زلزله هر از گاهی اتفاق میافتد. گاهی شدید و گاهی خفیف. جلو زلزله را نمیتوان گرفت چون از آزاد شدن ناگهانی انرژی که از گسیختگیای پوستهی زمین بوجود میآید، اتفاق میافتد. اگر میزان انرژی آزاد شده یا گسیختگی (جدایی) قوی باشد، زلزله شدید است و موجی که آزاد میشود، میتواند تا صدها کیلومتر دورتر از مرکز وقوع زلزله را نیز بلرزاند.
چیزی که جالب است، این است که حین وقوع زلزله و پسلرزهی آن در ذهن افراد چه میگذرد.
اکثریت مردم افغانستان، وقوع زلزله را ناشی از افزایش فسق و فساد میدانند و زلزله را نوعی از خشم خداوند تعبیر میکنند. نمیدانم ریشهی این باور چقدر طول تاریخی دارد، اما چیزی که مسلم است، این است که این تعبیر علمی نیست.
هستند کسانی که حین لرزیدن زمین و ساختمانهای شهر، نه چیزی از فساد در ذهن شان میگذرند و نه آنرا به خشم خداوند ربط میدهند. پس چهچیزی ممکن است در ذهن این افراد بگذرد؟ ذیلاً خدمت تان میلرزانیم.
پسری که تازه جوان شده و عاشق دختر محل شده، اولین چیزی که به ذهنش میرسد، معشوقهاش است. برای این پسر/ پسرها، اگر کل کشور فرو بریزد، مهم نیست، فقط خدا کند که حال دختره خوب باشد.
مادران که معمولاً به فکر فرزندان خویش میافتند، بیهیچ غلوغشی!
دختران را نمیدانم. اما شنیدهام که بعضی دختران فوراً ضعف میکنند و هیچچه به ذهن شان نمیرسد.
صاحبان شهرک و بلندمنزلهای کابل که معمولاً در خارج از کشور تشریف دارند، با شنیدن خبر وقوع زلزله در افغانستان و لرزیدن کابل، خدا خدا میکنند که بخیر تیر شود و دارایی شخصی آنها باخطر مواجه نشود. اگر احیاناً یکی از بلندمنزلهای شان که کیفیت نداشته، فرو بریزد تا سه فصل دیگر واسطه و لابیگری میکند که خسارهاش را از کمیته مبارزه با حوادث غیرمترقبه بگیرد.
شاعران نورس در صفحهی فیسبوک خویش مینویسند که: «زمین لرزید! دل من اما در هوای تو چون کوه بابا پابرجاست». این در حالیاست که خود این شاعر از بس وارخطا شده، حتا یادش رفته موقع فرار دمپایی آماده را پوشیده، بعداً به کوچه برود.
خبرنگار معمولاً دنبال این میگردد که چند خانه خراب شده و چند نفر کشته شده اما خوشحال نیست.
رییس صاحب که تازه خانهی پنجماش را در قلب شهر کابل آباد میکند، فوراً به صاحبکارش تماس میگیرد اما خدمات مخابراتی فلج شده. اعصابش با شدت هشت درجه ریشتر خراب میشود.
مدیر صاحب که تازه مورد عنایت رییس جمهور یا وزیر قرار گرفته و به مدیریت رسیده، چوف بلا گردان در چهار کنج دفترش نثار میکند. میگوید هنوز شادیای مدیریتش را نچشیده.
طالبان این زلزله را به حضور نیروهای خارجی (کفار) ربط میدهند. تازه در مناطق تحت کنترل خویش از مردم خواهش میکنند که برای نجات از زلزله، خانه 20000 کلدار به پایگاه طالبان بیاورند.
عبدالله عبدالله که برای نجات از خطرات احتمالی پسلرزه از مردم خواهش کرده که در خانههای شان بمانند. یا بهتر است بگویم ایشان با لرزیدن کابل به این فکر افتاد که چهطور میشود علم قیله/رنده کنم؟
کمیتهی ملی مبارزه با حوادث؟ در این اداره هنگام وقوع زلزله نه تنها که هیچ فکری به ذهن رییس و کارمندانش نمیرسند که یک ماه بعد از شاهکاریهای شان اگر باخبر شویم هم جای شکرش باقی است.
سرور دانش احتمالاً به کتابی که قرار است تا ماه آینده از چاپ بیرون شود، فکر میکند.
عبدالرؤف ابراهیمی ممکن هیچ فکری نکند اما وی پس از آن نظریهی معروف «برق شارتی شده»اش احتمالاً بازهم به این فکر متهم میشود.
در لیلیههای کابل احتمالاً چند دانشجو خود را از طبقههای دوم و سوم پایین انداخته، یعنی هستند دانشجویانی که نجات خویش را در خودکشی جستوجو میکنند.
یکی از رفقای من، در زلزلهی سال 1388 اولین چیزی که به ذهنش رسید، فرار بود. بعد در مسیر راه یادش آمد که لپتابش در اتاق جا مانده، برگشت و لپتابش را برداشت. بازهم در نصف دهلیز یادش آمد که از خانه برایش میوه خشک (توت) ارسال کرده، برگشت و آنرا هم برداشت و فرار کرد. در این زلزله نمیدانم غیر از فرار دیگر چهچیزی به ذهنش رسیده و در چند مرحله به ذهنش رسیده.
وکلای پارلمان به چه میاندیشند؟ سخت است بگوییم به فلان چیز! اصلاً از اول ثابت شده که وکلای پارلمان در چند گروه و در کنار صاحبان قدرت افغانستان، هنوزهم سر تقسیم قدرت باهم رقابت و کشگیرگ دارند. ممکن زلزله یکی از منابع تشدید اختلاف و رقابت میان این جماعت شود.
یک جمع دیگر هستند که به ریشتر زلزله فکر میکنند. پیش خود فکر میکنند که حتماً 7-8 درجه ریشتر بوده. بعد که در خبرها شنیدند که زلزله امروز 7اعشاریه چند درجه ریشتر بود، خوشحال میشوند که درست حدس زده. اما نگرانی ناشی از زلزله در سراسر جغرافیای بدنش هویداست.
حاجیان که هزارها دالر مصرف کردند تا حاجی شوند، هر فکری دیگری ممکن به ذهن شان برسند اما اینکه یک دالر به قربانیان زلزله کمک کنند، به ذهن شان نمیرسند.