دشمن اشتباهی – 62

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش شصت و دوم

7

بازگشت طالبان

عملیات میدوسا آن‌طور که برنامه‌ریزی شده‌ بود، پیش نرفت. نیروهای کانادایی یک حمله‌ی انبری (Pincer Movement) {یک نوع حمله‌ی نظامی که در آن نظامیان در عین زمان از دو طرف بر دشمن یورش می‌برند} بر روستای پشمول راه انداختند. آنان می‌دانستند که این روستا یکی از بسترهای داغ شورش طالبان است. اما سربازان کانادایی خیلی زود در گذشتن از رودخانه با مشکل برخوردند. آنان که توسط ماین و خمپاره مورد حمله قرار گرفته بودند، خواستار کمک هوایی شدند. اما زیر آتش‌باران اشتباهی هواپیماهای امریکایی قرار گرفتند. در مدت چند ساعت، اکثر کانادایی‌ها زخمی شدند و از کار افتادند.

با از پا ماندن حمله‌ی کانادایی‌ها، یک واحد نظامیان امریکایی برای کمک فرستاده شدند. کلونل استفن ویلیامز به تاریخ 12 سپتامبر، یک نیروی بزرگ متشکل از امریکایی‌ها، کانادایی‌ها و سربازان افغانستان را بار دیگر علیه پشمول بسیج کرد. ویلیامز 46 ساله که یک تفنگ‌دار سواره نظام از انچوریج الاسکا (Anchorage, Alaska) بود، شیوه‌ی تازه‌ای را به کار گرفت. او در مدت شش روز با استفاده از موسیقی راک نفرت طالبان را برانگیخت و در هر جا که حرکتی از جانب دشمن دیده می‌شد، با توپخانه و هواپیما در هم کوبیده می‌شد. او گفت که آهنگ دوست‌‌داشتنی‌اش (AC/DC’s “Back in Black)را که یک آهنگ راک سخت است پخش کرد تا صدای وسایط زرهی در این میان فهمیده نشود. او از دریا عبور کرد و از میان کشت‌زارهای جواری از جانب شمال‌شرق وارد شد و طالبان را غافل‌گیر کرد. با این وجود،‌ جنگ شدید بود. طالبان سنگر مستحکم داشتند و از جوی‌های آب و دیوارهای گِلی بلند استفاده می‌کردند. یک هفته بعد او به خبرنگارانی که در میدان جنگ سفر کرده بودند،‌ در حالی‌که قدم می‌زد گفت: «ما از تاکتیک‌های حمله‌ی نورماندی استفاده کردیم که دشمن از شبکه‌ی سنگرهای زیرزمینی و خندق‌ها استفاده می‌کرد.» او بالای یک کانال که توسط نیروهایش ویران شده بود ایستاد و اضافه کرد:« ما کانال‌های زیادی را پیدا کردیم که سقف فلزی و سوراخ‌های هواگیر با پایپ فلزی داشت که برای تهویه ساخته شده بود.» آنان از جوی‌ها به حیث سنگر استفاده می‌کردند و سپس به سنگرهای زیر زمینی که مانند انبارِ زیرزمینی ساخته شده بودند، عقب‌نشینی می‌کردند.»  مکتب این دهکده که مجموعه‌ای از اتاق‌های درسی رنگ شده بود و به کمک امریکایی‌ها پس از 2001 ساخته شده بود بر اثر حمله‌های پی‌درپی توپخانه و هوایی ویران شده بود. این فرمانده تخمین زد که از 150 تا 200 جنگ‌جوی طالب در این جنگ کشته شده‌اند که شامل شماری از فرماندهان آنان نیز می‌شود.

