روایت‌هایی از قندوز: ترس از بدترین همزمان با نزدیک شدن طالبان

نیویارک تایمز/نجیم رحیم
ترجمه: حمید مهدوی
قندوز، افغانستان – باشندگان این شهر شمالی افغانستان در کمی بیش از یک سال دوبار با حملات طالبان بیجا شده‌اند، هربار با خانه‌های آسیب‌دیده برگشته‌اند و امیدوار بوده‌اند که زندگی‌شان دوباره مختل نخواهد شد. اکنون آن‌ها هراس دارند که سومین حمله در راه است.
به گفته‌ی مقام‌های امنیتی این ولایت، طالبان هنوز حدود 85 درصد خاک این ولایت را کنترل می‌کنند. هفته‌ی گذشته، این ستیزه‌جویان ولسوالی قلعه‌ی زال را تصرف کردند. بیرون از دروازه‌های شرقی شهر قندوز جنگ جریان دارد، چنان نزدیک که صدای تیراندازی‌های تمام شب در داخل شهر شنیده می‌شود.
به گفته‌ی سازمان ملل متحد، جنگ تا این‌جای سال جاری بیش از 88000 تن را در سرتاسر افغانستان بیجا ساخته است و حدود 40 درصد بیجاشدگان در شمال و شمال‌شرق، جایی که قندوز است، بوده‌اند. مقام‌ها در قندوز می‌گویند حدود 4000 خانواده در این ولایت صرف در نتیجه‌ی جنگ در سه هفته‌ی گذشته بیجا شده‌اند.
سید کریم، 37 ساله، سبزی‌فروش:
اولین‌باری که قندوز سقوط کرد، صبح زود بود و ما صدای شلیک‌ها را شنیدیم. وقتی بیدار شدیم، طالبان این‌جا بودند. جاده‌ها هنوز باز بودند، بنابراین ما به و لایت تخار رفتیم. هشت نفر هستیم – من، خانمم، پنج فرزندم و مادرم. برای 10 روز آن‌جا در یک اردوگاه ماندیم. سرد بود، فرزندانم مریض شدند. پیش از آن‌که به خانه در شهر قندوز برگردیم، برای پنج روز به ولسوالی خان‌آباد رفتیم. معتادان شهر خانه‌ی ما را غارت کرده بودند.
در جریان سقوط دوم قندوز، اعضای خانواده‌ام در حال بازدید از اقارب در تخار بودند. در خانه با یکی از فرزندانم تنها بودیم. راکت‌ها پسرم را می‌ترساند، بنابراین دوباره [شهر] را به مقصد خان‌آباد ترک کردیم و اعضای خانواده‌ام نیز به آن‌جا آمدند. وضع حالا خوب نیست. از این حکومت هیچ انتظاری نداریم. در روزهای عادی، می‌توانستم حدود 70 دالر کار کنم – این روزها، حتا 20 دالر هم کار نمی‌توانم. مردم ترسیده‌اند. سال گذشته، آن‌ها گرسنه گیر ماندند، غذایی در شهر وجود نداشت. در خان‌آباد بودم و مردم از شهر تماس می‌گرفتند و از من می‌خواستند برای‌شان غذا بفرستم. مردم نمی‌خواهند دوباره گیر بمانند.
در «چرخ»، در شرق شهر، جنگ جریان دارد. امروز صبح اعضای خانواده‌ام ترسیده بودند، بنابراین به من تماس گرفتند تا بگویند آن‌جا جنگ جریان دارد. اما این بار حوصله یا پول دوباره رفتن را نداریم. اگر حکومت نمی‌تواند این کار را انجام بدهد، به مردم واگذار کند. مردم راهی برای محافظت از شهر خواهند یافت. این چه نوع حکومتی است؟
خدیجه نبی‌یار، 25 ساله، فعال جامعه‌ی مدنی و استاد دانشگاه:
دومین‌باری که قندوز سقوط کرد، ما در ششمین روز جنگ به شهر مزار شریف رفتیم. ما خوش‌شانس بودیم که توانستیم آن‌جا خانه‌یی اجاره کنیم – آن‌هایی که نتوانستند با مشکلات صحی و غذایی در اردوگاه زندگی می‌کردند. یکی از برادرانم در قندوز ماند تا از خانه محافظت کند. وقتی بعد از 16 روز برگشتیم، آن‌هایی که خانه‌های‌شان را ترک کرده بودند، آن را آسیب‌دیده یافتند. وضع در قندوز دوباره بحرانی است. وقتی طالبان نیروی کافی برای کنترل 4 ولسوالی دارند، آن‌ها مسلما جنگجو و تجهیزات کافی دارند. مقام‌ها می‌گویند اجازه نمی‌دهیم شهر سقوط کند، اما مردم در ترس زندگی می‌کند. بسیاری از مردم عزیزان‌شان را بیرون از شهر برده‌اند. صدای درگیری در حومه‌های شهر را در جریان شب می‌شنویم.
پیرمحمد پوپلزی، 61 ساله، که 33 سال مدیر یک مکتب بوده است:
ما در درگیری‌های اخیر دوبار بیجا شدیم. اولین‌باری که طالبان شهر را تصرف کردند، خانواده‌های‌مان را پایین سرک انتقال دادیم – به‌خاطر این‌که نزدیک ما یک اداره‌ی امنیتی است و طالبان گفتند این اداره هدف‌شان است. هم‌چنین ساختمان بلندی در نزدیکی خانه‌ی ما بود، فکر کردیم آن را تصرف کرده و از آن‌جا خواهند جنگید. سپس درگیری ادامه یافت و ما نیز مجبور شدیم آن‌جا را ترک کنیم – اول به سیدآباد، سپس به کابل…
این شهر دوباره سقوط خواهد کرد. شب‌ها چندین بار بیدار می‌شویم تا به آنچه اتفاق می‌افتد گوش بدهیم. باور کنید، وقتی برای نماز صبح بیدار می‌شوم و به مسجد می‌روم، آن‌جا را با نگرانی زیاد ترک می‌کنم – احتمال این‌که طالبان بیرون وجود داشته باشد وجود دارد.
فرزانه سادات، 26 ساله، کارمند ریاست امور زنان در این ولایت:
ما از ترس این‌که قندوز دوباره سقوط خواهد کرد، خانه‌یی را موقتا در کابل اجاره کرده‌ایم. مادر و برادر کوچکترم دوباره به کابل رفتند. من با پدرم و برخی از اقارب ماندیم، چون من برای حکومت کار می‌کنم – نمی‌توانم هربار [شهر قندوز] را ترک کنم.
باورم کنید، شب‌ها خواب ندارم. در جریان روز، صدای درگیری‌ها را زیاد نمی‌شنویم. اما در سکوت شب‌ها، تمام این صداها را می‌شنویم – راکت‌ها و انفجارها و سلاح‌های کوچک. وقتی این صداها را شنیدیم، نزدیک بود تصمیم رفتن بگیریم اما سپس گفتیم بیایید توکل‌مان را به خدا کنیم.
در روزهای اخیر ترس‌مان بیشتر شد چون حکومت دانشگاه را تعطیل کرد – این نشانه‌ی خوبی نیست و نگرانی ما را بیشتر می‌کند. حکومت اساسا ضعف‌اش را نشان می‌دهد، می‌گوید: «نمی‌توانیم از شما علیه آن‌ها دفاع کنیم» و وقتی حکومت ضعف نشان می‌دهد، من می‌ترسم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *