نویسنده: سلمان رفیع شیخ
برگردان: جواد زاولستانی
منبع: آسیا تایمز
در 19 مارچ 2015، روزنامهی نیویورک تایمز گزارش داد که نتیجهدادن روند صلح افغانستان تا کنون یک رویاست؛ چون طالبان نتوانستهاند «اختلافات داخلی»شان بر سر مسئلهی گفتوگو با ایالات متحده و متحدان آن را حل کنند. و نیز این روزنامه گزارش داد که از آنجایی که نمیتوان انتظار داشت که صلح در چنین سناریویی واقعیت پیدا کند، مقامهای حکومت افغانستان و ایالات متحده در بارهی احتمال یکسال «جنگ خونبار با شورشیان» فکر میکنند. با بازتاب این اوضاع، نیویورک تایمز عنوان زیرکانهای برای گزارشش انتخاب کرده بود: شمار بیشتر سربازان امریکایی در افغانستان باقی خواهند ماند.
سناریوی این روزنامهی امریکایی با بیاحساسی تمام، نه تنها تداوم طولانیترین جنگ امریکا را به یکسال «جنگ خونبار» دیگر، بلکه چندین سال خونریزی به تصویر میکشد.
شگافها و اختلافهای گزارششده در درون طالبان بر سر مسئلهی گفتوگو نیز به ما تصویر گمراهکنندهای میدهد و آن این است که گفتوگو تنها راهحل ممکن و عدم گفتوگو با آنان اصلیترین دلیل بحران افغانستان است. این برداشت نه تنها تأثیرات منفی حضور سربازان خارجی را در خاک افغانستان در نظر نمیگیرد، بلکه «اختلافهای درونی» کذایی طالبان را نیز بسیار ساده و بریده از واقعیتهای دیگر میپندارد. این برداشت وجوه پنهان مرحلهی جدید جنگ و اهمیت مرتبطبودن آن با تغییرات جغرافیایی-سیاسی در اطراف افغانستان را پوشیده نگهمیدارد. مرحلهی جدید جنگ در افغانستان صرفاً به دلیل خود افغانستان نیست؛ این وضعیت بیشتر از هر زمانی، مرتبط با سیاستهای ایالات متحده در رابطه به خاور میانه، منطقهی قفقاز و آسیای مرکزیست.
با توجه به محیط جغرافیایی-استراتژیکی حاکم بر منطقهی خاور میانه (ظهور داعش) و فاجعهای که سیاستگذاریهای ایالات متحده بعد از جنگ عراق با آن روبهرو شد، به نظر میرسد که ایالات متحده به این نتیجه رسیده است که تجربهی عراق در افغانستان تکرار نشود. افغانستان کشوریست که واشنگتن تا کنون تلاش دارد از آنجا نفوذ روسیه و چین را در آسیای مرکزی و جنوبی تضعیف کند. با وجود اینکه طالبان بر ساحات زیادی کنترول دارند و به صورت دوامدار حمله میکنند، عوامل دیگر نیز تصور حضور دوامدارتر سربازان ایالات متحده در افغانستان را تقویت میکنند. یکی از دلایل این است که در جریان یکسال گذشته اهمیت افغانستان به مثابهی یک پایگاه عملیات نظامی (و پشتیبان برای دولتهای «متحد» در آسیای مرکزی و قفقاز) به دلیل وضعیت اوکراین افزایش یافته است. در این رابطه، افغانستان نزدیکترین و مناسبترین مکان را برای این عملیاتها فراهم میکند. واضح است که اقدام نظامی نه تنها به یک خطهی جغرافیایی نیاز دارد، بلکه به سرباز در آن ساحه نیز ضرورت دارد.
