سرانجام تلاشهای ششسالهی سیاسی میان اعضای حزب اسلامی و دولت پس از طالبان، امضای توافقنامهی صلح و برگشت گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان پس از بیست سال غیبت به کابل بود. آقای حکمتیار در سه سخنرانی جداگانه در لغمان، ارگ ریاستجمهوری و استدیوم غازی خطوط اساسی دیدگاه سیاسیاش را اعلام کرد. سه سخنرانی حکمتیار نشان داد که او برای برگشت دوباره به رأس قدرت و احیای جایگاه سیاسی، دینی و مردمیاش در غیبت دو دههیی؛ هنوز بر دو محور «اسلام سیاسی رادیکال» و« ناسیونالیزم قومی» بهعنوان خطوط اساسی سیاستورزیاش تکیه کرده است. برگشت حکمتیار با اندیشهی احیای اسلام رادیکال سیاسی و ناسیونالیزم قومی به صفحهی جدیدی از تاریخ افغانستان که توسط یک قانون اساسی نسبتاً متناقض با اندیشههای حکمتیار- نظام سیاسی همسو با خواستههای حکمتیار- را تعریف و تبیین میکند؛ افغانستان را بر سر دو راهی قرار داده است که باید میان گذشته و آینده دوباره دست به انتخاب بزند.
آنچه را آقای حکمتیار بیان کرد و میخواهد، تمرکز قدرت و حکومت اسلامی است. حکمتیار با مخالفت با حکومت وحدت ملی بهعنوان یک حکومت مشارکتی و ائتلافی و اعلام برنامهی سیاسی برای رد نظام پارلمانی و حمایت از یک حکومت مقتدر مرکزی، پایش را درست جای پای تمامی حاکمان مستبد تاریخ افغانستان گذاشت که همواره با ناسیونالیزم قومی و انحصار قدرت با استبداد حکمرانی کردهاند. این رویکرد پس از تجربهی چند دهه جنگ بر سر قدرت و کشتارهای غمانگیز برای سلطهی قومی بر قدرت و همچنان تحولات سیاسی پس از 2001 در افغانستان بار دیگر مناسبات و نزاعهای قومی را فعال خواهد ساخت. وضعیت اجتماعی جامعهی پشتون بهعنوان بزرگترین گروه قومی و خلای دستکم پانزده ساله از حضور یک شخصیت کاریزماتیک و پرجاذبه از لحاظ دینی و قبیلهیی، بستری برای حکمتیار فراهم کرده که با تأکید بر احیای تمرکز قدرت و احیای ناسیونالیزم پشتونی، میتواند برای مردم عادی پشتون و سران قبیلوی این گروه قومی مهیج و اشباعکننده باشد. جنگ پانزده سال گذشته و پیامدهای ویرانکنندهی آن در مناطق پشتوننشین، رویای امتدادیافتهی سلطهگری از احمدشاه ابدالی تا اکنون در میان خانها و سران قبایل و نبود یک چهرهی متناسب با این توقعات تاریخی و مردمی؛ زمینه را برای مردم نیازمند به سیاست ناسیونالیستی و گلبدین آماده برای رهبری چنین جامعهیی، دوجانبه فراهم کرده که چنین دیدگاه سیاسی و برنامهی سیاسی از مقبولیت کافی برخوردار باشد.
تمرکز حکمتیار به آرزوها و توقعات مردم برای احیای سلطه بر قدرت مرکزی در افغانستان، حساسیتهای گروههای قومی دیگر را در پی خواهد داشت. از این منظر برگشت حکمتیار در درازمدت احیای دوبارهی مناسبات و مبارزات قومی در افغانستان است و تشدد قومی با فعالتر شدن احزاب قومی و رهبران شناختهشده تشدید خواهد شد.
از جانب دیگر، حکمتیار با تأسیس حزب اسلامی افغانستان و چند دهه تلاش سیاسی و نظامی برای تسلط بر قدرت آرزوی تحقق حکومت اسلامی را دارد. او در سخنرانیاش اعلام کرد که حکومت صددرصد اسلامی میخواهد. این خواست برای حکمتیار فرصت میدهد که با پروراندن یک آرزوی خواستنی در جامعهی دینی، مناسبات گذشتهی حزبی و اعتقادیاش را احیا و قهرمان احیای دوبارهی اسلام رادیکال سیاسی از طریق مبارزهی سیاسی مشروع باشد. سقوط حکومتهای کمونیستی و پیروزی مجاهدین در افغانستان و تحولات پس از آن نشان میدهد که ایدئولوژی اسلام سیاسی رادیکال برای مردم در روستاها، ولایات دوردست و جامعهی دینی چقدر دلپذیر است .
این رویکرد ضمن احیای مجدد شبکههایی از روحانیون در کنار حکمتیار و رجوع دینداران به سمت این خط سیاسی، روی آوردن سیاسیون به تشکیلات و ساختارهای سیاسی اسلامی و قومی را مضاعف میکند. از این منظر حکمتیار با دو خواست اسلام رادیکال سیاسی و ناسیونالیزم قومی فضای حاکم بر دههی هشتاد و نود میلادی را زنده میکند.
در نتیجه، برگشت حکمتیار بیش از هر پیامد دیگرش، ما را بر سر دو راهی قرار داده است که میان برگشت به گذشتهیی که اسلام سیاسی و ناسیونالیزم قومی تعیینکنندهی قدرت بود و امروز افغانستان که قانون اساسی متفاوتتری با حمایت گستردهی جهانی در راستای گذار به حکومت مردمسالارانه و دموکراتیک، انتخاب کنیم. یکونیم دههی گذشته در نبود حکمتیار و حضور جامعهی جهانی تجربهی متفاوتی از کل تاریخ افغانستان بوده و دستاوردهای گذار به یک حکومت مبتنی برقانون و مردمسالارانه با گسترش آزادیهای سیاسی و خصوصی قابل اعتناست. اکنون برگشت حکمتیار بیش از هرزمانی با توجه به فاصلهی بزرگ میان مردم و حکومت و طرح یک حکومت اسلامی (مبتنی بر خوانش تندروانه از اسلام) و مقتدر قومی، این دستاوردها را با چالش مواجه کرده است. بنابراین، برگشت حکمتیار به سیاست در فضای آمادهی افغانستان، ما را در دوراهی برگشت به گذشته و امتداد روند موجود برای دست یافتن به آیندهی دموکراتیکتر، قرار داده است.