پاکستان و افغانستان اگر میخواهند آیندهای داشته باشند، باید گذشتهیشان را فراموش کنند
منبع: دیپلمات
نویسنده: رضا سرور
برگردان: حمید مهدوی
رییس جمهور اشرف غنی پس از دیدارش از عربستان سعودی و چین، در سومین دیدار خارجیاش به تاریخ 14 اکتبر به پاکستان سفر کرد تا در مورد صلحی صحبت کند که افغانستان شدیدا به آن نیاز دارد. دیدار غنی دو روز پس از آن واقع شد که جنرال رضوان اختر، رییس سازمان استخباراتی پاکستان (آیاسآی)، برای گفتوگو در مورد همین موضوع به کابل آمده بود.
فرضیهی غالب در افغانستان این است که وقتی رییس ارتش پاکستان یا رییس سازمان آیاسآی در مورد صلح در افغانستان صحبت میکنند، در واقع هدف آنها صلح نیست. این سوء ظن از دست داشتن ارتش و سازمان استخباراتی پاکستان در بیثباتی افغانستان در جریان چندین دهه سرچشمه گرفته است. به نظر میرسد که غنی از دیدگاه مشابهی برخوردار است؛ چون وی علاوه بر ملاقات با ممنون حسین، رییس جمهور پاکستان و نواز شریف، نخستوزیر این کشور، با عجله به راولپندی، مقر مرکزی ارتش پاکستان رفت تا با جنرال راحل شریف، رییس قدرتمند ستاد کل ارتش پاکستان که خود به تاریخ 6 اکتبر در کابل بود، ملاقات کند.
غنی درک میکند که سرنوشت نهایی و موفقیت ریاست جمهوری او در گرو اعادهی صلح و امنیت بنیادی در افغانستان است و کلید حل این مسایل مطمئناً در جایی، با اختر و رییس او (شریف) واقع شده است.
غنی و شریف در یک کنفرانس خبری وعده دادند که در امر مبارزه با تروریزم با هم یکجا شوند؛ اما واقعیت بسیار مشکلتر از آن است. حامد کرزی، رییس جمهور پیشین افغانستان که در جریان ریاست جمهوری 13 سالهاش بیست بار از پاکستان دیدار کرد، در سخنرانی خداحافظیاش گفت: «صلحی نخواهد آمد، مگر اینکه امریکا و پاکستان بخواهند».
آیا پاکستان برای صلح کار میکند؟
واقعیتهای سخت، تردیدها و پرسشهای جدی دور پاسخ این پرسش را احاطه کردهاند. در تاریخ معاصر، هیچ رهبر افغانستان به اندازهی کرزی برای توافق سیاسی با پاکستان تلاش نکرده است. کرزی که به عنوان پناهنده و فعال سیاسی حامی نیروهای مجاهدین ضدشوروی در پاکستان زیسته بود، بهطور منحصربهفردی از رابطهی داخلی قدرت در پاکستان و نقش حیاتی آن در بیثباتی میهنش آگاه بود. کرزی آنچه را که میتوانست به عنوان رییس جمهور یک کشور جنگزده برای دستیابی به این هدف انجام دهد، انجام داد. وی در اکتبر 2011 گفت که اگر ایالات متحده به عنوان کمک کننده و متحد اصلی افغانستان در دوران پس از طالبان، گاهی با پاکستان درگیر جنگ شود، افغانستان سمت پاکستان را خواهد گرفت. بیانیهی کرزی احتمالا یک باور واقعبینانه را انعکاس داده است که اگر خوشنود کردن پاکستان به قیمت از دست دادن بزرگترین شریکش تمام شود، افغانستان برای بقا و تأمین صلح بلندمدت، باید آن را بپذیرد.