چنانکه نیویورک تایمز در آن گزارش یادآوری کرده، مقامهای ایالات متحده تقریبا به این نتیجه میرسند که حضور 10 هزار سرباز و هزارها قراردادی غیرنظامی دستکم تا پایان 2016 در افغانستان ضروری است. نه تنها این، بلکه توافقنامهی دوجانبهی امنیتی که در سال 2014 بین افغانستان و ایالات متحده امضا گردید، گزینهی افزایش شمار سربازان را در افغانستان در صورت ضرورت، باز گذاشته است. بنابراین، این احتمال کاملاً وجود دارد که ایالات متحده شمار سربازانش را در افغانستان برای مستحکمکردن موضعش در برابر روسیه در اوکراین افزایش دهد.
جدا از بدترشدن اوضاع امنیتی در جنوب و غرب افغانستان، وضعیت امنیتی و سیاسی کنونی داخل افغانستان نمیتواند باعث تغییر موضع کنونی ایالات متحده شود. طالبان نه تنها کنترل مناطق مهم مانند قندهار را در دست دارند، بلکه در حمله بر نیروهای امنیتی افغانستان که توسط ایالات متحده آموزش دادهشدهاند، از خود توانایی بیشتر نشان میدهند. برای مثال، طالبان در هفتهی دوم ماه اپریل (ماه گذشته میلادی)، 33 سرباز اردوی ملی افغانستان را در ولسوالی جرم بدخشان یا کشتند و یا زخمی و اختطاف کردند. از یاد نبریم که ولایت شمالشرقی بدخشان، در مقایسه با دیگر مناطق بیثبات و جنگزدهی کشور، نسبتاً آرام بوده است. این رویداد نه فقط نشاندهندهی قدرت طالبان است، بلکه گسترش نفوذ آنان را از لحاظ جغرافیایی نیز نشان میدهد. این رویدادها افسانهی صلح و ثبات را در افغانستان در هم میشکند. یک نگاه به حملههای طالبان در هشت ماه گذشته نشان میدهد که طالبان به مناطق فراتر از پایگاههای سنتیشان در مناطق روستایی جنوب، دسترسی پیدا کردهاند؛ مانند مناطق اطراف شاهراهها و شهرهای حیاتی اطراف کابل و دیگر ولایتهای مهم مانند کاپیسا و ننگرهار.
این رویداد و دیگر رویدادهای اینچنینی، عملا نشاندهندهی ناکامی استراتژی مبارزه با شورش ایالات متحده است. لازمهی این استراتژی داشتن یک اردوی ملی قوی بود که میتوانست جاگزین نیروهای ناتو/ایالات متحده بعد از 2014 شوند. برای رسیدن به این هدف، واشنگتن دستکم 65 میلیارد دالر را برای ایجاد، آموزش و تجهیز نیروهای امنیتی افغانستان مصرف کرده است تا آنان بتوانند پس از خروج نیروهای ایالات متحده و متحدانش، با شورشیان مبارزه کنند. با این حال، به نظر میرسد که پس از یک دهه، این برنامه همزمان با نیروهای امنیتی ملی افغانستان آهسته آهسته به طرف ناکامی نزدیک میشود. و این یعنی از بین رفتن امیدواریهای ایالات متحده برای ساختن افغانستانی که بتواند به مثابه یک پایگاه مؤثر برای عملیاتهای بزرگتر جیو-استراتژیک ایالات متحده استفاده شود. به این دلیل است که واشنگتن به این درک رسیده است که بدون دخیل ساختن طالبان ایجاد صلح در افغانستان ناممکن است و نیز به همین خاطر است که برای طالبان تعریف جدیدی ساخته است و آنان را به جای «تروریستان»، «شورشیان» میگوید.
هدف من دفاع از هیچ یک از بازیگران در افغانستان نیست. اما ما باید به واقعیت تن دهیم. طالبان خیلی قدرتمند هستند. اما به هیچوجه به این معنا نیست که آنان کابل را تصرف خواهند کرد و افغانستان را پس به دههی 1990 خواهند برد.