کلونل ویلیامز در دشت‌ها و باغستان‌های خالی پشمول قدم می‌زد و از پیروزی نیروهای ائتلاف سخن می‌گفت، اما عملیات میدوسا با آنچه او پیروزی توصیف می‌کرد، فاصله‌ی زیادی داشت. طالبان از پنجوایی بیرون رانده شده بودند،‌ اما آنان به سمت غرب به ولایت هلمند فرار کرده بودند تا جنگ دیگری را آغاز کنند. بر اساس گفته‌های دادستان امریکایی، گری باومن که یک سرباز ذخیره‌ا‌ی ارتش بود و یک تاریخ محرمانه‌ی نظامی از جنگ‌های جنوب افغانستان نوشته است، نیروهای ویژه‌ی امریکایی، راه فرار آنان به طرف جنوب را با جنگ‌های وحشتناک بسته بودند، ‌اما سربازان فرانسوی و آلمانی  در بستن مواضع طرف غرب ناکام ماندند.[1]

چالش و تهدیدی که طالبان با جمع کردن چندین هزار جنگ‌جو متوجه شهر قندهار کرده بودند، خیلی جدی‌تر از آن بود که به آن فکر می‌شد. بعدتر، ‌جنرال مک‌نیل به من گفت که نزدیک بود در همان تابستان قندهار به دست طالبان بیفتد. جنرال ریچاردز که جانشین او شده بود،‌ دید که نه تنها حکومت افغانستان در خطر از دست دادن جنوب قرار دارد،‌ بلکه خطر شکست خوردن ناتو نیز وجود دارد. در مدت یک ماه پیروزی، ریچاردز دستور داده بود که عملیات میدوسا باید نفوذ و قدرت ناتو را در قندهار مستقر گرداند. اما این جنگ آشکار کرد که فرماندهان ناتو قدرت طالبان را دست‌کم گرفته بودند. باومن به من گفت: «حکایت واقعی میدوسا،‌ حکایت ناکامی مطلق استخباراتی است- این بهترین مثال است که نیروهای ائتلاف از درک نفوذ باقیمانده‌ی طالبان در جنوب عاجز بودند.»

برای باشندگان پنجوایی، میدوسا فقط یکی از سلسله جنگ‌های سنگین در تابستان آن سال بود. تلفات ملکی جنگ بالا بود. ملل متحد بعدتر گفت که چهل فرد ملکی کشته شده اند و بیمارستان قندهار 24 فرد ملکی زخمی را دریافت کرده بودند. ناتو اعلان کرد که این عملیات موفقانه به پایان رسید،‌ اما روز بعد از آن،‌ چهار سرباز کانادایی وقتی کشته شدند که حمله‌‌کننده‌ی انتحاری به آنان نزدیک شد و خود را منفجر کرد. در وقت حمله کانادایی‌ها در حال توزیع پنسل و کتابچه به کودکان این قریه بودند. نه کودک در این انفجار زخمی شدند. سربازان کانادایی، از آن لحظه به بعد، تلاش کردند تا ولسوالی را نگهدارند و آن را امن بسازند. اکثر جنگ‌جویان طالبان آن‌جا را ترک کرده بودند، اما گروه‌های کوچک جنگ‌جویان محلی را از خود بر جای گذاشته بودند که ماین‌گذاری می‌کردند،‌ کمین می‌زدند و مردم محل را برای پیوستن به جنگ نام‌نویسی می‌کردند. واحدهای نیروهای ناتو و دولت افغانستان بارها کمین زده شدند.

نیروهای کانادایی در یک دشت مزروع در روستای پشمول اردوگاه ایجاد کردند و به تأمین امنیت مناطق اطراف و کمک به دهقانان محل شروع کردند. آنان کار ساختن یک سرک از سرک حلقه‌ای اصلی را روی دست گرفتند. این سرک برای رفت‌وآمد سربازان کانادایی امن بود و آنان مجبور نبودند که از سرک روستا که از میان دیوارهای بلند و آبادی‌ها می‌گذشت و در هر دور با کمین شورشیان برمی‌خوردند، ‌استفاده کنند. ساختن این سرک به معنای ویرانی خانه‌ها،‌ دیوارهای مزرعه،‌ ویران کردن باغستان‌ها و قطع کردن جوی‌های آب بود که باعث برانگیخته‌شدن خشم دهقانان و زمین‌داران می‌شد. من پیش از آن و این دفعه،‌ بار دیگر می‌دیدم که سربازان خارجی برای مصئونیت‌شان اقدامی را روی دست می‌گیرند، اما باعث روی‌گردان شدن مردم می‌گردند و این‌گونه امنیت شان ضعیف‌تر می‌گردد.

ادامه دارد…


[1] تبادل ایمیل با گری باومن، 22 جنوری 2013.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *