گاهی آدم فکر میکند که اگر پاکستان از هند جدا نمیشد، ما چه خاکی به سر خود میکردیم. خوشبختانه حالا پاکستان پاکستان است و رویای داشتن چنین کشوری در همسایهگی افغانستان برای ما عملاً تحقق یافته. البته منظورم این نیست که اگر پاکستان کشور مستقلی نمیشد بازارهای ما دیگر ساجیق نمیداشتند و از کیکها و کلچهها و «مَلایی»های تاریخ گذشته پر نمیشدند. طبیعی است که اگر در جهان فقط دو کشور باقی بمانند (پس از جنگ اتمی روسیه با ناتو) و این دو کشور افغانستان و یک کشور دیگر، هر کشور دیگر، باشند، در آن صورت باز آن که دستِ تمنا برای جنس بیکیفیت دراز خواهد کرد، افغانستان خواهد بود و نه آن کشور دیگر. پس مسئله اقتصادی نیست. مسئله روانی است. این طور: خداوند در دل ما انداخته، و این دل به زبان روشنفکری همان روان است، که ما هرچه میکشیم از دست پاکستان میکشیم. شکایت عمدهی ما از کسانی که روزگار ما را سیاه کرده اند و میکنند این نیست که چرا روزگار ما را سیاه میکنید. شکایت ما این است که چرا به دستور پاکستان و از بهر نوکری پنجابیان این کار را میکنید. همین جا این را هم داخل قوس بگویم که پنجابیان را معمولا با صفات «مردار خوران» مزین مینماییم. میبینیم که هفتاد نفر اسیر را قطار کردهاند که به زبان فصیح پشتوی شیرین پیشاوری اظهار ندامت میکنند و قسم میخورند که از این پس علیه ملت افغان قدمی برنخواهند داشت. اما در همین حال جنرال محترمی از اردوی ملی افغانستان با اشاره به همین هفتاد نفر میگوید «این پنجابیان مردارخور امروز به چنگ ما افتادهاند». آدم کمی گیج میشود و با خود فکر میکند که آخر اینها که پیشاوریان هستند نه پنحابیان. ولی، خوب، فورا یاد آدم میآید که پیشاور از ماست و ما خط دیورند را قبول نداریم و الخ. یعنی قرار فعلاً این شده که دوستان جنایت کار لطف کنند و جنایت خود را مثل شیر به نام نامی «افغان» بکنند و جنایت خود را پاک و زلال نگه دارند و با نام نجس پنجاب آلوده نکنند. نمیگوییم سر نبرند و آتش نزنند و تیرباران نکنند و آدم نربایند. این کارها را بکنند، اما از برای نوکری بیگانهگان نکنند. میخواهید دختر مردم را سنگسار کنید؟ بکنید. فقط خدا کند بعداً معلوم نشود که این کار را به دستور «دِ پنجابیان مردارخور اسپیان» کردهاید. وای به حال تان اگر روشن شود که جنایت و وحشت تان خلوص لازم افغانی را ندارد.