محمدعلی کاوه
ما، در جغرافیای سراسر «مسئلهدار» زیست میکنیم. کارل پوپر گفته است «زندگی سراسر حل مسئله است». در آموزههای دینی نیز داریم: «حسن السؤال نصف العلم». اما زندگیِ آدم افغانی سراسر خندیدن به مسئله و مضحکه کردن مسئله است. از عملکردهای کلان کشوری گرفته تا عملکردهای گروهی، منطقهای، فامیلی و فردی مان همه مسئلهدار اند. الگوهای زیستی و رفتاری ما، سراسر مسئله اند. سنت و آداب و رسوم و مناسک سوگ و سرور ما، همه و همه مسئله اند. این همه مسائل و مصائیب اما، هیچ تأملی را بر نمیانگیزد و هیچ پرسشی جدیی را در ذهن ما خلق نمیکند. ما به زندگی سراسر «مسئلهدار» مان میخندیم. سر نخ این بیتفاوتیها را در کجاها باید ردیابی کرد؟ جدیترین واکنش ما مضحکهسازی مسائل بوده است. چند روزی در فضای مجازی نقل مجلس ما میشود؛ سوژه و مایه مضحکههای فیسبوکی و صفحات مجازی میگردد. اما واقعاً، قلم به دستان و چیز گویان ما در باب این همه مسائل، تا هنوز هیچ پرسش جدیی را مطرح نکردهاند؛ هیچ علامت سوال بزرگی را فراروی این همه مسائل و مصائب قرار ندادهاند.
افغانستان جامعهی رخدادها و وقایع ننگین است. آخرین واقعهی شرمآوری که رخ داد، مسئله تجاوز گروهی به کودک 9 ساله بود؛ رخداد ننگین تجاوز بر گاوها در بدخشان، گلوی بریدهی «تبسم»، رخشانه و فرخنده نمونههای از رخدادهایی ننگینی اند که از شنیدن آن مو بر تن آدم سیخ میزند. وقایع ناگواری زیادی در این جغرافیای درد حادث میشوند که بیشتر آنها آن اقبال برآفتاب شدن را ندارند. واقعهی شرمسار کنندهی تجاوز برگاوها، شاید از خوش اقبالی گاو بدخشی و یا هم بد اقبالی طالب وحشی، اقبال یافت که به رسانهها راه یابد و چند روزی نقل محافل گردد. اما واکنش در برابر این عملکرد ننگین و شرمآور، جز مضحکهسازی و خندیدن به مسئله چیزی دیگری نبوده است. مضحکهسازی مسئله، به نحوی از یاد بردن و جدی نگرفتن مسئله است. تجاوز بالای گاوهای بدخشی هرگز تکان دهندهتر از تجاوز چهارده سال مداوم پدر بر دختر نیست. تجاوز بر گاو بدخشی اولین تجاوز بر حیوانات و آخرین تجاوز برحیوانات نیز نیست. چندی پیش وسائل استخباراتی ناتو از تجاوز گروهی چند جوان بر یک بُز در جنوب افغانستان نیز تصویربرداری کرده بود. داستان بچهبازی و محافل بچهبازی در شمال و جنوب را همه به خوبی میدانیم و تقریباً از چند و چون آن آگاهیم. مسئله محفل بچهبازی چون به کرات و نسبتاً بهصورت علنی انجام میشود و امری است نه چندان پوشیده؛ آنقدر وقاحت و قباحت ندارد که مسئله تجاوز برگاو که به نیت تجاوز در خفا صورت گرفت ولی آشکار شد، نزد اذهان مردم عمل قبیح جلوه کرد. من شخصاً پرسشی جدیی را در باب این مسائل ندیدهام و نشنیدهام. اما فکاهیها و جوکهای بیشماری در باب این مسائل اعم از تجاوز برگاوها و بچهبازی در شمال و جنوب ساخته شدهاند و گوش همگی ما کم و بیش با آن آشناست.
اصل مسئله یکی است و آن اینکه آدم افغانی برای اشباع غرایز جنسی به شکل بیمارگونهای به عملکردهای ننگآوری دست میزند. اما عامل اصلی چیست؟ علت را در کجاها باید جستوجو کرد؟ خیلیها محرومیتهای جنسی را علت عمده میدانند. ولی آیا پدری که زناش همیشه در اختیارش است و زیر یک چادر زیست دارند، از نظر جنسی چه محرومیتی دارد؟ ملایی که بر شاگرد 9 سالهاش تجاوز کرده است، نیز مرد متأهل و عیالدار است. نمیتوان محرومیتهای جنسی را بهعنوان یک عامل و محرک بر چنین رخداداهایی رد کرد، اما عوامل پیدا و پنهان دیگری نیز بهصورت جدی در امر واقع شدن چنین رخدادها دخیل اند. آن عوامل کدامها اند؟ چهگونه عمل میکنند؟ آیا اینگونه نیست که عامل تجاوز جنسی خود قربانی عامل دیگری است؟ شیوههای زیست خانوادگی افغانها چهگونه اند؟ همخوابگی والدین در اطاقی که کودکان نسبتاً جوان آنان نیز خوابیدهاند، چه پیامدهای روانی- جنسی بر کودکان میگذارد؟ من روان شناس نیستم، اما آنچه را از روان شناسی جنسی میدانم، همخوابگی والدین در اطاقی که کودکان نیز حضور دارند و ممکن است صدای والدین را بشنوند و یا حتا نشنوند، تاثیرات بد روانی- جنسی روی کودکان میگذارد. البته این امر را نمیتوان بهعنوان تنها عاملی که چنین پیامدهایی دارد، ذکر کرد. اما میتواند بهعنوان یک عامل عمده مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.
مسلم است که محرومیتهای جنسی و تابو سازی مسائل جنسی و ایجاد دیوارهای ذهنی-فرهنگی میان دو جنس مخالف نیز مزید بر علتهای فوق است. آنچه را من از جوانان امروز میدانم و گفتوگوهایی را در این باب و بهعنوان یک مسئله و بحران کلان انجام دادهام، این است که خیال پردازیهای جنسی بخش عمدهی از مشغلههای ذهنی و فکری آنها را تشکیل میدهد. آنان اذعان میدارند که در بسا موارد 70 درصد قوای ذهنی-فکری شان صرف خیال پردازیهای جنسی میشود. راه حل این مسئله چیست؟ آیا کسی تا به حال به این مهم توجه کرده است. آیا جوانی که هفتاد یا حتا سی درصد نیروی ذهنی- فکریاش صرف خیال پردازیهای جنسی میشود، به نحوی قربانی نیست؟ کندوکاوی این مبحث مجالی دیگری میطلبد و در فرصت بعدی، به چند و چون این مسئله خواهم پرداخت.