند کرد. آنان بر شماری از مراکز رای‌دهی حمله کردند و مقررات منع رفت‌وآمد را برقرار نمودند و روستاییان را از بیرون رفتن منع کردند.  حاجی عبدالمجید،‌ یکی از بزرگان شناخته شده‌ی ولسوالی ارغستان به من گفت: «هیچ‌‌کسی رای نداد،‌ هیچ ‌کسی جرئت نمی‌کرد‌ از خانه‌اش بیرون شود.»[2] تنها ترس نبود که مردم را از رفتن به‌پای صندوق‌های رای‌دهی بازداشت. حتا در مرکز قندهار که به شدت زیر حفاظت بود، رای‌دهندگان، برای اظهار انزجار شان از حکومت و در کل از تجربه‌ی غرب در افغانستان، از خانه‌های‌شان بیرون نشدند.

همراه با جمع‌آوری آرا، اتهام‌های تقلب نیز مطرح شدند. بیهودگی برگزاری انتخابات در بحبوحه‌ی باختن جنگ،‌ به همه آشکار شد. مقام‌ها در جنوب افغانستان که توسط برادر رییس جمهور، احمد ولی کرزی، رهبری می‌شد، صدها هزار رای را به نفع حامد کرزی تقلب کردند. استدلال این بود که خیلی خطرناک است که پشتون‌ها از انتخابات محروم شوند و وقتی به آنان فرصت داده شود که رای بدهند،‌ به هر صورت،‌ آنان کرزی را انتخاب خواهند کرد. آنان درست می‌گفتند،‌ اما  از دیدگاه یک دپلومات امریکایی که به حیث معاون فرستاده ملل متحد در کابل کار می‌کرد، تقلب خیلی آشکار و رسوایی‌آمیز بود. پیتر گالبرایت،‌ با آشکار کردن رسوایی انتخابات و تلاش غربی‌ها برای نشان دادن این‌که مأموریت آنان در افغانستان به مسیر درست در حرکت است، زنگ را به صدا درآورد.

با وجود اصرار کرزی مبنی بر این‌که او برنده‌ی یک انتخابات منصفانه است،‌ یکی از حامیان سیاسی او چند سال بعد به من گفت که مقام‌های دولتی هم در انتخابات سال 2004 و هم در انتخابات سال 2009، صندوق‌ها را به نفع حامد کرزی پر کرده بودند. صمد زازی، بازرگان اهل پکتیا به من گفت: «‌من به کرزی کمک و کمپاین کردم. من خودم در هر دو انتخابات،‌ صندوق‌ها را به نفع کرزی پر کردم.»  وقتی که من از او پرسیدم آیا ریاست جمهوری از این کار او اگاه بود، او گفت: «اگر ما پشتیبانی آنان را با خود نداشتیم، هیچ کسی جرئت نمی‌کرد که چنان کاری کند. در ولایت‌های پکتیا، پکتیکا و خوست مردمانی بودند که به زنان و دختران شان اجازه نمی‌‌دادند رای بدهند، ما به جای آنان رای دادیم. من دقیقا نمی‌دانم که کرزی از کار ما آگاه بود یا نه، اما کسانی که در این ولایت‌ها، بر سر قدرت بودند، همه می‌دانستند. جلسه برگزار کرده بودیم که همه‌ی این کار چگونه انجام شود.»[3]

محمد حق جنابی، یک بزرگ قومی از قندهار که دستار سیاه بر سر می‌بست،‌ چند روز بعد از انتخابات گفت: «کرزی اکنون رییس جمهور افغانستان است و یک پشتون هم نمی‌تواند در خانه‌اش آرام بگیرد. طالبان بیش‌تر از هر زمانی قدرت گرفته اند و مقام‌ها در پناه‌گاه‌های زیرزمینی و در عقب دیوارهای امنیتی زندگی می‌کنند. این چگونه نظامی است؟» او ادامه داد: «ما از جامعه‌ی بین‌المللی یک خواست داریم: گر آنان می‌توانند یک هواپیمای غول‌پیکر را بیاورند و تمام پشتون‌ها در اقیانوس بریزند، ما از این وضع رهایی خواهیم یافت. هر روز، هر شب، ما گرفتار درد و مصیبت هستیم.»[4]

ادامه دارد…

[1]  مصاحبه با این دهقان توسط همکار ما برای نیویورک تایمز، تیمورشاه، انجام شد،‌ قندهار، آگست 2009.

[2]  مصاحبه با حاجی عبدالمجید، قندهار، آگست 2009.

[3]  مصاحبه با صمد زازی،‌ کابل، 6 اکتوبر 2012.

[4]  مصاحبه با محمد حق جنابی،‌ قندهار، آگست 2009.