به نظر من، نگرانی سازمان ملل متحد از فرار مغزها در افغانستان به هیچ روی موجه نیست. پدیدهی فرار مغزها در جاهایی نگران کننده است که مردم مغزهای کوچک و بیکیفیت داشته باشند. در افغانستان مغزها کلان و با کیفیت اند. به این میماند که شما یک متر مربع جا داشته باشید و در آن مساحت دههزار گندم بریزید. هیچ اتفاقی نمیافتد. نه جا تنگ میشود و نه اگر مثلا بخواهید از این ده هزار گندم روغن بکشید، چیز قابل ملاحظهیی حاصل خواهید کرد. حالا ده هزار چارمغز بیاورید و در آن یک متر مربع بریزید. طبیعی است که ده هزار چارمغز در آن مساحت کوچک جا نمیشوند.
سعدی میگفت که دو درویش در گلیمی بخسپند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. در افغانستان، مغزِ درویشی اصلاً نداریم. همهی مغزها برای پادشاهی ساخته شدهاند. برای همین هم هست که در این مملکت جا تنگ است. امروز اگر به کفش دوزی که در کنار سرک نشسته و یک متر جا را اشغال کرده نگاه کنید، فکر میکنید آدم قانعی است و به همان جا دلخوش است. اشتباه میکنید. یک آشوب شود، باز میبینید. همان کفشدوز یکشبه به وزارت میرسد و در ظرف یک سال نیمِ پایتخت را غصب میکند و در آن به اسم همایون جان، فرزند هفتم خود، شهرک میسازد. چرخ فلک فعلا او را در آن مساحت یکمتری زمینگیر کرده است. اما مغزش که تغییر نکرده. همان مغز مادرزادی پادشاهی است.
این که گاهگاه سیاستمداران ما در امور داخلی قارهی افریقا و جاهای دیگر دخالت میکنند، تنها به این خاطر نیست که این سیاستمداران حرف دهان خود را نمیفهمند. بیشتر به این خاطر است که از بس در افغانستان مغز متراکم است و دخالت در امور داخل کشور باعث تصادم مغزها میشود، این مغزها ناگزیر میشوند برای جلوگیری از انفجار انرژیِ مازادِ مغزی در امور کشورها و قارههای دیگر دخالت کنند. همین چند روز پیش مقامات سازمان ناسا مردد بودند که سفینه به نپتون بفرستند یا نه. وزیر حج و اوقاف افغانستان حمایت خود از این پروژه را اعلام کرد و حالا ناسا با عشق و علاقه این پروژه را دنبال مینماید.
ملاحظه میکنید که فرار مغزها از افغانستان چیز بدی نیست و از آنجا که حتا دو پادشاه در اقلیمی نگنجند، باید آن قدر مغز از افغانستان خارج شود که فقط همان یک پادشاهی که در این اقلیم میگنجد باقی بماند و راحت پادشاهی کند.