خندهدار است که از اشتیاق به صلح در قلب تمام ابتکار عملها و بیانیههای کلانی که هردو کشور در چند سال اخیر نشر کردهاند، کاسته نشده است. بهطور مثال، در اکتبر 2006، کرزی و جنرال پرویز مشرف، رییس جمهور پیشین پاکستان در یک نشست سهجانبه در واشنگتن با میزبانی جورج دبلیو بوش، رییس جمهور پیشین امریکا، شرکت کردند و در این نشست روی برگزاری لویه جرگهی سنتی برای برداشتن موانع روند صلح توافق کردند. این جرگه در ماه آگست 2007 با 700 شرکت کنندهی بانفوذ از هردو کشور برگزار شد و مطلقا نتیجهگیری کرد که صلح پایدار به نفع هردو کشور است و برای مبارزه با مثلب بدنام ستیزهجویی، طالبان و تجارت مواد مخدر در امتداد مرزهای نفوذپذیرشان، یک استراتژی واحد منسجم را قبول کنند. کرزی برای درخواست از کشورهای قدرتمند دیگر، بهشمول ترکیه و چین، جهت میانجیگری در گفتوگوهای صلح، هیچ فرصتی را از دست نداد؛ اما موفقیت همچنان دستنیافتنی ماند.
پاکستانِ بیمیل
یک ضربالمثل ساده وجود دارد که «اگر در جوار یک همسایهی فقیر زندگی میکنید، در مورد امنیتتان دو بار فکر کنید». پاکستان سالها در جوار افغانستان زیسته است و سه دهه آشفتگی مطلق و یک و نیم دهه دگرگونی جدی سیاسی در این کشور را شاهد بوده است و هنوز هم ترجیح میدهد که در جوار یک همسایهی آشفته زندگی کند تا یک همسایهی امن. این یک سادهلوحی مطلق است که فرض کنیم رهبران ارتش و استخبارات پاکستان متوجه تهدیدهای نیستند که میتوانند در درازمدت از ناحیهی افغانستان متوجه پاکستان باشند.
بنابراین، رفتار پاکستان باید توسط بازیگرانی غیر از رسانههای متعصب و اغلب سیاسی، بهشمول اینگونه رسانههایی که در افغانستان وجود دارند، بازجویی شود. پاکستان یک قدرت هستهای است؛ اما با توجه به وضع اقتصادی خرابش، رشد مخاطرهآمیز ستیزهجویی و خشونتهای فرقهای در این کشور و دشمن همیشه حاضر در قالب هند، در موقفی نیست که در منطقه نقش برتر داشته باشد. پاکستان حتا مثل ایران نیست تا یک نسخهی دینی شیعهی ارتودوکسی با هدف ایدیولوژیکی تبلیغ در خارج از مرزهایش را ترویج دهد. پاکستان در حقیقت کشوری است که از زمان تأسیسش در سال 1947، تاکنون برای بقایش تقلا کرده است. در این زمینه، شواهد ملموسی وجود دارند که نشان میدهند پاکستان از دیرزمان بدینسو در افغانستان نقش مخرب داشته است و تمایلی به شرکت در توافق صلح واقعی ندارد.
هند در حیات خلوت پاکستان
پاکستان از سقوط سلطنت افغانستان در 1973 و بهدنبال آن، تهاجم شوروی در سال 1979، تاکنون یک بازیگر کلیدی در افغانستان بوده است و به مجاهدین افغان و بعدا طالبان، که در سال 1996 به قدرت رسید، پناه و آموزش داده است و کمکهای ایالات متحده به آنها را هدایت کرده است. رویدادهای پس از طالبان، بازی را تغییر دادند. پاکستان از نقش رو به رشد هند در افغانستان، خشمگین میشود. هند که تعهد کرده است دو میلیارد دالر به افغانستان کمک کند، یکی از شش کمک کنندهی عمده به افغانستان است و در اقتصاد افغانستان، ایجاد زیرساختها و توسعهی منابع طبیعی حضور رو به رشد دارد. هند و افغانستان در ماه اکتبر 2011 پیمان استراتژیکی امضا کردند که به هند اجازه میدهد، نیروهای امنیتی افغانستان را آموزش دهد و در سکتور کلیدی انرژی در افغانستان سرمایهگذاری کند. علاوه بر روابط اقتصادی و امنیتی، هند امروزه برای تعداد زیادی از افغانها یک هدف تحصیلی و گردشگری پسندیده و مقرون به صرفه است.
خط نفرت
افغانستان و پاکستان درگیر نزاع طولانی و از نظر قانونی، پیچیدهی کشمکش ارضی روی خط دیورند بودهاند، خطی که در سال 1892 توسط انگلستان کشیده شد و پشتونها را به دو بخش در افغانستان و پاکستان از هم جدا کرد. تا امروز، حاکمان افغانستان نه تنها به رسمیت شناختن خط دیورند به عنوان مرز قانونی و مشروع میان دو کشور را رد کردهاند، بلکه پیوسته از یک پشتونستان مستقل که میتواند پشتونهای دو کشور را در کشور واحد متحد سازد، اعلان حمایت کردهاند. در جریان سیزده سال گذشته، کرزی با وجود شوق دیپلماتیک برای صلح با پاکستان، هرگونه توافق یا گفتوگو در مورد به رسمیت شناختن خط دیورند را بهشدت رد کرده است. کشمکش ارضی در سال 1963 زمانی به اوجش رسید که محمد داوودخان، آخرین حاکم درانی افغانستان، به ارتش و مردان قبایل دستور داد، به پاکستان حمله کنند. داوود پس از اینکه توسط ظاهر شاه از قدرت خلع و یک دهه بعد در سال 1973 به قدرت برگشت، به تأکیدش بر پشتونستان ادامه داد.
در یک دهه، از زمانی که نخست داوود حمایتش را از پشتونستان اعلان کرد و تهاجم شوروی و جنگ داخلی افغانستان را فراگرفت، حاکمان پاکستان، بهویژه رهبران ارتش و استخبارات این کشور، به بازخیر و ناسیونالیزم پشتونها مقام یک تهدید وجودی دادهاند. رهبران پاکستان پس از سالها مداخله در افغانستان آموختهاند که برآمدن از پس ستیزهجویی و گروههای تروریستی مانند طالبان آسانتر است تا حکومت قوی به رهبری پشتونها در افغانستان که توانایی بسیج ناسیونالیزم پشتونها برای تحقق رویای تاریخی اتحاد را داشته باشد.
بریدن از تاریخ
معروف است که کسانی که تاریخ را فراموش میکنند، محکوم به تکرار آن اند. اما در مورد افغانستان و پاکستان، فراموش کردن تاریخ احتمالا بهترین راهوچار بهبود روابط آنها است، روابطی که بهشدت آسیب دیدهاند. هردو کشور درگیر تروریزم اند. بهسختی میتوان در افغانستان و پاکستان روزی یافت که در آن خشونت و حملات تروریستی اتفاق نیافتد. بهطور نمونه، در 3 نوامبر سال جاری، یک حملهی تروریستی که بعدا تحریک طالبان پاکستان مسئولیت آن را برعهده گرفت، 60 تن، بهشمول 10 زن و 7 کودک را کشت و 110 تن را زخمی کرد. یک روز پس از آنکه اشرف غنی از اسلامآباد برگشت، یک حملهی انتحاری قوی در نزدیکی پارلمان افغانستان به وقوع پیوست و 3 تن را کشت و 32 تن، بهشمول شکریه بارکزی، عضو برجستهی زن در پارلمان افغانستان را زخمی کرد. اندکی پیش، در 10 ماه نوامبر، حداقل ده پولیس در دو رویداد جداگانه در افغانستان کشته شدند. صورت جلسههای کامل که پشت دروازههای بستهی دیپلماتیک روی آنها بحث شد، هنوز نشر نشدهاند؛ اما قبل از آن نیز نتیجهگیریهایی وجود دارند. غنی به بازدیدهایش از اسلامآباد ادامه خواهد داد؛ اما موفقیت نهایی صرف زمانی حاصل خواهد شد که این دو کشور همسایهی آسیای جنوبی در بریدن از تاریخ شجاعت به خرچ دهند و بهجایش تاریخ خودشان را بسازند.