وضعیت امروز افغانستان با دههی 1990 کاملا متفاوت است. در آن زمان، پس از بیرون شدن شوروی، افغانستان بر لبهی پرتگاه گذاشته شده بود. خالیگاه ایجاد شده بعد از شوروی، توسط طالبان پر شد. امروز، خلای قدرت از آن نوع، در افغانستان وجود ندارد. برعلاوه، حکومت افغانستان پشتیبانی ایالات متحده و کشورهای زیادی را که با تصرف این کشور توسط طالبان مخالف اند، با خود دارد. با این حال، طالبان توانایی تداوم شورش را دارند، شاید، تا زمان نامعلومی و این برای ایالات متحده و متحدانش خیلی دردسرساز و آزاردهنده است. دلیل آن این است که آنان نمیتوانند همزمان در چندین جبهه بجنگند: افغانستان، عراق، سوریه و اوکراین.
بنابراین، یکی از راههای ممکن برای بیرون رفت، گفتوگو و مذاکره با طالبان است و این بیشترین توجه آنان را به خود مصروف داشته است. آنان به امریکا اجازه خواهند داد که حضورشان را در افغانستان، دستکم، برای دو-سه سال آینده ادامه دهند. اما مسئلهی مذاکره برای ایالات متحده کار آسانی نیست. گذشته از همه چیز، آنان در مذاکره از طالبان خواهند خواست که با وجود پایگاههای معین نظامی ایالات متحده در افغانستان موافقت کنند. و طالبان با صراحت با این خواست ایالات متحده مخالف اند.
از گزارش نیویورک تایمز معلوم است که اگر گفتوگوها با طالبان کاملا با ناکامی مواجه نشده، اکنون معلق است. بنابراین، ایالات متحده برای حل معمای طالبان، به جز دخیل ساختن دولتهای منطقه مانند پاکستان، چین و ایران گزینههای خیلی محدود دارد.
طالبان از دخیلشدن چین استقبال کردهاست. آنان برای بحث بر سر مسایل مرتبط با افغانستان و وضعیت کنونی منطقه، هیئتی به چین فرستادند. یکی از مقامهای طالبان که خواسته نامش افشا نشود، با تأیید دیدار مقامهای طالبان از چین گفته است:«هدف دیدار این هئیت، شریک ساختن موضع امارت اسلامی با چین بود.» دیدار هیئت طالبان چند روز بعد از دیدار چهار روزهی اشرف غنی از چین اتفاق افتاد. بر علاوهی آن، بر اساس گزارشها، سفیر چین در کابل در جریان ملاقات با عبدالله، رییس اجرایی حکومت وحدت ملی، پیشنهاد کرد که افغانستان از نفوذ چین بر پاکستان در روند صلح استفاده کند. تمام طرفهای اصلی دخیل در جنگ افغانستان، در واقع، منتظر کمک چین هستند. برای نمونه، در ماه دسامبر سال 2014 یک نشست در لندن دایر شد که در آن مقامهای چین، افغانستان و ایالات متحده دربارهی اقدامات بعدی در این جنگ صحبت کردند. این نخستین بار بود که این سه کشور برای یافتن راههای «صلح» در افغانستان کنار هم نشستند.
تحلیل فوق، به صورت واضح سه استراتژی را که ایالات متحده در افغانستان دنبال میکند بازتاب میدهد. ایالات متحده در تلاش آغاز گفتوگوها با طالبان است، تلاش میکند تا زمان ممکن اوضاع را در افغانستان نظامی نگهدارد و کوشش میکند که مشکل افغانستان را منطقهای بسازد، بهویژه با دخیلساختن چین. این کشور تا همین اواخر از نگاه سیاسی کمترین فعالیت را در افغانستان داشت.
مهم نیست که چین چه کار میکند. شواهدی وجود دارد که نمیتوان نادیده گرفت. برای جمعبندی، باید گفت که طالبان هنوز قویاند. تا زمانی که آنان در میدان نبرد حضور داشته باشند، ایالات متحده نمیتواند به اعمال معاملهی صلح در افغانستان امیدوار باشد. معنای آن این است که جنگ افغانستان در سالهای پیشرو ادامه خواهد یافت.