خبرنگارناراضی

هادی دریابی
چقدر ما آدم‌ها بی‌چاره‌ایم؟‌ زاده می‌شویم. در اوایل هیچ‌قدرتی جز معصومیت در ما نیست. روزها که از دید معرفت‌سواری، عمر ما را شکل می‌دهند، هم‌چنان می‌گذرند. هیچ‌توجهی به این ندارند که ما چکاره‌ایم؟ چقدر خداشناس شده‌ایم؟ چقدر محتمل است که قربانی یکی از انتحاریان شویم؟ چقدر فرصت‌شناس هستیم؟…
همین فرصت‌شناسی را که در بالا ذکر کردم، خیلی فلسفه دارد. در قدم اول، همین‌ که کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی، بعد از دریافت شکایات با سند و بی‌سند، شروع به بررسی شکایات کرده، دقیقاً به معنای فرصت‌شناسی است. البته یک‌ عده از طرف‌داران ریال مادرید و بارسلونا در افغانستان، که به این‌جانب اعتقاد ندارد و عرض می‌دارند که عمل‌کرد کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی، فرصت‌شناسی نیست، بل‌که استفاده از فرصت است. خدمت این عزیزان به عرض بلگانم که‌ میر فاروق حسینی در هرات ترور شد و شما حتماً از این مسئله باخبرید. فرض می‌کنیم قاتل این فرد روحانی، رییس جمهور ایران باشد. اول سوال مطرح می‌شود که چرا رییس جمهور ایران‌ دست به ترور آقای حسینی بزند؟ فرض می‌کنیم که آقای حسینی بارها بر ایران تاخته و این کشور را محکوم به تفرقه‌اندازی میان شیعه و سنی در افغانستان‌ خطاب کرده است. این‌جا به اصل مسئله رسیدیم و نیاز نیست از دست حاشیه‌ها و فرضیه‌های مسئله خسته شویم. آقای روحانی اول باید بشناسد که میر فاروق حسینی کیست؟ همین ‌که چهارچوب فیزیکی آقای حسینی در ذهن روحانی مشخص شد، امکان موفقیت روحانی بیش‌تر و بیش‌تر شده و در نهایت، صد درصد شد. حالا فهمیدید که چرا کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی خیلی فرصت‌شناس است؟ به اساس گفته‌های سخن‌گوی این کمیسیون نازنین، صندوق‌های مشکوک قرنطین خواهند شد و در نهایت، در حضور آدم‌هایی که باید باشند، خیلی بررسی خواهند شد. من که گفتم ما آدم‌ها بی‌چاره‌ایم و سوال کردم که ما چه‌قدر بی‌چاره‌ایم؟! حالا مشخص خواهد شد!
در قدم اول، برای کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی، موفقیت در سرحد ادوارد اسنودن آرزو دارم. بعد، شرط می‌زنم که نه کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی و نه هیچ‌فرد و تشکیلات‌ دیگری، توانایی درک و کشف و بطلان تقلبی را که بنده انجام داده‌ام، داشته باشند! اگر یکی از انواع ناظرانی که در روز انتخابات موظف به مشاهده‌ی کار کارمندان و رای‌دهند‌‌گان بودند، توانستند ثابت کنند که من خبرنگار ناراضی چه تقلبی کرده‌ام، یا کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی توانست کشفش کند،… بی‌خیال این مسئله شوید لطفاً! به خاطر‌ی این چرند را سر هم کردم که افغانستان کشور قانون نیست، کشور زورمندان است. هستند انسان‌هایی‌که از فرط فساد اخلاقی، 28 ساعت در شبانه‌روز، کمردرد اند، اما چون تفنگ و تشکیلات تفنگ‌دار دارند، هم تعیین کننده‌ی سرنوشت یک عده ‌اند، هم محکمه و قاضی اند، هم دولت اند و هم طالب!
در قدم دوم، آدم‌ها تقلب می‌کنند. آدم‌ها آرا و صندوق‌های ملوث به تقلب را انتقال می‌دهند. آدم‌ها این صندوق‌ها را قرنطین کرده و با دقت بیش‌تر‌ بررسی و حساب می‌کنند. آدم‌ها اگر آرای تقلبی را کشفیدند که باطل اعلام می‌کنند و اگر موفق نشدند،‌ نوش جان نامزدی که به پایش ریخته شده. می‌بینید که داستان کار آدم‌ها چقدر بی‌چاره‌آور است! اگر مزاحمت مسئله را کنار بگذاریم، به این نتیجه می‌رسیم که چند رأس آدم متقلب باعث می‌شوند که اکثریت نامزدان و کمیسیون مستقل شکایات انتخاباتی، در کنار تمام‌ آدم‌هایی که رای درست داده‌اند و به نتیجه‌ی رای خویش دل‌بستگی دارند، نگران باشند. همین نگرانی جمعی و کلی در برابر کار یک مشت متقلب، باعث می‌شود که صدور فرمان کرده و بخوانیم که ما آدم‌ها چقدر بی‌چاره‌ایم؟! شروع این بی‌چار‌‌گی زمانی به اوجش می‌رسد که پی‌گرد قانونی مسئله خیلی ضعیف است. آدم‌های متقلب با تکیه به تکیه‌گاه‌های متوصل به قدرت و زر، تقلب می‌کنند. اما مجریان قانون و مجریان عدالت‌ همیشه از دستورات و نظریات مقام بالاتر از خویش عمل می‌کند. پوهاند انیشتین مرحوم که فرضیه‌ی نسبیت را مطرح کرد و ابراز داشت که هیچ‌چیز مطلق نیست، در اواخر عمر، مثل این‌جانب گرفتار اندازه‌گیری بی‌چار‌‌گی آدم‌ها شد! او می‌خواست بعد از طی این مرحله از تحقیقاتش، به تکمیل نظریه‌ی نسبیت و مطلقیت بپردازد، اما‌ غریق بی‌چار‌گی آدم‌ها شد و هواداران پشت‌ پرده‌ی این دانش‌مند مزاحم، وی را بزرگ‌ترین بی‌چاره‌ی روی زمین لقب دادند. کسی که با آن همه نبوغ، نتوانست زنده بماند، چطور امکان ندارد که صدیق افغان بتواند فرملی برای کشف و شناخت تقلب در انتخابات کشف کند و در مشتقات آن ذکر کند که آرای باطله را می‌توان باطل کرد.