هر بار که در جایی از جهان تروریستی از مردم جان میستاند یا امنیت و آرامش آنان را به خطر میاندازد، شهروندان افغانستان با این سوال در ذهن خود درگیر میشوند که آیا ممکن است آن تروریست از افغانستان باشد؟ پاسخ به این سوال همیشه منفی نیست. واقعیت آن است که در میان تروریستهایی که در سراسر جهان مصیبت آفریدهاند، شهروندان افغانستان نیز بودهاند. البته چنین چیزی دیگر برای هیچ یک از ما مایهی تعجب نیست. این دیگر تقریبا بدیهی شده که در افغانستان تروریست تربیه شود و به کشورهای دیگر برود و فاجعه خلق کند. نامِ بد افغانستان، که خود ما اصرار داریم به هر طریقی شده آن را افتخار جلوه بدهیم، دیگر بر سر هر کوی و بازاری هست. شاید در میان پاسپورتهای جهان پاسپورت افغانی از شرمآورترین و منحوسترین پاسپورتها باشد. اسم افغانستان در دل مردم گمان بد بر میانگیزد و ماموران امنیتی در سراسر جهان را به بیدارباش فرا میخواند.
چرا چنین است؟
چرا شهروندان افغانستان باید دایما کسی از هموطنان خود را در لیست سیاه تروریستها بیابند و به خاطر کاری که او کرده مشقت و سوءظن تحمل کنند و از مزایای زندهگی باعزت در پهنهی بینالملل محروم شوند؟ وقتی حجم شرمساری و بدبختی شهروندان افغانستان را میبینیم و سنگینی نامِ بد افغان و افغانستان را بر دوششان ملاحظه میکنیم، بیشتر بر دولتمردان و سیاستمداران کشور خود خشمناک میشویم. آن کودکی که در افغانستان متولد میشود، تروریست نخواهد شد اگر مردان و زنانی که برای جامعهی ما تصمیمهای بزرگ میگیرند، اهل جفا و خیانت نباشند. مردان و زنانی که در هیأت باغبان نهالهای جامعهی ما را با زهر میپرورانند یا از آب و هوای سالم محروم میکنند، همانهایی هستند که میلیونها و بل میلیاردها دالر از جامعهی بینالمللی پول دریافت کردند و میکنند اما همهی آن منابع و امکانات را خرج هوسهای شخصی خود میکنند. وقتی که میشنویم جوان افغانی در یک شهر اروپایی با تبر به جان مردم میافتد، آنوقت تازه متوجه میشویم که چه خیانتی میکنند آنان که مکتبهای خیالی و معلمان خیالی میسازند و پولی را که باید برای پرورش شهروندان سالم صرف شود، به نام آن مکتبهای خیالی و معلمان خیالی به جیب خود میریزند. با اینحساب، هر شهروند افغان که شرمسار وضعیت خود در جهان است، باید ابتدا گریبان مفسدان وفاسدانی را بگیرد که نمیگذارند در افغانستان شهروند خوب پرورش بیابد.