در سالهای دانشجویی در افغانستان، رفیق من نعیم نظری کتاب کم حجمی به دانشگاه آورده بود بهنام «اناتومی قدرت». ترجمه بود، احتمالاً از انگلیسی. کتابی بود چشمگشا. اناتومی قدرت را باید شناخت. اعتراض مدنی، راهپیمایی، مذاکره، اعتراض خشونتآلود، تهدید، بلوف و مانورهای دیگر ابزارهایی هستند که به کار بردنشان بسته به اینکه ما چه شناختی از اناتومی قدرت داشته باشیم، معنا مییابد. در غیبتِ شناختی دقیق یا بالنسبه دقیق از اناتومی و کارکرد قدرت نمیتوان گفت که جنگ خوب است یا اعتراض مدنی. در خلاء نمیتوان به یک اصل بهنام اعتراض مدنی چسپید و یا پیوسته اصرار کرد که جز شورش خشونتآلود راه دیگری نیست. مذاکره کردن و خط قرمز تعیین کردن و استفاده از ابزارهای دیگر نیز تنها وقتی اهمیت و کارآمدی خود را نشان میدهند که ابتدا تحلیلی از پهنهی بازی و ساخت قدرت داشته باشیم. من نظرم را در آغاز جنبش روشنایی گفتم و آن این بود که جامعهی هزاره درگیر یک بازی درونی طولانی است و تا زمانیکه حل کردن مشکلات و چالشهای بیرونی وابسته به چندوچون این بازی درونی طولانی است، در پیِ راهحلهای فوری برآمدن به جایی نمیرسد. شما چه به اعتراض مدنی رو بیاورید، چه به مذاکره و چه به راهحلهای نظامی، یک قاعدهی مهم حیات جمعی سرِ جای خود میماند و آن این است: اعتراض مدنی و جنگ و مذاکره کالاهای سیاسی قیمتدار هستند. به این معنا که شما هر کدام از اینها را که برگزینید، ناگزیراید که بهخاطر همان گزینهیی که انتخاب کردهاید از بعضی چیزهای دیگر بگذرید. این یعنی این که هیچ چیز رایگان نمیآید. شما اگر میجنگید، بهایش را میپردازید؛ اگر اعتراض مدنی میکنید، بهایش را میپردازید و اگر مذاکره میکنید یا پشت خط قرمز خود سنگر میگیرید، بهایش را میپردازید. حال، قضیه از این قرار است که شما بهخاطری میجنگید که با جنگ به وضعیتی بهتر برسید؛ بهخاطری مذاکره میکنید که میخواهید به چیزی بهتر از آنچه اکنون دارید، دست بیابید؛ بهبیانی دیگر، در خاطرتان هست که سرمایهگذاریتان روی کالای سیاسی جنگ یا روی کالای سیاسی اعتراض مدنی به شما سود پس بدهد. اینکه به مردم میگوییم به صحنه بیایید تا کسی با سرنوشت شما بازی نکند یا امروز به صحنه بیایید تا نسل فردایتان زندهگی بهتری داشته باشد، در واقع مردم را به یک سرمایهگذاری اساسی ترغیب میکنیم. یعنی به آنها میگوییم که شما امروز چیزهایی را بدهید، تا بعداً (به زودی یا در درازمدت) چیزهای بهتری بگیرید. اینکه با حرارت و هیجان دعوتشان میکنیم که در این فرصت داد-و-گرفت شرکت کنند، نیز به این خاطر است که مطمئن هستیم از این داد- و- گرفت به مردم «سود» میرسد. به اینجا که میرسیم، پرسشهای اساسی این بحث چهره نشان میدهند. به این معنا که ناگزیر میشویم از خود بپرسیم: -مردم چهقدر سرمایه دارند و چهقدر از این سرمایه (سرمایهی مالی و انسانی)را میتوانند در حرکتهای مدنی و غیرمدنی هزینه کنند (حجم اولیهی دارایی)؟ – مردم تا کجا میتوانند پشت حرکتهای مدنی و غیرمدنی بایستند و آنرا از نظر سرمایهی مالی و انسانی تأمین کنند (تمدید سرمایهگذاری در طول زمان)؟ – مردم تخمهای خود را در سبد کی میگذارند (مسألهی اعتماد اجتماعی)؟ کسانی که نمیتوانند یا نمیخواهند به این سوالها فکر کنند، در واقع حرکتهای جمعی را خیلی جدی نمیگیرند. اینکه مردم از چه میزان قدرت واقعی برخورداراند، تا کی و کجا میتوانند مقدار و میزان مؤثری از این قدرت را در صحنه نگه دارند و برای اعمال این قدرت چه کانالهای رهبری را بیشتر مورد اعتماد میدانند، بسیار اهمیت دارد. پاسخ به همین سؤالهاست که تاحدی روشن میکند جنبشهایی چون جنبش روشنایی چه سرانجامی خواهند یافت.